فیک کوک
پارت ۱۰
ات
امضا کردم رفتم دنبال مین هو از کلاس بکس (مین هو ۳سالگی بکس میرفتم)بیارمش دیدم مین هو اومد بغلم
!سلام مامان
+سلام پسر قشنگم
!مامان
+جونم
!میشه برام خوراکی بگیری
+البته که میشه
بنده
ات و مین هو رفتن رستوران غذا خوردن رفتن خونه و بخوابیدن
پرش زمان به فردا
ات
بیدار شدم لباسمو پوشید که برم سرکار با خودم گفتم نمیخواد ماسک بزنم چون دیگه کوک نیست
چون کای امروز نبود مجبور بودم مین هو هم ببرم مین هو آماده کردم رفتم سرکار
۲بعد
داشتم سفارش هارو آماده میکردم دیدم مین هو بغل یه مرد نشسته داره باهاش صحبت میکنه
کوک
امروز صبح که بیدار شدم گوشیم زنگ خورد نامجون بود جواب دادم
الو …اها ..خب ..باشه ساعت چند ….خوبه …بای
نامجون زنگ زد گفت که میخواد یه جلسه تشکیل بده گفت یه کافه میشناسه اونجا صحبت میکنم نگاه ساعت کردم ساعت ۵بود رفتم آماده شدم که برم کافه وقتی رفتم کافه یه زن اومد سفارش هارو گرفت نگاه به صورتش نکردم وقتی صبحتومن تموم شد دیدم یه بچه داره نگاهمون میکنه بهش گفتم بیاد بیشم
-سلام کوچولو اسمت چی
!یاییی اجوشی من کوچولو نیستم من اسمم مین هو هست
_یه خنده ی کردم بهش ..خب مین هو ایجا چیکار میکنی چرا پیشه مامانت نیستی
!مامانم سرش شلوغ
_مامانت اینجا کار میکنه (تعجب )
!اره راستی اسم شما چی
_من اسمم کوک هست
!چی اسمی قشنگی داری اسم بابای منم کوک هست
-واقعا
!اره مامانم میگه بابات خیلی خوش تیپه
-اووووو
!ولی هیچوقت بابامو ندیدم (بغض )
_هی مین هو داری گریه میکنی
!نه من گریه نمیکنم
-آفرین پسر خوب
همه اعضا هیچ حرفی نزدن که تهیونگ شروع کرد حرف زدن
؛کوک بچه چقدر شبیه تو هست 😐
/راست میگه
همه اعضا :اره خیلی شبیه هستین
کوک
وقتی اینو گفت یجوری شدم دیدم یه زن اومد سفارش هارو آورد وقتی سرمو بالا گرفتم تعجب کردم خودش بود ات بعد از ۵سال دیدمش که دیدم مین هو صداش کردم مامان
!مامان
+جونم مامان
(بچه ها ات اعضارو نمیشناسه و کوک هم پشت کرده بهش ات خیلی توجه نکرد به بقیه )
+مین هو مگه بها نگفتم جایی نرو
!ببخشید مامان (بغض )
+اشکالی نداره ولی تکرار نشه الان گریه مگه بهت نگفتم هیچ وقت جلوی مامان گریه نکن
!چشم مامان
بنده
ات مین هو بغل کرد بردش روی صندلی گذاشتمش وقتی کارش تموم شد رفت خونه
۱هفته بهد
ات
داشتم سفارش میکردم که دیدم کای و مین هو اومدن داخل
کای مین هو گذاشت و رفت
کوک
امروز رفتم کافه دیدم یه پسر جون که مین هو بغل کرده اومد داخل مین هو گذاشت و رفت مین هو تا منو دیدم اومد بغلم کرد
!سلام خرگوش
-به من میگی خرگوش
!اره (خنده)
-هی کوچولو اون کی بود مرد کی بود
!اها اون میگی اون داییم بود
-اها کلاس بودی
!اره
-چه کلاس میری مین هو
!من کلاس بکس
-ای شیطون
ات
کارم تموم شد وسایل هامو جمع کردم با مین هو داشتیم میرفتم که یجیزی اومد جلوه دهنم و سیاهی …….
لباس برای کافه
ات
امضا کردم رفتم دنبال مین هو از کلاس بکس (مین هو ۳سالگی بکس میرفتم)بیارمش دیدم مین هو اومد بغلم
!سلام مامان
+سلام پسر قشنگم
!مامان
+جونم
!میشه برام خوراکی بگیری
+البته که میشه
بنده
ات و مین هو رفتن رستوران غذا خوردن رفتن خونه و بخوابیدن
پرش زمان به فردا
ات
بیدار شدم لباسمو پوشید که برم سرکار با خودم گفتم نمیخواد ماسک بزنم چون دیگه کوک نیست
چون کای امروز نبود مجبور بودم مین هو هم ببرم مین هو آماده کردم رفتم سرکار
۲بعد
داشتم سفارش هارو آماده میکردم دیدم مین هو بغل یه مرد نشسته داره باهاش صحبت میکنه
کوک
امروز صبح که بیدار شدم گوشیم زنگ خورد نامجون بود جواب دادم
الو …اها ..خب ..باشه ساعت چند ….خوبه …بای
نامجون زنگ زد گفت که میخواد یه جلسه تشکیل بده گفت یه کافه میشناسه اونجا صحبت میکنم نگاه ساعت کردم ساعت ۵بود رفتم آماده شدم که برم کافه وقتی رفتم کافه یه زن اومد سفارش هارو گرفت نگاه به صورتش نکردم وقتی صبحتومن تموم شد دیدم یه بچه داره نگاهمون میکنه بهش گفتم بیاد بیشم
-سلام کوچولو اسمت چی
!یاییی اجوشی من کوچولو نیستم من اسمم مین هو هست
_یه خنده ی کردم بهش ..خب مین هو ایجا چیکار میکنی چرا پیشه مامانت نیستی
!مامانم سرش شلوغ
_مامانت اینجا کار میکنه (تعجب )
!اره راستی اسم شما چی
_من اسمم کوک هست
!چی اسمی قشنگی داری اسم بابای منم کوک هست
-واقعا
!اره مامانم میگه بابات خیلی خوش تیپه
-اووووو
!ولی هیچوقت بابامو ندیدم (بغض )
_هی مین هو داری گریه میکنی
!نه من گریه نمیکنم
-آفرین پسر خوب
همه اعضا هیچ حرفی نزدن که تهیونگ شروع کرد حرف زدن
؛کوک بچه چقدر شبیه تو هست 😐
/راست میگه
همه اعضا :اره خیلی شبیه هستین
کوک
وقتی اینو گفت یجوری شدم دیدم یه زن اومد سفارش هارو آورد وقتی سرمو بالا گرفتم تعجب کردم خودش بود ات بعد از ۵سال دیدمش که دیدم مین هو صداش کردم مامان
!مامان
+جونم مامان
(بچه ها ات اعضارو نمیشناسه و کوک هم پشت کرده بهش ات خیلی توجه نکرد به بقیه )
+مین هو مگه بها نگفتم جایی نرو
!ببخشید مامان (بغض )
+اشکالی نداره ولی تکرار نشه الان گریه مگه بهت نگفتم هیچ وقت جلوی مامان گریه نکن
!چشم مامان
بنده
ات مین هو بغل کرد بردش روی صندلی گذاشتمش وقتی کارش تموم شد رفت خونه
۱هفته بهد
ات
داشتم سفارش میکردم که دیدم کای و مین هو اومدن داخل
کای مین هو گذاشت و رفت
کوک
امروز رفتم کافه دیدم یه پسر جون که مین هو بغل کرده اومد داخل مین هو گذاشت و رفت مین هو تا منو دیدم اومد بغلم کرد
!سلام خرگوش
-به من میگی خرگوش
!اره (خنده)
-هی کوچولو اون کی بود مرد کی بود
!اها اون میگی اون داییم بود
-اها کلاس بودی
!اره
-چه کلاس میری مین هو
!من کلاس بکس
-ای شیطون
ات
کارم تموم شد وسایل هامو جمع کردم با مین هو داشتیم میرفتم که یجیزی اومد جلوه دهنم و سیاهی …….
لباس برای کافه
۱۸.۶k
۰۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.