𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 فصل ۵ پارت ۷
سوکی_😂😂😂
جیمی_خوب کردی که...اومدی
سوکی_م.ممنون
ته_خب ا.ت برو یک جیزی بیار بخوریم
_باشه
با سوکی رفتیم چیزی برا خوردن اوردیم
با بچه ها مشغول صحبت بودیم نگاه جیمین هم همش چشمش رو سوکی بود و غم بزرگی تو چشماش بود دیگه وقتش بود که بهش بفهمونیم قضیه چیه با دستم به پهلوی تهیونگ زدم که فهمید
یهکم خودشو اینور اونور کرد بعد یهو مثل اینایی که چیزی یادشون رفته باشه گفت_ای بابا باز گوشیم موند تو اتاقم همش یادم میره بیارمش
_از دست تو میخوای برم بیارم؟
جیمی_کجاس بگو من بیارم تهیونگا
ته_اممم فک کنم رو میز ارایشی ا.ت باشه
جیمی_اوکی الان میارمش
وقتی جیمین رفت سریع برگشتم سمت سوکی
_خب سوکی وقتشه برو تو کارش
سوکی_اوکی من رفتم
جیمین ویو
از وقتی که سوکی اومده بود یاد اون حرفش که میگفت عاشق کسیه میوفتم و یه جوری میشم همش دوست داشتم فرار کنم ولی کمیشد تا اینکه تهیونگ گفت گوشیش مونده تو اتاق سریع فرصت رو غنیمت شمردم و فرار کردم رفتم تو اتاق گوشی رو برداشتم ولی یکم لفتش دادم گفتم یکم دیر برم پایین دوست نداشتم با سوکی رو در رو شم اخه حس خ بی نداشتم یک دو دیقه اونجا بودم که یهو یکی اومد تو اتاق اولش فکر کردم ا.ت عه ولی نه سوکی بود
_جیشده سوکی؟اومدی دنبال گوشی؟من میاوردمش
سوکی_قضیه گوشی نیست من با تو کار داشتم
_اگه مهم نیست باشه بعدا
میخواستم از کنارش رد بشم ولی بازو مو گرفت و نزاشت برم
سوکی_اتفاقا خیلی مهمع و باید باهات صحبت کنم
_اوکی
نشستیم رو تخت و سکوت بینمون بود که شکستش
سوکی_اون روز رو توی شهربازی یادته که ازم پرسیدی عاشق شدم؟
_اره یادممه چطور؟
سوکی_و من بهت گفتم که عاشق کسیم
با گفتن این حرف باز قلبم درد گرفت بغض کردم ولی جوری که معلوم نشه جوابشو دادم
_خب؟
سوکی_اونی که عاشقشم.....
میخواد بگه که کیه و منو بیشتر عذاب بده؟
جیمی_.....
سوکی_اونی که عاشقشن تویی
یک لحظه نغزم هنگ کرد این چی گفت الان؟من؟عاشق منه؟
_چ.چی گفتی؟
سوکی_اونی که گفتن عاشقشم تویی
_ولی توگفتی که....
سوکی_درسته انتظار داشای یهو بهت بگم عاشقتم؟من نمیدونستم توهم عاشق منی و با حرفم اونجوری داغون میشی
_ص.صب کن کی بهت گفت منم عاشقتم؟واستا واستا ا.ت گفت اره؟
سوکی_هوم من خیلی حالم خراب بود که تو گفتی عاشق کسیم بعد با ا.ت در میون گذاشتم اونم گفت کسز که تو عاشقشی منم
_باورم نمیشه....تو عاشق منی؟
سوکی_اوهوم
بغضم شکست و قطره اشکی از چشمم برو ریخت
سوکی_یاااااا گریه نکن
با انگشتش اشکمو پاک کرد که کشیدمش سمت خودم و لبامو به لباش چسبوندم و یک کیس عمیق رو شروع کردم معلوم بود که سوکی تعجب کرده اما من بیشتر ادامه میدادم که بعد از چند ثانیه اونم همراهیم کرد و لذت کارو چند برابر کرد
با احساس کمبود اکسیژن از هم جدا شدیم تو چشماش زل زدم......
جیمی_خوب کردی که...اومدی
سوکی_م.ممنون
ته_خب ا.ت برو یک جیزی بیار بخوریم
_باشه
با سوکی رفتیم چیزی برا خوردن اوردیم
با بچه ها مشغول صحبت بودیم نگاه جیمین هم همش چشمش رو سوکی بود و غم بزرگی تو چشماش بود دیگه وقتش بود که بهش بفهمونیم قضیه چیه با دستم به پهلوی تهیونگ زدم که فهمید
یهکم خودشو اینور اونور کرد بعد یهو مثل اینایی که چیزی یادشون رفته باشه گفت_ای بابا باز گوشیم موند تو اتاقم همش یادم میره بیارمش
_از دست تو میخوای برم بیارم؟
جیمی_کجاس بگو من بیارم تهیونگا
ته_اممم فک کنم رو میز ارایشی ا.ت باشه
جیمی_اوکی الان میارمش
وقتی جیمین رفت سریع برگشتم سمت سوکی
_خب سوکی وقتشه برو تو کارش
سوکی_اوکی من رفتم
جیمین ویو
از وقتی که سوکی اومده بود یاد اون حرفش که میگفت عاشق کسیه میوفتم و یه جوری میشم همش دوست داشتم فرار کنم ولی کمیشد تا اینکه تهیونگ گفت گوشیش مونده تو اتاق سریع فرصت رو غنیمت شمردم و فرار کردم رفتم تو اتاق گوشی رو برداشتم ولی یکم لفتش دادم گفتم یکم دیر برم پایین دوست نداشتم با سوکی رو در رو شم اخه حس خ بی نداشتم یک دو دیقه اونجا بودم که یهو یکی اومد تو اتاق اولش فکر کردم ا.ت عه ولی نه سوکی بود
_جیشده سوکی؟اومدی دنبال گوشی؟من میاوردمش
سوکی_قضیه گوشی نیست من با تو کار داشتم
_اگه مهم نیست باشه بعدا
میخواستم از کنارش رد بشم ولی بازو مو گرفت و نزاشت برم
سوکی_اتفاقا خیلی مهمع و باید باهات صحبت کنم
_اوکی
نشستیم رو تخت و سکوت بینمون بود که شکستش
سوکی_اون روز رو توی شهربازی یادته که ازم پرسیدی عاشق شدم؟
_اره یادممه چطور؟
سوکی_و من بهت گفتم که عاشق کسیم
با گفتن این حرف باز قلبم درد گرفت بغض کردم ولی جوری که معلوم نشه جوابشو دادم
_خب؟
سوکی_اونی که عاشقشم.....
میخواد بگه که کیه و منو بیشتر عذاب بده؟
جیمی_.....
سوکی_اونی که عاشقشن تویی
یک لحظه نغزم هنگ کرد این چی گفت الان؟من؟عاشق منه؟
_چ.چی گفتی؟
سوکی_اونی که گفتن عاشقشم تویی
_ولی توگفتی که....
سوکی_درسته انتظار داشای یهو بهت بگم عاشقتم؟من نمیدونستم توهم عاشق منی و با حرفم اونجوری داغون میشی
_ص.صب کن کی بهت گفت منم عاشقتم؟واستا واستا ا.ت گفت اره؟
سوکی_هوم من خیلی حالم خراب بود که تو گفتی عاشق کسیم بعد با ا.ت در میون گذاشتم اونم گفت کسز که تو عاشقشی منم
_باورم نمیشه....تو عاشق منی؟
سوکی_اوهوم
بغضم شکست و قطره اشکی از چشمم برو ریخت
سوکی_یاااااا گریه نکن
با انگشتش اشکمو پاک کرد که کشیدمش سمت خودم و لبامو به لباش چسبوندم و یک کیس عمیق رو شروع کردم معلوم بود که سوکی تعجب کرده اما من بیشتر ادامه میدادم که بعد از چند ثانیه اونم همراهیم کرد و لذت کارو چند برابر کرد
با احساس کمبود اکسیژن از هم جدا شدیم تو چشماش زل زدم......
۲۱.۷k
۱۹ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.