عشق وحشی
پارت۱۲
با گفتن بفرمایید مردی قد بلند اومد تو
@سلام
+سلام
@من کیم تهیونگ
+اهاااا بله بله شما منوووو اوردین اینجا
@بله
+خیلی ممنون
@خواهش میکنم چرا به همسرتون زنگ نزدید میخواین من زنگ بزنم
سریع نشستم
+نه نه اگه میشه
@باشه باشه اروم باشید
+میتونین راحت حرف بزنین
@شما هم همینطور
سری تکون دادم
@خوب چرا نمیخوایین به همسرتون زنگ بزنین
+بهتون زنگ زدم چون میخواستم ازتون تشکر کنم ولی الان یه چیز دیگه هم میخوام اگه میشه
@چی بفرمایید
+منو نجات بدی میخوام که پنهانی منو ببری
@یعنی وی برای چی باید همچین کاری بکنم
+چون اگه همسرم منو ببره دیگه هیچ راه فراری ندارم
@ولی همسرتون که انگار نگرانتون بود
پوزخندی زدم+نگران ؟نه اون هرچی بشه الان نگران نمیشه لطفا بزارین اثلا براتون تعریف کنم شاید متقاعدتون کنه
تمام ماجرارو تعریف کردم میدونستم غربیبه ولی حس اعتمادی که داشتم نمیدونم چی بود
+خوب اینم داستان من میتونی نجاتم بدی؟
@متاسفم
+ممنون حالا میتونی
یکم فکر کرد و یرشو اورد بالا و تکون داد
@روم حساب کن
خوشحال خندیدم بعد چند وقت خندیدم
+ممنونننن
@خواهش میکنم ولی بهتره که امشب بریم
+باشه اشکال نداره
@اوکی پس شب میبینمت
+ممنون به خاطر کمکت
لبخندی زد
@خواهش میکنم چیزی نیست
تهیونگ رفت گذشت و گذشت هر چقدر به شب نزدیک میشدیم اضطراب من بیشتر میشد ساعت ۱ بود که یکی اومد تو اتاقم
+تههههیونگ؟
برنگشت ترسیده بودم سریع بلند شدم
+تهیونگ؟
؟ منتظر تهیونگ بودی
صداش اصلا اشنا نبود یجوری بود
+تو کی هستی
بر گشت سمتم ماسکشو برداشت سکته کردم توی هپروت بودم
@شاید ...کیم تهیونگ؟
به خودم اومدم
+ادم مریض میدونی سکتم دادی
@ببخشید
اشکام از چشمام جاری شدن
@عاااا ببخشید ببخشید ها؟ببخشید
چشمام پاک کردم ولی اشکام تموم نمیشد اومد سمتم و دستمو گرفت و اروم میزد به دستم تعجب کرده بودم از کارش وقتی اروم شدم خم شد و قدشو باهام یکی کرد
@خوب اروم شدی؟
سرمو تکون داد
@پس بریم
سرمو تکون دادم
@زبون زبون نداری؟
لبخندی زدم
+نمیدونم
@هعییی بیا بریم
اروم رفتیم بیرون تا وقتی از بیمارستان اومدیم بیرون تو هول و ولا بودم وقتی اومدیم بیرون یک نفس راحت کشیدم حالا وقت بقیه سپری کردن روزگار سختم بود وقتشه که پیرمو بکشم بیرون از اون خانواده وقتشه که به کوک بفهمونم من ادم بدی نبودم
@خوب برنامه چیه
+یعنی چی چیه
@یعنی من فقط به همینجاش فکر کرده بودم
+یعنی چی الان میخواییم چیکار کنیم
@فکرکردم تو فکر اینجاهاشو کردی
+یعنی چی
خندید
@شوخی کردم میخواستم هوات عوض شه
چرخیدم سمت پنجره
+شوخی قشنگی نبود
@ببخشید
درکش میکردم میخواست بهم گمک کنه ولی نمیتونست که من بخوامم دیگه چیزی برام خنده دار نیست ...
با گفتن بفرمایید مردی قد بلند اومد تو
@سلام
+سلام
@من کیم تهیونگ
+اهاااا بله بله شما منوووو اوردین اینجا
@بله
+خیلی ممنون
@خواهش میکنم چرا به همسرتون زنگ نزدید میخواین من زنگ بزنم
سریع نشستم
+نه نه اگه میشه
@باشه باشه اروم باشید
+میتونین راحت حرف بزنین
@شما هم همینطور
سری تکون دادم
@خوب چرا نمیخوایین به همسرتون زنگ بزنین
+بهتون زنگ زدم چون میخواستم ازتون تشکر کنم ولی الان یه چیز دیگه هم میخوام اگه میشه
@چی بفرمایید
+منو نجات بدی میخوام که پنهانی منو ببری
@یعنی وی برای چی باید همچین کاری بکنم
+چون اگه همسرم منو ببره دیگه هیچ راه فراری ندارم
@ولی همسرتون که انگار نگرانتون بود
پوزخندی زدم+نگران ؟نه اون هرچی بشه الان نگران نمیشه لطفا بزارین اثلا براتون تعریف کنم شاید متقاعدتون کنه
تمام ماجرارو تعریف کردم میدونستم غربیبه ولی حس اعتمادی که داشتم نمیدونم چی بود
+خوب اینم داستان من میتونی نجاتم بدی؟
@متاسفم
+ممنون حالا میتونی
یکم فکر کرد و یرشو اورد بالا و تکون داد
@روم حساب کن
خوشحال خندیدم بعد چند وقت خندیدم
+ممنونننن
@خواهش میکنم ولی بهتره که امشب بریم
+باشه اشکال نداره
@اوکی پس شب میبینمت
+ممنون به خاطر کمکت
لبخندی زد
@خواهش میکنم چیزی نیست
تهیونگ رفت گذشت و گذشت هر چقدر به شب نزدیک میشدیم اضطراب من بیشتر میشد ساعت ۱ بود که یکی اومد تو اتاقم
+تههههیونگ؟
برنگشت ترسیده بودم سریع بلند شدم
+تهیونگ؟
؟ منتظر تهیونگ بودی
صداش اصلا اشنا نبود یجوری بود
+تو کی هستی
بر گشت سمتم ماسکشو برداشت سکته کردم توی هپروت بودم
@شاید ...کیم تهیونگ؟
به خودم اومدم
+ادم مریض میدونی سکتم دادی
@ببخشید
اشکام از چشمام جاری شدن
@عاااا ببخشید ببخشید ها؟ببخشید
چشمام پاک کردم ولی اشکام تموم نمیشد اومد سمتم و دستمو گرفت و اروم میزد به دستم تعجب کرده بودم از کارش وقتی اروم شدم خم شد و قدشو باهام یکی کرد
@خوب اروم شدی؟
سرمو تکون داد
@پس بریم
سرمو تکون دادم
@زبون زبون نداری؟
لبخندی زدم
+نمیدونم
@هعییی بیا بریم
اروم رفتیم بیرون تا وقتی از بیمارستان اومدیم بیرون تو هول و ولا بودم وقتی اومدیم بیرون یک نفس راحت کشیدم حالا وقت بقیه سپری کردن روزگار سختم بود وقتشه که پیرمو بکشم بیرون از اون خانواده وقتشه که به کوک بفهمونم من ادم بدی نبودم
@خوب برنامه چیه
+یعنی چی چیه
@یعنی من فقط به همینجاش فکر کرده بودم
+یعنی چی الان میخواییم چیکار کنیم
@فکرکردم تو فکر اینجاهاشو کردی
+یعنی چی
خندید
@شوخی کردم میخواستم هوات عوض شه
چرخیدم سمت پنجره
+شوخی قشنگی نبود
@ببخشید
درکش میکردم میخواست بهم گمک کنه ولی نمیتونست که من بخوامم دیگه چیزی برام خنده دار نیست ...
۱.۷k
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.