بسم الله الرحمن الرحيم
بسم الله الرحمن الرحيم
در شهر خود بودن :
هر کس باید در شهر خود باشد. در شهر خود ریشه بدوانَد و در شهر خود رشد و نمو کند.
مراد از شهرخود، فطرت توست. سِرشت خدا داده توست.اصل و خمیر مایه وجودی توست.مجموعه توانمندیهای ذاتی توست.
هر شهری به جز این شهر، بر ضد تو خواهد بود. مانع رشد و مخرّب و ویرانگر است.
شهر تو، همواره با خود توست. هر جا بروی همراه توست. کافیست نگاهی به درون ات بیندازی، شهرت را با تمامی وسعتش خواهی دید.
آن که شهر خود را در نیافته باشد، آن که به شهر خود نرسیده باشد، آن که از شهر خود بی خبر باشد، هر جا برود غریب است. در غربتی ناآشنا به سر می برد. افسرده و دلمرده است.و بالعکس؛ آن که شهر خود را بشناسد، آن که در شهر الهی خود به سر برَد، هر جا برود -اگرچه از این منظومه خارج شود- باز در خانه خود است. در فضایی آشناست.
پس در شهر خود باش. مهم نیست که در ظاهر کجایی. هر کجا می خواهی باش. اما هرگز از شهر خود، از فطرت الهی خودت جدا مشو. که معنای از خود بیگانگی جز این نیست.
بدان که شهر تو، یگانه شهری است که جنب شهر خداست. تو تنها از این شهر است که به آن شهر ورود می کنی. شهر خود را دریاب، تا شهر خدا را دریابی.
فطرت الهی : دین هر کس به شکل زندگیِ اوست. اگر میخواهی دینت را بشناسی، کافیست نگاهی به زندگی ات بیندازی. از این منظر هیچ بی دینی وجود ندارد. حتی کافر به معنای بی دین نیست، بلکه کسی است که دینش، پوشاندن حقایق است. با این وجود تنها یک دین است که نجات بخش است، یک دین است که صلح و آرامش تقدیم می کند، از اول تاریخ نیز همین یکی بوده است وآن دینی است که ریشه درحقیقت عشق دارد، کاملاً فطری است و به همه مخلوقات خداوند به دیده رحمت می نگرد. چه رَحمَهً لِلعالَمینَ است. عَلَی الاَسَف این دین در عصر حاضر رهروان واقعی اندکی دارد. بسیار اندک. زیرا انسان امروز، این دین منطبق بر فطرت الهی اش را به فراموشی سپرده و بجای آن، در برداشت های ذهنی اش غرق گشته است. تمام رنجی که جهانِ بیمار امروز نیز می کشد، دور افتادن از همین دین فطری یعنی راه زیبای عشق و تسلیم است.
اگر راه فطری ات را یافته ای، به القاءات این و آن توجه نکن و با توکل به خداوند بزرگ شجاعانه در همان راه گام بگذار، چه تمام خیر و برکتی را که برایت مقدّر کرده اند تنها درهمان مسیر یگانه خواهی یافت.
در شهر خود بودن :
هر کس باید در شهر خود باشد. در شهر خود ریشه بدوانَد و در شهر خود رشد و نمو کند.
مراد از شهرخود، فطرت توست. سِرشت خدا داده توست.اصل و خمیر مایه وجودی توست.مجموعه توانمندیهای ذاتی توست.
هر شهری به جز این شهر، بر ضد تو خواهد بود. مانع رشد و مخرّب و ویرانگر است.
شهر تو، همواره با خود توست. هر جا بروی همراه توست. کافیست نگاهی به درون ات بیندازی، شهرت را با تمامی وسعتش خواهی دید.
آن که شهر خود را در نیافته باشد، آن که به شهر خود نرسیده باشد، آن که از شهر خود بی خبر باشد، هر جا برود غریب است. در غربتی ناآشنا به سر می برد. افسرده و دلمرده است.و بالعکس؛ آن که شهر خود را بشناسد، آن که در شهر الهی خود به سر برَد، هر جا برود -اگرچه از این منظومه خارج شود- باز در خانه خود است. در فضایی آشناست.
پس در شهر خود باش. مهم نیست که در ظاهر کجایی. هر کجا می خواهی باش. اما هرگز از شهر خود، از فطرت الهی خودت جدا مشو. که معنای از خود بیگانگی جز این نیست.
بدان که شهر تو، یگانه شهری است که جنب شهر خداست. تو تنها از این شهر است که به آن شهر ورود می کنی. شهر خود را دریاب، تا شهر خدا را دریابی.
فطرت الهی : دین هر کس به شکل زندگیِ اوست. اگر میخواهی دینت را بشناسی، کافیست نگاهی به زندگی ات بیندازی. از این منظر هیچ بی دینی وجود ندارد. حتی کافر به معنای بی دین نیست، بلکه کسی است که دینش، پوشاندن حقایق است. با این وجود تنها یک دین است که نجات بخش است، یک دین است که صلح و آرامش تقدیم می کند، از اول تاریخ نیز همین یکی بوده است وآن دینی است که ریشه درحقیقت عشق دارد، کاملاً فطری است و به همه مخلوقات خداوند به دیده رحمت می نگرد. چه رَحمَهً لِلعالَمینَ است. عَلَی الاَسَف این دین در عصر حاضر رهروان واقعی اندکی دارد. بسیار اندک. زیرا انسان امروز، این دین منطبق بر فطرت الهی اش را به فراموشی سپرده و بجای آن، در برداشت های ذهنی اش غرق گشته است. تمام رنجی که جهانِ بیمار امروز نیز می کشد، دور افتادن از همین دین فطری یعنی راه زیبای عشق و تسلیم است.
اگر راه فطری ات را یافته ای، به القاءات این و آن توجه نکن و با توکل به خداوند بزرگ شجاعانه در همان راه گام بگذار، چه تمام خیر و برکتی را که برایت مقدّر کرده اند تنها درهمان مسیر یگانه خواهی یافت.
۸۶۸
۲۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.