پارت: اخر
"𝐦𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲"
"ویو تهیونگ"
این چند وقت که میخوام با انالی راحت باشمم و جبران کنم...ایلاا نمیزاره و خواب و خراک و ازمون گرفته
حتی کلی به انا اسرار کردم که عروسی بگیرم براش گفت لازم نیس
ولی باید عطراف کنم که با داشتن ایلا و انالی..خوشبخت ترین مرد جهانم( نه داداش تو خوشتیپ ترینی)
زندگیم حرف نداره و باید وایسیم تا ایلا یکم بزرگتر شه که از شره ازیتاش راحت شیم
انالی:
واقعا دارم دیوونه میشم یه لحظه نمیتونم..با تهیونگ تنها باشم ۱۲ ماه صبر کردم که به دنیا بیادو تهیونگ یاد من بیوفته
الانمم که اصلا ارامش نزاشته برامون
.....
رو کاناپه نشته بودم و ایلا رو رو مبل گذاشتم و باهاش بازی میکردمم تا بلکه گریه نکنه
در باز شدو تهیونگ امد
دلم برایه یه لحظه بغل کردنش پر میکشیددد
وقتی که دیدم ایلا با یه خرس همداندازش مشغوله اروم بلند شدم و به طرف تهیونگ دوییدم
و محکم داخل بغلش فرود امد
ته: سلام ..عزیزممم
انا: به نظرت ایلا کی بزرگ میشه خسته شدم
ته: نگران نباش فعلا که ارومه
فشار دستامو بیشتر کردم
که صدایه ایلا بلند شد
دوییدم طرفشو بقلش کردم
اناد جون مامانتت یکم اروم بگیررر
یه دفعه با دستی که داخل دهنش بود خندید
انا: وایی....
دلم براش ضعف رفت
انا: عاشقققتممم خانم کوجولوو
یه دفعه دست تهیونگ دورم حلقه شد
ته: منم عاشق توام هرzه کوچولو
<پایان>
"ویو تهیونگ"
این چند وقت که میخوام با انالی راحت باشمم و جبران کنم...ایلاا نمیزاره و خواب و خراک و ازمون گرفته
حتی کلی به انا اسرار کردم که عروسی بگیرم براش گفت لازم نیس
ولی باید عطراف کنم که با داشتن ایلا و انالی..خوشبخت ترین مرد جهانم( نه داداش تو خوشتیپ ترینی)
زندگیم حرف نداره و باید وایسیم تا ایلا یکم بزرگتر شه که از شره ازیتاش راحت شیم
انالی:
واقعا دارم دیوونه میشم یه لحظه نمیتونم..با تهیونگ تنها باشم ۱۲ ماه صبر کردم که به دنیا بیادو تهیونگ یاد من بیوفته
الانمم که اصلا ارامش نزاشته برامون
.....
رو کاناپه نشته بودم و ایلا رو رو مبل گذاشتم و باهاش بازی میکردمم تا بلکه گریه نکنه
در باز شدو تهیونگ امد
دلم برایه یه لحظه بغل کردنش پر میکشیددد
وقتی که دیدم ایلا با یه خرس همداندازش مشغوله اروم بلند شدم و به طرف تهیونگ دوییدم
و محکم داخل بغلش فرود امد
ته: سلام ..عزیزممم
انا: به نظرت ایلا کی بزرگ میشه خسته شدم
ته: نگران نباش فعلا که ارومه
فشار دستامو بیشتر کردم
که صدایه ایلا بلند شد
دوییدم طرفشو بقلش کردم
اناد جون مامانتت یکم اروم بگیررر
یه دفعه با دستی که داخل دهنش بود خندید
انا: وایی....
دلم براش ضعف رفت
انا: عاشقققتممم خانم کوجولوو
یه دفعه دست تهیونگ دورم حلقه شد
ته: منم عاشق توام هرzه کوچولو
<پایان>
۴۷.۷k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.