vimin
Part 44🖤
یارو به سمت جیمین میره..
دستاشو میگیره...
¢انقد لجبازی نکن....
بیا بشین....
نمیخوام روت دست بلند کنم...
ویو جیمین:خودش ازش خورد... گشنمهههه وااای
_اووهومم اوکی...
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
ویو تهیونگ: خب فردا تموم میشه...
از اینجا میام بیرون....
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
بعد از نیم ساعت غذاشون تموم شد...
¢خب منو نگاه کن.... میخوام دستیار شخصیم بشی...
¢همه جا با منی... هرکاری خواستم برام انجام میدی...
_چییی؟؟؟ دستیار شخصیتون؟؟
¢اره... مشکلی باهاش داری؟؟؟
جیمین خواست حرفی بزنه که با نگاه مرد حرفشو قورت داد..
_ا... -... ر. ه. یعنی .. نه
¢خب الان که غذاتو خوردی.... برو استراحت کن فردا کارت شروع میشه...
_چشم...
ویو جیمین:از جام بلند شدم و به سمت در رفتم..
من میخواستم از دستش فرار کنم.... ولی الان که قرارع همه جا باهاش باشم.. چجوری...
ویو یارو: چقدر احمقه... هر کاری میگم انجام میده... از یه طرفم میتونم عمارت اون کیم تهیونگه عوضیو بگیرم...
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
جیمین بعد از پنج دقیقه به اتاقش رسید...
ساعت ۱۱ شب بود و ترجیح داد بخوابه...
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
ساعت ۱۰ صبح
پرش زمانی به ا/ت و جونکوک:
ا/ت در حال صبحانه درست کردن بود...
جونکوک با بالا تنه لخت و شورتک به سمت ا/ت رفت و دستشو دور کمش حلقه کرد و بوسه کوچیکی روی گردنش کاشت
÷صبح بخیر ...
∆صبح بخیر عزیزم... بیدار شدی؟
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
continues✌️
لایک و کامنت...
ببخشید تازه دیشب مرخص شدم...
بوستون میکنم از اینجا💋
حمایت 😊
یارو به سمت جیمین میره..
دستاشو میگیره...
¢انقد لجبازی نکن....
بیا بشین....
نمیخوام روت دست بلند کنم...
ویو جیمین:خودش ازش خورد... گشنمهههه وااای
_اووهومم اوکی...
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
ویو تهیونگ: خب فردا تموم میشه...
از اینجا میام بیرون....
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
بعد از نیم ساعت غذاشون تموم شد...
¢خب منو نگاه کن.... میخوام دستیار شخصیم بشی...
¢همه جا با منی... هرکاری خواستم برام انجام میدی...
_چییی؟؟؟ دستیار شخصیتون؟؟
¢اره... مشکلی باهاش داری؟؟؟
جیمین خواست حرفی بزنه که با نگاه مرد حرفشو قورت داد..
_ا... -... ر. ه. یعنی .. نه
¢خب الان که غذاتو خوردی.... برو استراحت کن فردا کارت شروع میشه...
_چشم...
ویو جیمین:از جام بلند شدم و به سمت در رفتم..
من میخواستم از دستش فرار کنم.... ولی الان که قرارع همه جا باهاش باشم.. چجوری...
ویو یارو: چقدر احمقه... هر کاری میگم انجام میده... از یه طرفم میتونم عمارت اون کیم تهیونگه عوضیو بگیرم...
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
جیمین بعد از پنج دقیقه به اتاقش رسید...
ساعت ۱۱ شب بود و ترجیح داد بخوابه...
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
ساعت ۱۰ صبح
پرش زمانی به ا/ت و جونکوک:
ا/ت در حال صبحانه درست کردن بود...
جونکوک با بالا تنه لخت و شورتک به سمت ا/ت رفت و دستشو دور کمش حلقه کرد و بوسه کوچیکی روی گردنش کاشت
÷صبح بخیر ...
∆صبح بخیر عزیزم... بیدار شدی؟
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
continues✌️
لایک و کامنت...
ببخشید تازه دیشب مرخص شدم...
بوستون میکنم از اینجا💋
حمایت 😊
۶.۳k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.