فیک شیرینی کوچولوی من پارت ۶
از زبان راوی
هیناتا صبح با یه کافشن سفید،اومد داخل آژانس و یه پلاستیک دستش بود . هیناتا : اوهویووووو ! رانپو : اوهایو هیناتا 😊 چرا انقدر لباس پوشیدی ؟ 😳 هیناتا : رفته بودم بیرون که یه چیزی بگیرم بخورم که هوا هم انقدر سرد بود که مجبور شدم کافشن بپوشم 😮💨 هیناتا اومد نشست سر میزش و یه ساندویچ سرد از توی پلاستیکش در آورد ! ( نکته : اون موقع فقط آتسوشی و تانیزاکی و هیناتا و رانپو تو آژانس بودن و بقیه خواب بودن 😁 ) آتسوشی : برای صبحانه آخه ساندویچ سرد ؟ 😳 هیناتا : بخاطرش کلی تو صف بودم 😋 تا هیناتا خواست یه گاز از ساندویچش بزنه رانپو سرش رو انداخت پایین و ساکت شد . هیناتا : رانپو کون چی شده ؟ 😰 رانپو : منم میخوام 🥺 هیناتا یه ساندویچ سرد گرفت جلوی رانپو و گفت : بگیرش 😇 رانپو سرش رو آورد بالا و گفت : ولی این مال توعه 🥺 هیناتا یه ساندویچ دیگه هم از داخل پلاستیک در آورد و به رانپو نشون داد . رانپو : یعنی این رو برای من خریدی ؟ 😳 هیناتا : 😊
از زبان رانپو
خدا این دختر چقدر مهربونه ! ازش تشکر کردم و با هم شروع کردیم به خوردن . آتسوشی : هیناتا سان بازم ساندویچ هست ؟ 😁 هیناتا : نه ببخشید آتسوشی جون فقط دو تا گرفتم 😅 آتسوشی هم سرش رو دوباره کرد تو کارش . نمی دانم کسی چه می داند شاید داره بهم حسادت میکنه که دختری که روش کراشم انقدر بهم توجه میکنه 😈 کونیکیدا اومد و گفت : اوهایو. هیناتا داری سر صبح ساندویچ می خوری ؟ 😐 هیناتا : آخه خوش مزه اس 😋 کونیکیدا : البته ازت انتظار داشتم . بعدش هم رو به من گفت : ولی از تو انتظار نداشتم رانپو 😑 من : هیناتا برام گرفته 😊 دازای از پشت کونیکیدا اومد و دستش رو گذاشت رو شونش . دازای : میگم هیناتا بازم ساندویچ هست ؟😇 هیناتا : ببخشید دازای همین دو تا بود 😶 و دازای هم همچنان افسوس خورد . کونیکیدا : به جای این غذای های مضر چرت و پرت تخم مرغ بخورید . و یک ماهیتابه نیمرو گرفت جلومون 😐 هیناتا : آخه تخم مرغ ؟ 😑 کونیکیدا : شما همین الان هم ساندویچتون رو کامل خوردین 😑 * پرش زمانی به عصر *
از زبان راوی
اون شب ، شبی بود که فرداش ولنتاین بود و همه داشتن برای فردا برنامه ریزی میکردن . مثلا آتسوشی می خواست به کیوکا کادو بده ( من می دونستم این دو تا از هم خوششون میاد 😍 ) تانیزاکی چون دختری نبود که دوستش داشته باشه یا روش کراش باشه میخواست به نائومی کادو بده و رانپو هم به هیناتا این وسط فقط کونیکیدا و دازای جونم هویج بودن 😂 البته اون یوسانو ی بدبخت هم اونجا هویج بود همینطور فوکوزاوا 😂 آخی عزیزم فکر کنم قراره آخر این فیک هم سینگل به گورشون کنم 😂 خب داشتم میگفتم ، و هیناتا هم می خواست به رانپو کادو بده . اگه وقت کنم پارت ۷ رو امشب میزارم 😁
هیناتا صبح با یه کافشن سفید،اومد داخل آژانس و یه پلاستیک دستش بود . هیناتا : اوهویووووو ! رانپو : اوهایو هیناتا 😊 چرا انقدر لباس پوشیدی ؟ 😳 هیناتا : رفته بودم بیرون که یه چیزی بگیرم بخورم که هوا هم انقدر سرد بود که مجبور شدم کافشن بپوشم 😮💨 هیناتا اومد نشست سر میزش و یه ساندویچ سرد از توی پلاستیکش در آورد ! ( نکته : اون موقع فقط آتسوشی و تانیزاکی و هیناتا و رانپو تو آژانس بودن و بقیه خواب بودن 😁 ) آتسوشی : برای صبحانه آخه ساندویچ سرد ؟ 😳 هیناتا : بخاطرش کلی تو صف بودم 😋 تا هیناتا خواست یه گاز از ساندویچش بزنه رانپو سرش رو انداخت پایین و ساکت شد . هیناتا : رانپو کون چی شده ؟ 😰 رانپو : منم میخوام 🥺 هیناتا یه ساندویچ سرد گرفت جلوی رانپو و گفت : بگیرش 😇 رانپو سرش رو آورد بالا و گفت : ولی این مال توعه 🥺 هیناتا یه ساندویچ دیگه هم از داخل پلاستیک در آورد و به رانپو نشون داد . رانپو : یعنی این رو برای من خریدی ؟ 😳 هیناتا : 😊
از زبان رانپو
خدا این دختر چقدر مهربونه ! ازش تشکر کردم و با هم شروع کردیم به خوردن . آتسوشی : هیناتا سان بازم ساندویچ هست ؟ 😁 هیناتا : نه ببخشید آتسوشی جون فقط دو تا گرفتم 😅 آتسوشی هم سرش رو دوباره کرد تو کارش . نمی دانم کسی چه می داند شاید داره بهم حسادت میکنه که دختری که روش کراشم انقدر بهم توجه میکنه 😈 کونیکیدا اومد و گفت : اوهایو. هیناتا داری سر صبح ساندویچ می خوری ؟ 😐 هیناتا : آخه خوش مزه اس 😋 کونیکیدا : البته ازت انتظار داشتم . بعدش هم رو به من گفت : ولی از تو انتظار نداشتم رانپو 😑 من : هیناتا برام گرفته 😊 دازای از پشت کونیکیدا اومد و دستش رو گذاشت رو شونش . دازای : میگم هیناتا بازم ساندویچ هست ؟😇 هیناتا : ببخشید دازای همین دو تا بود 😶 و دازای هم همچنان افسوس خورد . کونیکیدا : به جای این غذای های مضر چرت و پرت تخم مرغ بخورید . و یک ماهیتابه نیمرو گرفت جلومون 😐 هیناتا : آخه تخم مرغ ؟ 😑 کونیکیدا : شما همین الان هم ساندویچتون رو کامل خوردین 😑 * پرش زمانی به عصر *
از زبان راوی
اون شب ، شبی بود که فرداش ولنتاین بود و همه داشتن برای فردا برنامه ریزی میکردن . مثلا آتسوشی می خواست به کیوکا کادو بده ( من می دونستم این دو تا از هم خوششون میاد 😍 ) تانیزاکی چون دختری نبود که دوستش داشته باشه یا روش کراش باشه میخواست به نائومی کادو بده و رانپو هم به هیناتا این وسط فقط کونیکیدا و دازای جونم هویج بودن 😂 البته اون یوسانو ی بدبخت هم اونجا هویج بود همینطور فوکوزاوا 😂 آخی عزیزم فکر کنم قراره آخر این فیک هم سینگل به گورشون کنم 😂 خب داشتم میگفتم ، و هیناتا هم می خواست به رانپو کادو بده . اگه وقت کنم پارت ۷ رو امشب میزارم 😁
۳.۰k
۰۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.