ازدواج اجباری پارت36
جیمین:احمق نباش اگه نمیخوای زیر دست اون ها بشی و عروسک جونگکوک بهتره همه چیز رو بدونی تا وقتی جونگکوک پیشت نیست هم ازت بترسن
به حرف هاش فکرمی کردم درست می گفت اگه جونگکوک همه چز رو میدونه چرا چیزی نمیگه و همین الانشم معلومه که جونگکوک ابروی خانواده اش براش مهم تره
ا.ت :من باید چیکار کنم
جیمین:سعی کن همه چیز رو درمورد شون بدونی لارا و مینا
دختر خاله همن و اینکه مینا تو خانه خانواده لارا زندگی میکرده چون پدر مادرش مردن و نارا گفت که خ.کیم به خاطر اینکه لارا دختر خاله مینا یعنی عروس خ.جئون بوده دوست نداشته تهیونگ و لارا ازدواج کنند
ا.ت:پس مسئله اینه که چه چیزی خ.کیم رو راضی کرده به ازدواج تهیونگ و لارا
جیمین:افرین تو باید اینو بدونی
ا.ت:ولی چطور از کجا بدونم
جیمین:خودتو به جونگکوک و همینطور تهیونگ بیشتر نزدیک کن چون حتما از اون ها یه چیزی دستگیرت میشه و منم از نارا می پرسم
سرم رو به نشانه بله تکان دادم بعد یکم حرف زدن جیمین رفت و من رو تخت دراز کشیدم وفکر می کردم ایا جونگکوک حرفاش درست بود یا فقط میخواست گیجم کنه اگه بخواد ازم استفاده کنه چی اه لع*نت اون خیلی رمزالوده
........ جونگکوک Jk
امروز با دختر بی*شرمم روز خوبی داشتیم و من خوشحالم
اون همیشه منوبه خنده میندازه اون عجول و خود سره فک کنم همینش منو تو دام خودش انداخت و عاشقش شدم بر گشتم عمارت دیدم همه نشستن سلام کردم و خاستم برم بالا که مادرم گفت
خ.جئون : جونگکوک پسرم میشه بیایی بشینی لارا و مینا میخوان حرفی رو بهمون بگن
متعجب نگاهشون کردم یعنی چی دارن که به من بگن رفتم نشستم
جونگکوک: چیه که میخوان بگن
عمه به حرف اومد
خ.کیم:پسرم اون ها گفتن که ا.ت مینا رو هل نداده بلکه لارا بوده و اتفاقی هل داده و اون ها ترسیدن که ما لارا رو بیرون کنیم پس گفتن که ا.ت بوده
سر تکان دادم
جونگکوک:پس تهیونگ چی اون هم این اتفاق رو دیده ولی گفت که ا.ت بوده و با چشم های خودش دیده!
خ.کیم:پسرم تهیونگ نتونسته بود باور کنه که اون ها باهم دعوا کردن پس گفته بود که ا.ت هل داده چون. موقع افتادن لارا خوایته بگیرتش
جونگکوک:پس که اینطور!
مینا:من خیلی معذرت می خواهم جونگکوک
لارا:منم همینطور معذرت میخوام
تهیونگ:ببخشید مون
خ.جئون:ای کاش دستم می شکست و نمی زدمش قبل اینکه به حرف هاش گوش بدم
جئون:با اون دختر بیچاره زیادی بد رفتار کردیم و دلشو شکستیم
هوسوک: ببخشیدمون داداش که له همسرت گوش ندادیم
به همه نگاه می کردم که چطور معذرت خواهی می کنن
جونگکوک: خیلی خب اگه همه پشیمانید از. من معذرت خواهی نکنید و وقتی خودش برگشت از خودش معذرت بخواید چون من نمیبخشم تون تا اون نبخشه
و بعد بدون حرفی پاشدم و رفتم بالا تو اتاقم
لع*نت بهتون نمیدونم چیکار کنم با هوسوک و همسر بی*شرمش و تهیونگی که عشق لارا کورش کرده صدای در اومد دیدم مادر و نارا هستن اومدن تو
خ.جئون: پسرم اگه وقت داشته باشی یکم حرف بزنیم
جونگکوک:البته ولی نارا تو کی بر گشتی
نارا:یکم پیش....اما مادرم همه چیز رو برام تعریف کرد می دونستم که ا.ت همچنین کاری نکرده اون خیلی ناراحت بود عمو پارک خیلی بهش حرف بد زد بدون دلیل
خ.جئون:همش تخسیر تهیونگ بود دخترم نباید دروغ می گفت
جونگکوک:.....
به حرف هاش فکرمی کردم درست می گفت اگه جونگکوک همه چز رو میدونه چرا چیزی نمیگه و همین الانشم معلومه که جونگکوک ابروی خانواده اش براش مهم تره
ا.ت :من باید چیکار کنم
جیمین:سعی کن همه چیز رو درمورد شون بدونی لارا و مینا
دختر خاله همن و اینکه مینا تو خانه خانواده لارا زندگی میکرده چون پدر مادرش مردن و نارا گفت که خ.کیم به خاطر اینکه لارا دختر خاله مینا یعنی عروس خ.جئون بوده دوست نداشته تهیونگ و لارا ازدواج کنند
ا.ت:پس مسئله اینه که چه چیزی خ.کیم رو راضی کرده به ازدواج تهیونگ و لارا
جیمین:افرین تو باید اینو بدونی
ا.ت:ولی چطور از کجا بدونم
جیمین:خودتو به جونگکوک و همینطور تهیونگ بیشتر نزدیک کن چون حتما از اون ها یه چیزی دستگیرت میشه و منم از نارا می پرسم
سرم رو به نشانه بله تکان دادم بعد یکم حرف زدن جیمین رفت و من رو تخت دراز کشیدم وفکر می کردم ایا جونگکوک حرفاش درست بود یا فقط میخواست گیجم کنه اگه بخواد ازم استفاده کنه چی اه لع*نت اون خیلی رمزالوده
........ جونگکوک Jk
امروز با دختر بی*شرمم روز خوبی داشتیم و من خوشحالم
اون همیشه منوبه خنده میندازه اون عجول و خود سره فک کنم همینش منو تو دام خودش انداخت و عاشقش شدم بر گشتم عمارت دیدم همه نشستن سلام کردم و خاستم برم بالا که مادرم گفت
خ.جئون : جونگکوک پسرم میشه بیایی بشینی لارا و مینا میخوان حرفی رو بهمون بگن
متعجب نگاهشون کردم یعنی چی دارن که به من بگن رفتم نشستم
جونگکوک: چیه که میخوان بگن
عمه به حرف اومد
خ.کیم:پسرم اون ها گفتن که ا.ت مینا رو هل نداده بلکه لارا بوده و اتفاقی هل داده و اون ها ترسیدن که ما لارا رو بیرون کنیم پس گفتن که ا.ت بوده
سر تکان دادم
جونگکوک:پس تهیونگ چی اون هم این اتفاق رو دیده ولی گفت که ا.ت بوده و با چشم های خودش دیده!
خ.کیم:پسرم تهیونگ نتونسته بود باور کنه که اون ها باهم دعوا کردن پس گفته بود که ا.ت هل داده چون. موقع افتادن لارا خوایته بگیرتش
جونگکوک:پس که اینطور!
مینا:من خیلی معذرت می خواهم جونگکوک
لارا:منم همینطور معذرت میخوام
تهیونگ:ببخشید مون
خ.جئون:ای کاش دستم می شکست و نمی زدمش قبل اینکه به حرف هاش گوش بدم
جئون:با اون دختر بیچاره زیادی بد رفتار کردیم و دلشو شکستیم
هوسوک: ببخشیدمون داداش که له همسرت گوش ندادیم
به همه نگاه می کردم که چطور معذرت خواهی می کنن
جونگکوک: خیلی خب اگه همه پشیمانید از. من معذرت خواهی نکنید و وقتی خودش برگشت از خودش معذرت بخواید چون من نمیبخشم تون تا اون نبخشه
و بعد بدون حرفی پاشدم و رفتم بالا تو اتاقم
لع*نت بهتون نمیدونم چیکار کنم با هوسوک و همسر بی*شرمش و تهیونگی که عشق لارا کورش کرده صدای در اومد دیدم مادر و نارا هستن اومدن تو
خ.جئون: پسرم اگه وقت داشته باشی یکم حرف بزنیم
جونگکوک:البته ولی نارا تو کی بر گشتی
نارا:یکم پیش....اما مادرم همه چیز رو برام تعریف کرد می دونستم که ا.ت همچنین کاری نکرده اون خیلی ناراحت بود عمو پارک خیلی بهش حرف بد زد بدون دلیل
خ.جئون:همش تخسیر تهیونگ بود دخترم نباید دروغ می گفت
جونگکوک:.....
۳۷.۱k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.