ازدواج قرار دادی ۵۳
جیمین اخمی کرد و با ناراحتی گفت:
من که بهت گفتم من دوست دارم،نمی خوام فقط ۱ سال باهات زندگی کنم،من م یخوام که تا آخر عمرم با تو زندگی کنم
آت که از حرفای جیمین صورتش سرخ شده بود نگاهش رو از جیمین گرفت و گفت:
ولی من که هنوز نظرم رو نگفتم
جیمین آروم رفت سمت گوش آت و آروم گفت:
دوست دارم آت،ببخشید که اون همه شکنجه ات دادم و بهت گفتم تو بی کس و کاری
و از گوش آت فاصله گرفت و گفت:
خب فکنم دلیل این همه بد اخلاقیام رو بدونی،تو نمی خوای چیزی راجب یونا بدونی که دیشب تو رو با اون اشتباه گرفته بودم؟
ات که هنوز از کار جیمین و حرفاش صورتش سرخ بود با کنجکاوی به جیمین نگاه کرد و گفت:
اگه خواستی می تونی بهم بگی قول میدم که به کسی نگم
جیمین از کنجکاوی و صورت سرخ آت زد زیر خنده و بعد جدی شد و شروع کرد تعریف کردن:
#جیمین
#فیک
اين داستان ادامه دارد...💜
من که بهت گفتم من دوست دارم،نمی خوام فقط ۱ سال باهات زندگی کنم،من م یخوام که تا آخر عمرم با تو زندگی کنم
آت که از حرفای جیمین صورتش سرخ شده بود نگاهش رو از جیمین گرفت و گفت:
ولی من که هنوز نظرم رو نگفتم
جیمین آروم رفت سمت گوش آت و آروم گفت:
دوست دارم آت،ببخشید که اون همه شکنجه ات دادم و بهت گفتم تو بی کس و کاری
و از گوش آت فاصله گرفت و گفت:
خب فکنم دلیل این همه بد اخلاقیام رو بدونی،تو نمی خوای چیزی راجب یونا بدونی که دیشب تو رو با اون اشتباه گرفته بودم؟
ات که هنوز از کار جیمین و حرفاش صورتش سرخ بود با کنجکاوی به جیمین نگاه کرد و گفت:
اگه خواستی می تونی بهم بگی قول میدم که به کسی نگم
جیمین از کنجکاوی و صورت سرخ آت زد زیر خنده و بعد جدی شد و شروع کرد تعریف کردن:
#جیمین
#فیک
اين داستان ادامه دارد...💜
۸.۱k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.