My wild mafia پارت 7
با دلدرد شدید از خواب بلند شدم خواستم بلند بشم ک دلم تیر کشید اخم در اومد در باز شد اجوما اومد تو
با کیسه اب گرم و دمنوش
اجوما: صبح بخیر دخترم
ات: صبح بخیر
اجوما: ارباب گفتن اینارو بخورید خوب میشید
ات: اربابتون باهام همچین کاری نمیکردن ک بعدا نگرانم باشن
اجوما: هعی دختر با میخوای خودتو تو دردسر بندازی مقصر خودتی بهت گفتم فرار نکن
ات: فرار کردم اصلا باید دخترونگیمو ازم بگیره هق من تاحالا رابطه نداشتم خیلی درد داشت اجوما ههق 🥺😭
اجوما: الهی بگردم گریه نکن عزیزم بیا بغلم
رفتم بغل اجوما گریه کردم بعدش دمنوشمو خوردم یکم بهتر شدم بلند شدم اروم رفتم پایین ک جیمین اومد بدون نگاه کرردن بهش رفتم تو حیاط پیش خرگوشم
دنبالم اومد
جیمین: مثل اینکه دلت برا کارای دیشب تنگ شده ادمو محل نمیدی
ات: با کاری کردی توقع داری بیام بپرم بغلت 🥺
جیمین: فکر بدیم نیستا
ات: پرو
خرگوشو گرفتم بغلم
ات: وایی کوچولوو چقدر تو نازیی اسمتو چی بزارممم میزارم موچیی خییلییی بهت میاد 😍
جیمین
ب کیوت بازیای ات نگاه میکردم دقیقا ی فرشته بود ای خداااا چی دارم میگمم بنظرتون این عشق اشتباهه؟ من نمتونم با دختر قاتل پدرم ازدواج کنمو عاشقش بشم؟ تمام این سوالا ذهنمو پر کرده بود م با صدای ات از فکر در اومدم بیرون
ات: دقیقااا شبیهه بعضیا خیلی زور گویی کوچولو
از حرف ات خندم گرفت منظورش من بودم ولی نباید اونم عاشق خودم میکردم
تلفنم زنگ خورد کوک بود جواب داد ک گفت قرار با بچه ها امروز برن ی پارتی با ی همراه جز ات دختر دیگه ای تو عمارت باهام زیاد صمیمی نبود ک چ عرض کنم پس مجبورم اونو با خودم ببرم
جیمین: برای شب ب خدمتکارا میگم برات لباس بیارن شب میریم پارتی
ات: پارتی ولی چرا منو با خودت میبری
جیمین: ب خودم مربوطه
ات: توجه کردی خیلی مغروری هر کاری فقط خودت انجام میدی یکم با بقیه صمیمی باشی بد نمیشه من مطمئنم درونت دستمو گذاشتم رو قلبش مطمئنم درونت خیلی مهربونه فقط کافیه یکم باهاش راه بیا
جیمین: از کی تاحالا مهربون شدی
ات: من مهربون بودم چشات نمیدید
جیمین: نصیحتارو ب خودت بکن من نیازی ب تو ندارم
ات: الحق ک لقب خر بهت میاد
جیمین: چی گفتیی
ات: گفتم خررررررر
جیمین: ک اینطور وقتی ک دوباره ج. رت دادم میفهمییی پرو
ات: خودتی
جیمین: تویی خواستیم باهم دوباره بحث بکنیم ک اجوما برای ناهار صدامون کرد چیزی نگفتیم
جیمین: بیا ناهار اون خرگوشه بدبختم ولش
کن
ات زبونمو در اوردم باهاش ک نگاه ترسناکی بهم کرد هیچی نگفتم موچیو گذاشتم تو حیاط نازش کردم و رفتم تا ناهار بخوریم
شب
شب شده بود خدمتکارا لباسمو اوردن خیلیی خوشگل بود (عکسشو میزارم) ی ارایش ملایم کردم موهامو بستم و ی گل سر زدم ب سرم کفشامو پوشیدم ی گردنبند طرح پروانه بود تو ی جعبه اونم انداختم برای اخرین بار خودمو تو اینه دیدم رفتم پایین جیمین داشت کتشو درست میکرد با صدای کفشم نگام کرد
جیمین
خیلی خوشگل شده بود حسودیم میشه بقیه پسرا نگاه ب ملکم بندازن
ات: خیلییی خوشگل شدم ک محوه تماشام شدی
جیمین: یکم بهت رو دادم پرو نشو
ات: با حالت ناراحتی دستمو قفل کردم ب هم گفتم یکم تعریف میمردی بد نمیشد پرو ☹️
جیمین: خیلی خب خوب شدی بدو بریم
ات نیشم باز شد رفتم سمت ماشین جیمین درو باز کرد نشستم خودشم نشست را افتادیم
جیمین دستشو اورد جلو نگاهش کردم
جیمین: چیه نگاه میکتی اینجا ب عنوان همراهم اومدی مجبوری دستمو بگیری
ات: خربزه پس برا همین منو اوردی
جیمین: زبون درازی نکن کوچولو بدو
ات: اول کوچولو خودتی دوم باشه بریم
دستشو گرفتم رفتیم تو ب سمت چند تا پسر رفتیم ک تو عمارت دیشب وایی دیشب دیدمشون
رفتیم سلام کردیم ک خودشونو معرفی کردن ک فهمیدم اسماشون کوک. تهیونگ. نامجون. جین یا وردواید هندسام. جیهوپ و شوگا بودن گرم صحبت کردن بودن حوصلم سر رفته بود جیمین خیلیی زیاد مشرو.. ب خورده بود نگران شب بودم ک بلایی سرم نیاره
داشتم دورو برو نگاه میکردم ک حس کردم دست کسی دور کمرمو داره لمس میکنه برگشتم ک دیدممم....
پارت بعدو غروب یاشب میزارم امیدوارم دوست داشته باشید بوس بوس 🥰😝
با کیسه اب گرم و دمنوش
اجوما: صبح بخیر دخترم
ات: صبح بخیر
اجوما: ارباب گفتن اینارو بخورید خوب میشید
ات: اربابتون باهام همچین کاری نمیکردن ک بعدا نگرانم باشن
اجوما: هعی دختر با میخوای خودتو تو دردسر بندازی مقصر خودتی بهت گفتم فرار نکن
ات: فرار کردم اصلا باید دخترونگیمو ازم بگیره هق من تاحالا رابطه نداشتم خیلی درد داشت اجوما ههق 🥺😭
اجوما: الهی بگردم گریه نکن عزیزم بیا بغلم
رفتم بغل اجوما گریه کردم بعدش دمنوشمو خوردم یکم بهتر شدم بلند شدم اروم رفتم پایین ک جیمین اومد بدون نگاه کرردن بهش رفتم تو حیاط پیش خرگوشم
دنبالم اومد
جیمین: مثل اینکه دلت برا کارای دیشب تنگ شده ادمو محل نمیدی
ات: با کاری کردی توقع داری بیام بپرم بغلت 🥺
جیمین: فکر بدیم نیستا
ات: پرو
خرگوشو گرفتم بغلم
ات: وایی کوچولوو چقدر تو نازیی اسمتو چی بزارممم میزارم موچیی خییلییی بهت میاد 😍
جیمین
ب کیوت بازیای ات نگاه میکردم دقیقا ی فرشته بود ای خداااا چی دارم میگمم بنظرتون این عشق اشتباهه؟ من نمتونم با دختر قاتل پدرم ازدواج کنمو عاشقش بشم؟ تمام این سوالا ذهنمو پر کرده بود م با صدای ات از فکر در اومدم بیرون
ات: دقیقااا شبیهه بعضیا خیلی زور گویی کوچولو
از حرف ات خندم گرفت منظورش من بودم ولی نباید اونم عاشق خودم میکردم
تلفنم زنگ خورد کوک بود جواب داد ک گفت قرار با بچه ها امروز برن ی پارتی با ی همراه جز ات دختر دیگه ای تو عمارت باهام زیاد صمیمی نبود ک چ عرض کنم پس مجبورم اونو با خودم ببرم
جیمین: برای شب ب خدمتکارا میگم برات لباس بیارن شب میریم پارتی
ات: پارتی ولی چرا منو با خودت میبری
جیمین: ب خودم مربوطه
ات: توجه کردی خیلی مغروری هر کاری فقط خودت انجام میدی یکم با بقیه صمیمی باشی بد نمیشه من مطمئنم درونت دستمو گذاشتم رو قلبش مطمئنم درونت خیلی مهربونه فقط کافیه یکم باهاش راه بیا
جیمین: از کی تاحالا مهربون شدی
ات: من مهربون بودم چشات نمیدید
جیمین: نصیحتارو ب خودت بکن من نیازی ب تو ندارم
ات: الحق ک لقب خر بهت میاد
جیمین: چی گفتیی
ات: گفتم خررررررر
جیمین: ک اینطور وقتی ک دوباره ج. رت دادم میفهمییی پرو
ات: خودتی
جیمین: تویی خواستیم باهم دوباره بحث بکنیم ک اجوما برای ناهار صدامون کرد چیزی نگفتیم
جیمین: بیا ناهار اون خرگوشه بدبختم ولش
کن
ات زبونمو در اوردم باهاش ک نگاه ترسناکی بهم کرد هیچی نگفتم موچیو گذاشتم تو حیاط نازش کردم و رفتم تا ناهار بخوریم
شب
شب شده بود خدمتکارا لباسمو اوردن خیلیی خوشگل بود (عکسشو میزارم) ی ارایش ملایم کردم موهامو بستم و ی گل سر زدم ب سرم کفشامو پوشیدم ی گردنبند طرح پروانه بود تو ی جعبه اونم انداختم برای اخرین بار خودمو تو اینه دیدم رفتم پایین جیمین داشت کتشو درست میکرد با صدای کفشم نگام کرد
جیمین
خیلی خوشگل شده بود حسودیم میشه بقیه پسرا نگاه ب ملکم بندازن
ات: خیلییی خوشگل شدم ک محوه تماشام شدی
جیمین: یکم بهت رو دادم پرو نشو
ات: با حالت ناراحتی دستمو قفل کردم ب هم گفتم یکم تعریف میمردی بد نمیشد پرو ☹️
جیمین: خیلی خب خوب شدی بدو بریم
ات نیشم باز شد رفتم سمت ماشین جیمین درو باز کرد نشستم خودشم نشست را افتادیم
جیمین دستشو اورد جلو نگاهش کردم
جیمین: چیه نگاه میکتی اینجا ب عنوان همراهم اومدی مجبوری دستمو بگیری
ات: خربزه پس برا همین منو اوردی
جیمین: زبون درازی نکن کوچولو بدو
ات: اول کوچولو خودتی دوم باشه بریم
دستشو گرفتم رفتیم تو ب سمت چند تا پسر رفتیم ک تو عمارت دیشب وایی دیشب دیدمشون
رفتیم سلام کردیم ک خودشونو معرفی کردن ک فهمیدم اسماشون کوک. تهیونگ. نامجون. جین یا وردواید هندسام. جیهوپ و شوگا بودن گرم صحبت کردن بودن حوصلم سر رفته بود جیمین خیلیی زیاد مشرو.. ب خورده بود نگران شب بودم ک بلایی سرم نیاره
داشتم دورو برو نگاه میکردم ک حس کردم دست کسی دور کمرمو داره لمس میکنه برگشتم ک دیدممم....
پارت بعدو غروب یاشب میزارم امیدوارم دوست داشته باشید بوس بوس 🥰😝
۸۴.۸k
۱۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.