Part 7
Part 7
داستان:ارباب
از اینجا موندیم:[ا/ت:ارباب چی چیکارتون میکنه اون عوضی!!]
خدمتکار:ارباب با شلاق ما رو میزنه.
ا/ت:وحشی کثافت
خدمتکار:ترو خدا نگید
ا/ت:باشه به خاطر شما ها نمی گم.
خدمتکار:ممنون.
ا/ت:آشپز خونه کجاست؟
خدمتکار:اون پایین.
ا/ت:ممنون.
رفتم صبحونه خوردم واقعا گشنم بود.بزار ببینم عمارت به این بزرگی صد درصد در پشتی داره.
ا/ت: ببخشید در پشتی حیاط کجاست؟
خدمتکار:اونجا
ا/ت:ممنون.حالا می تونم از دست این عوضی فرار کنم.
خدمتکار:چی گفتین؟
ا/ت:هیچی.
رفتم به سمت در پشتی در رو باز کردم آخیش اینجا دیگع بادیگارد وجود نداره.
خواستم برم بیرون ۲ تا سگ هاسکی بزرگ جلوم سبز شدن.
ای وای الان چیکار کنم اگه برم بیرون نکنه اینا منو بخورن.
سگا داشتن وحشتناک پارس می کردن که یه لحظه یه نفر اومد و سگا رفتن کنارش.
داستان:ارباب
از اینجا موندیم:[ا/ت:ارباب چی چیکارتون میکنه اون عوضی!!]
خدمتکار:ارباب با شلاق ما رو میزنه.
ا/ت:وحشی کثافت
خدمتکار:ترو خدا نگید
ا/ت:باشه به خاطر شما ها نمی گم.
خدمتکار:ممنون.
ا/ت:آشپز خونه کجاست؟
خدمتکار:اون پایین.
ا/ت:ممنون.
رفتم صبحونه خوردم واقعا گشنم بود.بزار ببینم عمارت به این بزرگی صد درصد در پشتی داره.
ا/ت: ببخشید در پشتی حیاط کجاست؟
خدمتکار:اونجا
ا/ت:ممنون.حالا می تونم از دست این عوضی فرار کنم.
خدمتکار:چی گفتین؟
ا/ت:هیچی.
رفتم به سمت در پشتی در رو باز کردم آخیش اینجا دیگع بادیگارد وجود نداره.
خواستم برم بیرون ۲ تا سگ هاسکی بزرگ جلوم سبز شدن.
ای وای الان چیکار کنم اگه برم بیرون نکنه اینا منو بخورن.
سگا داشتن وحشتناک پارس می کردن که یه لحظه یه نفر اومد و سگا رفتن کنارش.
۲۰.۷k
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.