𝓑𝓪𝓭 𝓫𝓸𝔂𝓼 𝓪𝓽 𝓼𝓬𝓱𝓸𝓸𝓵 p5🍷
ات: کوک براید استایل بغلم کرد و برد به اتاق و اونجا پرستار داشت بدنم رو چک میکرد کوک رفت بیرون
کوک ویو: رفتم بیرون که دیدم نیلا و تهیونگ با دهن باز دارن بهم نگا میکنن
کوک: چیه
تهیونگ و نیلا: او مای گاد
کوک: چه مرگتونه
نیلا : ببینم نکنه از ات خوشت میاد
تهیونگ : بگو شیطون
کوک : حوصله ی شما 2تارو ندارم
نیلا: خنده
کوک : انگار دوست داری نزارم که با ته دوست بشی
نیلا: غلط کردم، ته بیا بریم کلاس کوک مواظب ات هست ( خنده)
کوک : نیلااااااااااااااا( داد)
😂نیلا و ته فرار کردن 😂
ات : کوک
کوک: بله
ات: ممنونم
کوک: کاری نکردم
ات : میخواستم بگم که
مگان : سلام کوکیییی
کوک: اوه سلام مگان
🎈مگان و کوک همو بغل کردن و مگان دستاش رو گردن کوک انداخت و کوک هم از کمر مگان گرفت 🎈
✨ات هم از پله ها رفت بالا ✨
ات: واقعا که کوکیییییی ( ادای مگان رو در میاره😂)
نیلا : هوم چیشده ( خنده)
ات: هیچ بریم
رفتن کلاس نشستن و استاد اومد
استاد : خب حضور غیاب کنیم
استاد : ماری، چان، میا، سانا، مولا، ات، نیلا اینا حاضرن ؟؟
بچهها : بله
استاد : کای، چن ، کوک، لانا، جیمین ، جیکون اینا هم اماده؟؟
ات : استاد کوک بیرونه
استاد : کجا
ات: تو سالن
استاد : الان میاد
✨ صدای در✨
کوک : سلام استاد ، تو سالن بودم
استاد: باشه دیگه تکرار نشه
✨کوک اومد نشست و استاد هم درس میداد نیم ساعت گذشته بود ، زنگ خورد ✨
✨کوک سریع رفت بیرون ✨
ات : ( داره حرص میخوره)
ات ویو : رفتم حیاط دیدم که کوک داره با مگان حرف میزنه مگان هم لباس مدرسه پوشیده ( اسلاید اول قیافه ی مگان، اسلاید دوم لباس مگان) مگان هم نشسته رو پای کوک و دارن میخندن
ات: (داره پاهاش رو میکوبه زمین و تو ذهنش فوش میده)
ات: وایسا ببینم اخه من برای چی باید حسودی کنم نه کوک منو دوس داره نه من کوک رو البته من کوک رو یه ذره دوست دارم
✨یهو دیدم یکی دستاش رو گذاشت رو چشمام ✨
ات ویو: چرخیدم و دیدم جیمینه انگار یه سطل آب سرد رو ریختن روم
جیمین : سلام
ات : س.. لا.. م
جیمین: دیروز نتونستم بیام به مدرسه، خب درموردش فک کردی
ات : خبب
کوک : مگان یه لحظه اینجا بمون
مگان: چیشده
کوک : وایسا ببینم جیمین با ات چیکار داره ( عصبی)
✨کوک اومد پشت ات ✨
کوک : فرمایش
جیمین : کوک مارو تنها بزار میخوایم باهم حرف بزنیم
کوک : اگه با ات حرف میزنی به من هم مربوط میشه
جیمین: مگه ات چیه توعه ( پوزخند)
کوک : دوست دخترم
ات:( وات ده ..) ( تو دلش )
جیمین : اوک
✨جیمین با عصبانیت رفت ✨
ات : کوک
کوک دستش رو گذاشت رو لب ات
کوک: هیس هیچی نگو میدونم منو دوس نداری ولی نمی تونم اجازه بدم که با جیمین دوست بشی
ات: خب من نمیخواستم با جیمین دوست بشم
که دیدم یهو کوک لباش رو گذاشت رو لبام و یه مک کوشولو زد چشمام گرد شده بود ولی بعد چشمام رو بستم و دستام رو گذاشتم رو گردنش و اونم از کمرم گرفت ....
ادامه دارد...
خماری😅
پارت بعدی 210 فالو
دوستان اصلا از این رمان همایت نمیکنید فقط 10 لایک یعنی چی اگه لایک ها زیاد نشه ادامه ی این پارت رو نمیزارم
کوک ویو: رفتم بیرون که دیدم نیلا و تهیونگ با دهن باز دارن بهم نگا میکنن
کوک: چیه
تهیونگ و نیلا: او مای گاد
کوک: چه مرگتونه
نیلا : ببینم نکنه از ات خوشت میاد
تهیونگ : بگو شیطون
کوک : حوصله ی شما 2تارو ندارم
نیلا: خنده
کوک : انگار دوست داری نزارم که با ته دوست بشی
نیلا: غلط کردم، ته بیا بریم کلاس کوک مواظب ات هست ( خنده)
کوک : نیلااااااااااااااا( داد)
😂نیلا و ته فرار کردن 😂
ات : کوک
کوک: بله
ات: ممنونم
کوک: کاری نکردم
ات : میخواستم بگم که
مگان : سلام کوکیییی
کوک: اوه سلام مگان
🎈مگان و کوک همو بغل کردن و مگان دستاش رو گردن کوک انداخت و کوک هم از کمر مگان گرفت 🎈
✨ات هم از پله ها رفت بالا ✨
ات: واقعا که کوکیییییی ( ادای مگان رو در میاره😂)
نیلا : هوم چیشده ( خنده)
ات: هیچ بریم
رفتن کلاس نشستن و استاد اومد
استاد : خب حضور غیاب کنیم
استاد : ماری، چان، میا، سانا، مولا، ات، نیلا اینا حاضرن ؟؟
بچهها : بله
استاد : کای، چن ، کوک، لانا، جیمین ، جیکون اینا هم اماده؟؟
ات : استاد کوک بیرونه
استاد : کجا
ات: تو سالن
استاد : الان میاد
✨ صدای در✨
کوک : سلام استاد ، تو سالن بودم
استاد: باشه دیگه تکرار نشه
✨کوک اومد نشست و استاد هم درس میداد نیم ساعت گذشته بود ، زنگ خورد ✨
✨کوک سریع رفت بیرون ✨
ات : ( داره حرص میخوره)
ات ویو : رفتم حیاط دیدم که کوک داره با مگان حرف میزنه مگان هم لباس مدرسه پوشیده ( اسلاید اول قیافه ی مگان، اسلاید دوم لباس مگان) مگان هم نشسته رو پای کوک و دارن میخندن
ات: (داره پاهاش رو میکوبه زمین و تو ذهنش فوش میده)
ات: وایسا ببینم اخه من برای چی باید حسودی کنم نه کوک منو دوس داره نه من کوک رو البته من کوک رو یه ذره دوست دارم
✨یهو دیدم یکی دستاش رو گذاشت رو چشمام ✨
ات ویو: چرخیدم و دیدم جیمینه انگار یه سطل آب سرد رو ریختن روم
جیمین : سلام
ات : س.. لا.. م
جیمین: دیروز نتونستم بیام به مدرسه، خب درموردش فک کردی
ات : خبب
کوک : مگان یه لحظه اینجا بمون
مگان: چیشده
کوک : وایسا ببینم جیمین با ات چیکار داره ( عصبی)
✨کوک اومد پشت ات ✨
کوک : فرمایش
جیمین : کوک مارو تنها بزار میخوایم باهم حرف بزنیم
کوک : اگه با ات حرف میزنی به من هم مربوط میشه
جیمین: مگه ات چیه توعه ( پوزخند)
کوک : دوست دخترم
ات:( وات ده ..) ( تو دلش )
جیمین : اوک
✨جیمین با عصبانیت رفت ✨
ات : کوک
کوک دستش رو گذاشت رو لب ات
کوک: هیس هیچی نگو میدونم منو دوس نداری ولی نمی تونم اجازه بدم که با جیمین دوست بشی
ات: خب من نمیخواستم با جیمین دوست بشم
که دیدم یهو کوک لباش رو گذاشت رو لبام و یه مک کوشولو زد چشمام گرد شده بود ولی بعد چشمام رو بستم و دستام رو گذاشتم رو گردنش و اونم از کمرم گرفت ....
ادامه دارد...
خماری😅
پارت بعدی 210 فالو
دوستان اصلا از این رمان همایت نمیکنید فقط 10 لایک یعنی چی اگه لایک ها زیاد نشه ادامه ی این پارت رو نمیزارم
۲۳.۳k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.