part:11. name:fate
نه امکان نداره اصلا خون اشاما وجود ندارن ...با این حرفا سعی داشتم خودمو آروم کنم ولی بازم خیلی ترسیده بودم
بعد از تموم شدن مدرسه داشتم تو کلاس وسایلمو جمع میکردم تا منم برم همه بچها رفتن بودن و تنها کسی که تو کلاس بود من بودم حس زیاد خوبی نداشتم دانشگاه تقریبا خالی شده بود و تو طبقه بالا کسب نبود ولی صداهای راه رفتن کسی رو میشنیدم سعی کردم بهش اهمیت ندم شاید ی نفر مثل من دیر داره میره پایین
سعی کردم نفوذ بد نزنم و به جمع کردن وسایلم ادامه دادم که احساس کردم در کلاسمون آروم داره باز میشه منم دقیقا پشتم به در کلاس بود و بدجوری دستام داشت میلرزید سریع همه وسایلمو ریختم تو کیف که احساس کردم یه نفر دقیقا پشت سرمه سرجام خشکم زده بود ل**شو روی گ**نم کشید دندونای تیز شو احساس میکردم که با صدای خیلی آرومی زمزمه کرد
_بنظر خوشمزه میای دختر کوچولو
دستام داشت میلرزید نمیدونستم چیکار کنم جرعت نداشتم برگردم دندوناشو احساس میکردم که داشت هعی بیشترو بیشتر داخل گردنم فرو میرفت کم کم پاهام داشت سست میشد که یهو صدای تهیونگ رو از بیرون کلاس شنیدم که داشت به سمت کلاس مییومد دستمو روی میز گذاشتم که از افتادنم جلو گیری کنم برگشتم سمت در ولی خبری از اون خون اشام یا هرچیزی که میشد گفت نبود!
یعنی باصدای تهیونگ احساس خطر کرده و رفته ؟
یهو تهیونگ وارد اتاق شد و با لحن طلب کارانه ای گفت
_کجایی؟مگه نمیدونی باید باهم بریم سمت خونه؟سه ساعته منتظرتم
انگار نمیشنیدم که چی میگه بدنم خیلی سرد شده بود میخواستم به تهیونگ حرفی بزنم که یهو همجا سیاه شد!
#تهیونگ
داشتم حرف میزدم که یهو دیدم افتاد روی زمین سریع رفتم سمتش که دیدم رد دندون روی گردنشه مثل اینکه فرصت نکرده بود خونشو بمکه و فقط دندونشو فرو کرده تو گردنش
با عصبانیت گفتم
_مگه بهت نگفتم به انسان ها صدمه ای نزن؟
از پشته پرده اومد کنار و با صدای بمش گفت
_درسته ولی میدونی که من به خون انسان ها تشنه ام نمیتونم خودمو کنترل کنم
با عصبانیت گفتم
_اگه یبار دیگه ببینم یا بفهمم که همچین کاری کردی یا بفهمم یبار دیگه نزدیک کایرا شدی سرتو از بدنت جدا می کنم
با لحنه مسخره ای گفت
_بله حتما به عشقتون صدمه ای نمیزنم
_زیادی حرف میزنی .فقط نباید آسیب ببینه خوب؟
_هرچی تو بگی از این به بعد بجای صدمه زدن بهش حواسم بهش هست خوبه؟
پوکر گفتم
_خوبه ولی نزار از وجود تو با خبر بشه
سری تکون داد و سریع از مدرسه خارج شد منم کایرا بلند کردم تا ببرمش سمت خونه گذاشتمش داخل ماشین هنوزم بیهوش بود نمیتونستم اینجوری ببرمش خونه خانوادش نگرانش میشدن دستمو گذاشتم روی گردنش و با قدرتم بهوش آوردمش متاسفانه قدرتم نمیتونه جای زخمو پاک کنه
بعد از تموم شدن مدرسه داشتم تو کلاس وسایلمو جمع میکردم تا منم برم همه بچها رفتن بودن و تنها کسی که تو کلاس بود من بودم حس زیاد خوبی نداشتم دانشگاه تقریبا خالی شده بود و تو طبقه بالا کسب نبود ولی صداهای راه رفتن کسی رو میشنیدم سعی کردم بهش اهمیت ندم شاید ی نفر مثل من دیر داره میره پایین
سعی کردم نفوذ بد نزنم و به جمع کردن وسایلم ادامه دادم که احساس کردم در کلاسمون آروم داره باز میشه منم دقیقا پشتم به در کلاس بود و بدجوری دستام داشت میلرزید سریع همه وسایلمو ریختم تو کیف که احساس کردم یه نفر دقیقا پشت سرمه سرجام خشکم زده بود ل**شو روی گ**نم کشید دندونای تیز شو احساس میکردم که با صدای خیلی آرومی زمزمه کرد
_بنظر خوشمزه میای دختر کوچولو
دستام داشت میلرزید نمیدونستم چیکار کنم جرعت نداشتم برگردم دندوناشو احساس میکردم که داشت هعی بیشترو بیشتر داخل گردنم فرو میرفت کم کم پاهام داشت سست میشد که یهو صدای تهیونگ رو از بیرون کلاس شنیدم که داشت به سمت کلاس مییومد دستمو روی میز گذاشتم که از افتادنم جلو گیری کنم برگشتم سمت در ولی خبری از اون خون اشام یا هرچیزی که میشد گفت نبود!
یعنی باصدای تهیونگ احساس خطر کرده و رفته ؟
یهو تهیونگ وارد اتاق شد و با لحن طلب کارانه ای گفت
_کجایی؟مگه نمیدونی باید باهم بریم سمت خونه؟سه ساعته منتظرتم
انگار نمیشنیدم که چی میگه بدنم خیلی سرد شده بود میخواستم به تهیونگ حرفی بزنم که یهو همجا سیاه شد!
#تهیونگ
داشتم حرف میزدم که یهو دیدم افتاد روی زمین سریع رفتم سمتش که دیدم رد دندون روی گردنشه مثل اینکه فرصت نکرده بود خونشو بمکه و فقط دندونشو فرو کرده تو گردنش
با عصبانیت گفتم
_مگه بهت نگفتم به انسان ها صدمه ای نزن؟
از پشته پرده اومد کنار و با صدای بمش گفت
_درسته ولی میدونی که من به خون انسان ها تشنه ام نمیتونم خودمو کنترل کنم
با عصبانیت گفتم
_اگه یبار دیگه ببینم یا بفهمم که همچین کاری کردی یا بفهمم یبار دیگه نزدیک کایرا شدی سرتو از بدنت جدا می کنم
با لحنه مسخره ای گفت
_بله حتما به عشقتون صدمه ای نمیزنم
_زیادی حرف میزنی .فقط نباید آسیب ببینه خوب؟
_هرچی تو بگی از این به بعد بجای صدمه زدن بهش حواسم بهش هست خوبه؟
پوکر گفتم
_خوبه ولی نزار از وجود تو با خبر بشه
سری تکون داد و سریع از مدرسه خارج شد منم کایرا بلند کردم تا ببرمش سمت خونه گذاشتمش داخل ماشین هنوزم بیهوش بود نمیتونستم اینجوری ببرمش خونه خانوادش نگرانش میشدن دستمو گذاشتم روی گردنش و با قدرتم بهوش آوردمش متاسفانه قدرتم نمیتونه جای زخمو پاک کنه
۴.۰k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.