وقتی میخوای خود.کشی کنی...p1
#سناریو #استری_کیدز #بی_تی_اس
وقتی عضو نهمی و توی لایو کلی هیت دریافت میکنی و میخوای خودکشی کنی
°°°
قبلش یه چیزی بگم،این سناریو درخواستی بوده ولی من یکم تغییرش دادم چون طولانی میشد؛و اینکه میدونم بد نوشتم ولی به بزرگی خودتون ببخشید🥲
°°°
=دختره بیریخت
÷ باورم نمیشه چجوری این قبول شده تو تست
! تو توی گروه فقط یه مزاحمی کاش زودتر بری
و دوباره کامنتایی سرشار از هیت؛دیگه عادت کرده بودی بهشون و برات عادی بود. اما خوندن اون کامنتا توی لایو...
از چهرت کاملا مشخص بود که حالت بده
هیونجین نگاهی بهت کرد وقتی متوجه حالت شد کامنتارو خوند. بعد از اینکه متوجه داستان شد نگاهی به چانگبین کرد و بهش فهموند که وضعیت کامنتا خوب نیست
×ببخشید استی اما باید برم،زودی میام
از جات بلند شدی،همه پسرا شوکه شدن.
بنگچان:کجا میری ات؟
×میرم یکم هوا بخورم
سرشو تکون داد
•••
فلیکس:بنظرتون ات یکم دیر نکرده؟
هیونجین که قضیه رو میدونست با این حرف فلیکس به خودش اومد
هیونجین:ای وای نه
سونگمین:چی شده؟
هیون از جاش بلند شد و به سمت در خروجی رفت
هیونجین:ات تو نباید اینکارو بکنی نباید اینکارو بکنی
همه پسرا شوکه شده بودن که چانگبین هم دنبال هیونجین رفت
هان:اینجا چخبره؟
بنگچان*رو به استی توی لایو*:ببخشید استی اما فکر کنم باید لایو رو تموم کنیم
...
توی یکی از اتاقا نشسته بودی و به تیغی که توی دستت بود نگاه میکردی؛صدای هیونجین رو میشنیدی که صدات میکرد،اشکات آروم میریختن و با صدای آروم لب زدی
×مگه من چیکار کردم؟
×چرا انقدر ازم متنفرین چرا
در اتاق با شدت باز شد،هیون با دیدنت سریع به سمتت اومد و رو به روت نشست
هیونجین:ات خواهش میکنم اونو بزار زمین
سرتو به نشونه منفی تکون دادی
چانگبین:ات لطفا اینکارو نکن اونو بده به من
وقتی عضو نهمی و توی لایو کلی هیت دریافت میکنی و میخوای خودکشی کنی
°°°
قبلش یه چیزی بگم،این سناریو درخواستی بوده ولی من یکم تغییرش دادم چون طولانی میشد؛و اینکه میدونم بد نوشتم ولی به بزرگی خودتون ببخشید🥲
°°°
=دختره بیریخت
÷ باورم نمیشه چجوری این قبول شده تو تست
! تو توی گروه فقط یه مزاحمی کاش زودتر بری
و دوباره کامنتایی سرشار از هیت؛دیگه عادت کرده بودی بهشون و برات عادی بود. اما خوندن اون کامنتا توی لایو...
از چهرت کاملا مشخص بود که حالت بده
هیونجین نگاهی بهت کرد وقتی متوجه حالت شد کامنتارو خوند. بعد از اینکه متوجه داستان شد نگاهی به چانگبین کرد و بهش فهموند که وضعیت کامنتا خوب نیست
×ببخشید استی اما باید برم،زودی میام
از جات بلند شدی،همه پسرا شوکه شدن.
بنگچان:کجا میری ات؟
×میرم یکم هوا بخورم
سرشو تکون داد
•••
فلیکس:بنظرتون ات یکم دیر نکرده؟
هیونجین که قضیه رو میدونست با این حرف فلیکس به خودش اومد
هیونجین:ای وای نه
سونگمین:چی شده؟
هیون از جاش بلند شد و به سمت در خروجی رفت
هیونجین:ات تو نباید اینکارو بکنی نباید اینکارو بکنی
همه پسرا شوکه شده بودن که چانگبین هم دنبال هیونجین رفت
هان:اینجا چخبره؟
بنگچان*رو به استی توی لایو*:ببخشید استی اما فکر کنم باید لایو رو تموم کنیم
...
توی یکی از اتاقا نشسته بودی و به تیغی که توی دستت بود نگاه میکردی؛صدای هیونجین رو میشنیدی که صدات میکرد،اشکات آروم میریختن و با صدای آروم لب زدی
×مگه من چیکار کردم؟
×چرا انقدر ازم متنفرین چرا
در اتاق با شدت باز شد،هیون با دیدنت سریع به سمتت اومد و رو به روت نشست
هیونجین:ات خواهش میکنم اونو بزار زمین
سرتو به نشونه منفی تکون دادی
چانگبین:ات لطفا اینکارو نکن اونو بده به من
۱۹.۳k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.