Appreciation *VkookYoongi* خونه مجردی
کاپل:TaeGiKook
ژانر:عاشقانه،سد اند
اپ:چهارشنبه ها
×ت....تو به ما حس داری؟؟
یونگی بدون حرفی از کنارشون رد شدو وارد اتاق شد تا وسایلاشو جمع کنه، نمیخواست الان بره ولی انگار برنامه یه جور دیگه چیده شده بود، اون باید الان میرفت، چمدونشو بستو کم کم از پله ها پایین اومد با پایین اومدن از پله ها اونا رو دید تهیونگ سرشو با دست گرفته بودو جونگکوک به یه نقطه خیره شده بود اون دو با دیدن یونگی بلند شدن.
یونگی نگاهشو از اونا گرفتو سمت در حرکت کرد تهیونگ جلوش ایستاد و چمدونو از دستش گرفت
×یونگی اینو بزار کنارو بیا با هم حرف بزنیم، هوم؟؟
هنوز سرش پایین بود
_فکر نکنم حرفی مونده باشه
×تو بهترین دوست مایی نمیتونم باور کنم که به ما حس داری
یونگی چمدونو از دست تهیونگ گرفت
_میدونم منم گی نیستم ولی عاشقتون شدم
نگاش کرد
_نمیخوام زندگیتونو به هم بریزم، از اینجا میرم نمیدونم بازم همو میبینیم یا نه،ولی امیدوارم دیدار بعدیمون شرایطمون بهتر باشه
چمدونو با خودش کشیدو سمت میز رفت، کلید خونه رو روش گذاشتو از در بیرون رفت.
اون واقعا نمیخواست زندگیشونو به هم بریزه ولی ایا اینطور بود؟؟
اونا بعد از اون اعتراف یونگی زندگیشون به هم ریخته بود هم تهیونگ و هم جونگکوک
https://www.wattpad.com/1497290803-appreciation-vkook%D8%8Cyoongi-%D8%AE%D9%88%D9%86%D9%87-%D9%85%D8%AC%D8%B1%D8%AF%DB%8C
ژانر:عاشقانه،سد اند
اپ:چهارشنبه ها
×ت....تو به ما حس داری؟؟
یونگی بدون حرفی از کنارشون رد شدو وارد اتاق شد تا وسایلاشو جمع کنه، نمیخواست الان بره ولی انگار برنامه یه جور دیگه چیده شده بود، اون باید الان میرفت، چمدونشو بستو کم کم از پله ها پایین اومد با پایین اومدن از پله ها اونا رو دید تهیونگ سرشو با دست گرفته بودو جونگکوک به یه نقطه خیره شده بود اون دو با دیدن یونگی بلند شدن.
یونگی نگاهشو از اونا گرفتو سمت در حرکت کرد تهیونگ جلوش ایستاد و چمدونو از دستش گرفت
×یونگی اینو بزار کنارو بیا با هم حرف بزنیم، هوم؟؟
هنوز سرش پایین بود
_فکر نکنم حرفی مونده باشه
×تو بهترین دوست مایی نمیتونم باور کنم که به ما حس داری
یونگی چمدونو از دست تهیونگ گرفت
_میدونم منم گی نیستم ولی عاشقتون شدم
نگاش کرد
_نمیخوام زندگیتونو به هم بریزم، از اینجا میرم نمیدونم بازم همو میبینیم یا نه،ولی امیدوارم دیدار بعدیمون شرایطمون بهتر باشه
چمدونو با خودش کشیدو سمت میز رفت، کلید خونه رو روش گذاشتو از در بیرون رفت.
اون واقعا نمیخواست زندگیشونو به هم بریزه ولی ایا اینطور بود؟؟
اونا بعد از اون اعتراف یونگی زندگیشون به هم ریخته بود هم تهیونگ و هم جونگکوک
https://www.wattpad.com/1497290803-appreciation-vkook%D8%8Cyoongi-%D8%AE%D9%88%D9%86%D9%87-%D9%85%D8%AC%D8%B1%D8%AF%DB%8C
۴۷۹
۰۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.