عشق ناگهانی پارت ۱۴

ـــــــــــــــ فردا صبح ـــــــــــــــــ
ویو کوک: بیدار شدم دیدم تهیونگ هنوز خوابه ولش کردم خودش بیدار میشه(مرگ.فوش نده این از اول فیک تهکوک نبود)
رفتم پایین
جیمین: به اقای اه و اوم دیشب ده تا بالشت گذاشتم رو سرم
کوک: یااااا خوبه خودتم کم... هی میخوام هیچی نگما
نامجون: بچه ها
....: بله
نامجون: بیاید راحت باشیم
....: راحتیم
نامجون: -_-
تهیونگ: صب بخیر
جین: سلام خوابالو
تهیونگ: یونگی کجاست
کوک: سوال خوبی بود
جیمین: خوابیده
نامجون: هنوز خوابه
جیمین: دیشب تنها کسی که کار کرد تهیونگ نبود
کوک: سالمی؟
جیمین: اینو من باید از تو بپرسم
کوک: اره من خوبم ولی تو بار سومه ته
جیمین: اولا سوم نه و دوم بعدشم هرچی بیشتر ادم عادت میکنه
تهیونگ: پس از این به بعد بیشتر میکنمت
کوک: چی؟! جیمین چرا زر میزنی
یونگی: کی میخواد کیو بکنه(خوابالو چشاشو میماله)
جین: ساعت خواب؟
یونگی: دیشب خیلی کار کردم
جیمین: خسته نشی(چشم غره)
یونگی: ( -_-)
کوک: گشنمه
تهیونگ: فدات بشم صبونه بدید به بچم
یونگی: چشم اولیا حضرت. خدمتکار
خدمتکار: صبحانه امادست اقا
رفتیم داشتیم صبونه میخوردیم که یونگی گفت
یونگی: بچه ها باید یه چیزی بهتون بگم
که.....

میخوام جناییش کنم😈😈😈🔪