رمان عشق سیاه و سفید....! part:21
( یونا و سیون از دوبغل دست ا/ت رو میگیرن و میبرنش تو سرویس میرسن سرویس و درو باز میکنن)
یونا: امم سیون من دستمال ندارم تو داری؟!
سیون: چرا یه حوله کوچولو تو جیبیم همیشه میزارم...
یونا: اوکی بدش حداقل بتونیم صورت ا/ت رو تمیز کنیم...
(بهش داد)
☆
☆
چند مین بعد...
یونا: خوب ا/ت صورتت خوب خشک شد لباسا تو موهاتم کمی پاک کردم کمی خشک شدن الان خوبی؟!
ا/ت: اوهوم اره الان بهترم....
سیون: خداروشکر
یونا: اوم خوبه دیگه بیا بریم سر کلاس الان زنگ میخوره....
☆
☆
(چند مین بعد رسیدن به سالن اصلی.... یهو کیونگ جلوشون سبز میشه....)
یونا: واییی زهر ترکم کردی کیونگ...
سیون: یاااا چته چرا دینجوری روبرون سبز میشی؟! هان؟! ترسیدم پسره ی احمق... عوففف
(کیونگ جوری که نفس نفس و نگران بود گفت:....)
کیونگ: ا... ا/ت، ا/ت تو خوبی؟! همه میگن خیس شدی...!(لکنت)
ا/ت: آ... اره اره نگران نباش خوبم خوبم...(لکنت)
کیونگ: کار اون لونای عوضیه درسته؟!(عصبی)
ا/ت: آ... آره ولی چ... چیز مهمی نیس نگران نباش...(لکنت)
کیونگ: دختره ی هرزه ببین باهات چیکار میکنم عصبانی جوری که استیناشو زده بود میخواست بره پیش لونا که ا/ت گفت:...)
ا/ت: کیونگ گفتم که چیزی نیست لطفا نرو لطفا ولش کن...
(ولی کیونگ در رابطه با این غذیه صدای کسیو نمشنید و رفت دنبال لونا.....)
یونا: امم سیون من دستمال ندارم تو داری؟!
سیون: چرا یه حوله کوچولو تو جیبیم همیشه میزارم...
یونا: اوکی بدش حداقل بتونیم صورت ا/ت رو تمیز کنیم...
(بهش داد)
☆
☆
چند مین بعد...
یونا: خوب ا/ت صورتت خوب خشک شد لباسا تو موهاتم کمی پاک کردم کمی خشک شدن الان خوبی؟!
ا/ت: اوهوم اره الان بهترم....
سیون: خداروشکر
یونا: اوم خوبه دیگه بیا بریم سر کلاس الان زنگ میخوره....
☆
☆
(چند مین بعد رسیدن به سالن اصلی.... یهو کیونگ جلوشون سبز میشه....)
یونا: واییی زهر ترکم کردی کیونگ...
سیون: یاااا چته چرا دینجوری روبرون سبز میشی؟! هان؟! ترسیدم پسره ی احمق... عوففف
(کیونگ جوری که نفس نفس و نگران بود گفت:....)
کیونگ: ا... ا/ت، ا/ت تو خوبی؟! همه میگن خیس شدی...!(لکنت)
ا/ت: آ... اره اره نگران نباش خوبم خوبم...(لکنت)
کیونگ: کار اون لونای عوضیه درسته؟!(عصبی)
ا/ت: آ... آره ولی چ... چیز مهمی نیس نگران نباش...(لکنت)
کیونگ: دختره ی هرزه ببین باهات چیکار میکنم عصبانی جوری که استیناشو زده بود میخواست بره پیش لونا که ا/ت گفت:...)
ا/ت: کیونگ گفتم که چیزی نیست لطفا نرو لطفا ولش کن...
(ولی کیونگ در رابطه با این غذیه صدای کسیو نمشنید و رفت دنبال لونا.....)
۸.۷k
۳۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.