𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 پارت ۲
بابات=ک.کره ولی چرا کره؟
ا.ت=خب راستش.........
علی=ایشششششش بازم اون مسئله اسیر شدیم
ا.ت=لدفا تو دخالت نده خودتو پدرم خودش توی وصیت نامه گفته میتونی بری کره
بابات=خب باید در موردش فکر کنیم......اینکه بزاریم یک روزه بری اون سمت زمین خیلی سخته دخترم باید بهمون زمان بدی
ا.ت=صد البته معلومه که باید فکر کنین من که نمیخوام همین الان پاشم برم شما حتی میتونین دو ماه یا یک ماه راجبش فکر کنین ولی خب نمیتونین مخالفت کنین من دیر یا زود نظرتون رو جلب میکنم و میرم این تصمیم اخرمه
بابات=معلومه که خیلی مصممی
بابات=بله دایی جون من ۳ ساله که عاشق کره ام.....الانم مشتاقم که برم و گروه موردعلاقمو ببینم
علی=لدفا از اون چشم بادومی ها جلو ما حرف نزن
ا.ت=درست راجبشون حرف بزن ها میام خفت میکنم وگرنع
علی=وووووی ترسیدم
زندایی=علی ساکت باش دختر بیچاره هر نظری داشته باشه برای ما ارزش زیادی داره مسئولیت اون اول از همه با خودشه اون یه دختر بالغه و میتونه از پس خودش بر بیاد مگه نه ا.ت؟
ا.ت=ممنون زندایی که به نظرم احترام میزارین من مدیون شمام تا عمر دارم توی این چهار سالی که پدر مادرم عمرشونو دادن به شما شما جای اونارو برام گرفتین
دایی=گریمونو در نیار دختر جان
ا.ت=ببخشید😂خب ببخشید میتونم با دوستام امروز برم بیرون؟خیلی حوصلم سر رفته
دایی=معلومه ولی زود برگرد قبل نه خونه باش
ا.ت=واییییییی مرسی ممنونم دایی جونم
پریدم رفتم تو اتاقم حاضر شدم اما قبلش به بچه ها زنگ زدم
دوستام که تو مدرسه با همیم فاطمه میسو مطهره(اسم های ایرانی ان بیشتر😂)
و هلیا هستن
مطهره و فاطمه ارمی ان و همچنین میسو میسو رو ما ارمی کردیم ولی فاطمه و مطهره خودشون ارمی شدن
زنگ زدم باهاشون هماهنگ کردم گفتم ساعت پنج تو کافه کاکتوس میبینمشون
ساعت سه بود یه هودی بلند مشکی با شلوار مام فیت لش بوشیدم یک شال هم انداختم رو سرم مثل کره ای ها ارایش کردم و کیفمو برداشتم رفتم پایین
تنها ماهان تو هال بود دایی رفته بود بیرون زندایی رفته بود خونه همسایه
علی هم با دوست دخترش قرار داشت مینا هم که تو اتاقش با عروسکاش درگیر بود
(مینا ۱۰ سالشه)
(ا.ت هم که میدونین ۱۶)
(علی ۲۰ از هم بزرگ تره)
(ماهان هم که یه جورایی عاشق ا.ت شده ۱۸ سالشه)
ا.ت=ماهان
ماهان=جانم.......هومممم تیپ زدی کجا به سلامتی؟چی میگن؟آااااا شالو کلاه کردی کجا
ا.ت=ای بابا میخوام با بچه ها برم بیرون
ماهان=خب بسلامتی
ا.ت=ولی قبلش میخوام که باهام بیای یه جایی
ماهان=کجا؟
ا.ت=ب.بانک
ماهان=بانک؟بانک چرا
ا.ت=میخوام این حسابی که توش پولام هست رو کارتشو بگیرم میخوام خرید کنم
ماهان=اوکی پس من میرم حاضر شم
ا.ت=باش فقط دیر نکنی ها چون من ۵ به بچه ها قول دادم برم
ماهان=من مثل تو نیستم که سه ساعت لفتش میدی......
ا.ت=خب راستش.........
علی=ایشششششش بازم اون مسئله اسیر شدیم
ا.ت=لدفا تو دخالت نده خودتو پدرم خودش توی وصیت نامه گفته میتونی بری کره
بابات=خب باید در موردش فکر کنیم......اینکه بزاریم یک روزه بری اون سمت زمین خیلی سخته دخترم باید بهمون زمان بدی
ا.ت=صد البته معلومه که باید فکر کنین من که نمیخوام همین الان پاشم برم شما حتی میتونین دو ماه یا یک ماه راجبش فکر کنین ولی خب نمیتونین مخالفت کنین من دیر یا زود نظرتون رو جلب میکنم و میرم این تصمیم اخرمه
بابات=معلومه که خیلی مصممی
بابات=بله دایی جون من ۳ ساله که عاشق کره ام.....الانم مشتاقم که برم و گروه موردعلاقمو ببینم
علی=لدفا از اون چشم بادومی ها جلو ما حرف نزن
ا.ت=درست راجبشون حرف بزن ها میام خفت میکنم وگرنع
علی=وووووی ترسیدم
زندایی=علی ساکت باش دختر بیچاره هر نظری داشته باشه برای ما ارزش زیادی داره مسئولیت اون اول از همه با خودشه اون یه دختر بالغه و میتونه از پس خودش بر بیاد مگه نه ا.ت؟
ا.ت=ممنون زندایی که به نظرم احترام میزارین من مدیون شمام تا عمر دارم توی این چهار سالی که پدر مادرم عمرشونو دادن به شما شما جای اونارو برام گرفتین
دایی=گریمونو در نیار دختر جان
ا.ت=ببخشید😂خب ببخشید میتونم با دوستام امروز برم بیرون؟خیلی حوصلم سر رفته
دایی=معلومه ولی زود برگرد قبل نه خونه باش
ا.ت=واییییییی مرسی ممنونم دایی جونم
پریدم رفتم تو اتاقم حاضر شدم اما قبلش به بچه ها زنگ زدم
دوستام که تو مدرسه با همیم فاطمه میسو مطهره(اسم های ایرانی ان بیشتر😂)
و هلیا هستن
مطهره و فاطمه ارمی ان و همچنین میسو میسو رو ما ارمی کردیم ولی فاطمه و مطهره خودشون ارمی شدن
زنگ زدم باهاشون هماهنگ کردم گفتم ساعت پنج تو کافه کاکتوس میبینمشون
ساعت سه بود یه هودی بلند مشکی با شلوار مام فیت لش بوشیدم یک شال هم انداختم رو سرم مثل کره ای ها ارایش کردم و کیفمو برداشتم رفتم پایین
تنها ماهان تو هال بود دایی رفته بود بیرون زندایی رفته بود خونه همسایه
علی هم با دوست دخترش قرار داشت مینا هم که تو اتاقش با عروسکاش درگیر بود
(مینا ۱۰ سالشه)
(ا.ت هم که میدونین ۱۶)
(علی ۲۰ از هم بزرگ تره)
(ماهان هم که یه جورایی عاشق ا.ت شده ۱۸ سالشه)
ا.ت=ماهان
ماهان=جانم.......هومممم تیپ زدی کجا به سلامتی؟چی میگن؟آااااا شالو کلاه کردی کجا
ا.ت=ای بابا میخوام با بچه ها برم بیرون
ماهان=خب بسلامتی
ا.ت=ولی قبلش میخوام که باهام بیای یه جایی
ماهان=کجا؟
ا.ت=ب.بانک
ماهان=بانک؟بانک چرا
ا.ت=میخوام این حسابی که توش پولام هست رو کارتشو بگیرم میخوام خرید کنم
ماهان=اوکی پس من میرم حاضر شم
ا.ت=باش فقط دیر نکنی ها چون من ۵ به بچه ها قول دادم برم
ماهان=من مثل تو نیستم که سه ساعت لفتش میدی......
۱۰.۷k
۱۸ آذر ۱۴۰۰