ازدواج اجباری پارت۲
ا/ت ویو
گفت میبینیم و رفت منم بعد از اون رفتم خونه یه دوش۱۵ مین گرفتم و گرفتم خوابیدم
صبح م ا/ت ا/ت پاشو حاضر شو میخوایم بریم خرید عروس
&کیا میان؟
م ا/ت مامان کوک و جونکی (جونکی خواهر کوچک کوک)(کوک ۱برادر بزرگ به اسم جین هم داره)راستی به بونا و نابی هم بگو بیان &بششششش
ویو ا/ت به نابی و بونا زنگ زدم
و گفتم حاضر شن
خودمم یه دوش ۱۰مین گرفتم موهام رو گوجه کگردم و شاخک سوسکی انداختم و لباس پوشیدم (لباس اسلاید۴)
همگی باهم رفتیم به یه گالری لباس
مجلسی فکر کنم هزار تا لباس پوشیدم ولی یا مامانم ایراد میگیره یا مامان اون عوضی هوفففففف
بلاخره به یه لباس رضایت دادند
البته خودم رضایت دادم😜(لباس اسلاید۶) و یه تاج خوشگل برداشتم
و به اصرار بونا یه جفت کفش(کفش اسلاید۸)
کوک ویو یه لباس با اصرار تهیونگ خریدم (ته بست فرند کوک)
م کوک زود باشید بریم انتخواب کیک
&باشه بریم
از زبان بورا(نویسنده من)
ا/ت و بقیه رفتن کیک فروشی
ا/ت ویو تصمیم گرفتم دخالت نکنم
چون حال نداشتم رفتم نشستم رو
صندلی و لم دادم ۱۴مین بعد
م کوک پاشید بریم اهنگ و تئزینات رو
انتخواب کنیم
#۳مادر شوهرت چقدر انرژی دارم
~فک کنم بجای غذاکپسول انرژی میخوره
&هر هر رو هوا بخندید
خلاصه بعد انجام دادن کار ها
رفتیم خونموم فلش بک صبح عروسی
ا/ت ویو از خواب بیدار شدم میکاپ
ارتیست ها میکاپم کردن و موهام درست
کردن (مدل مو و میکاپ هردو اسلاید۳) بعد پوشیدن لباس
رفتم پایین دیدم کوک
وایساده
کوک ویو ا/ت رو دیدم خیلی خوشگل
شده بود
ولی بروی خودم نیاوردم
*بریم( خونسرد)
&اهوم(سرد)
از زبان بورا
فلش بک به زمان بله گفتن
&ب،،بل نفس عمیق مشت کردن دست
*بله
هم اکنون شما را زن و شوهر اعلام میکنم
صدای دست زدن
ا/ت ویو بعد جشن دیدم ینفر بهم پیام
داده و گفته.....
گفت میبینیم و رفت منم بعد از اون رفتم خونه یه دوش۱۵ مین گرفتم و گرفتم خوابیدم
صبح م ا/ت ا/ت پاشو حاضر شو میخوایم بریم خرید عروس
&کیا میان؟
م ا/ت مامان کوک و جونکی (جونکی خواهر کوچک کوک)(کوک ۱برادر بزرگ به اسم جین هم داره)راستی به بونا و نابی هم بگو بیان &بششششش
ویو ا/ت به نابی و بونا زنگ زدم
و گفتم حاضر شن
خودمم یه دوش ۱۰مین گرفتم موهام رو گوجه کگردم و شاخک سوسکی انداختم و لباس پوشیدم (لباس اسلاید۴)
همگی باهم رفتیم به یه گالری لباس
مجلسی فکر کنم هزار تا لباس پوشیدم ولی یا مامانم ایراد میگیره یا مامان اون عوضی هوفففففف
بلاخره به یه لباس رضایت دادند
البته خودم رضایت دادم😜(لباس اسلاید۶) و یه تاج خوشگل برداشتم
و به اصرار بونا یه جفت کفش(کفش اسلاید۸)
کوک ویو یه لباس با اصرار تهیونگ خریدم (ته بست فرند کوک)
م کوک زود باشید بریم انتخواب کیک
&باشه بریم
از زبان بورا(نویسنده من)
ا/ت و بقیه رفتن کیک فروشی
ا/ت ویو تصمیم گرفتم دخالت نکنم
چون حال نداشتم رفتم نشستم رو
صندلی و لم دادم ۱۴مین بعد
م کوک پاشید بریم اهنگ و تئزینات رو
انتخواب کنیم
#۳مادر شوهرت چقدر انرژی دارم
~فک کنم بجای غذاکپسول انرژی میخوره
&هر هر رو هوا بخندید
خلاصه بعد انجام دادن کار ها
رفتیم خونموم فلش بک صبح عروسی
ا/ت ویو از خواب بیدار شدم میکاپ
ارتیست ها میکاپم کردن و موهام درست
کردن (مدل مو و میکاپ هردو اسلاید۳) بعد پوشیدن لباس
رفتم پایین دیدم کوک
وایساده
کوک ویو ا/ت رو دیدم خیلی خوشگل
شده بود
ولی بروی خودم نیاوردم
*بریم( خونسرد)
&اهوم(سرد)
از زبان بورا
فلش بک به زمان بله گفتن
&ب،،بل نفس عمیق مشت کردن دست
*بله
هم اکنون شما را زن و شوهر اعلام میکنم
صدای دست زدن
ا/ت ویو بعد جشن دیدم ینفر بهم پیام
داده و گفته.....
۱۰.۷k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.