p34
قایق ران (نمیدونم بهشون چی میگن): خواهش می کنم اروم باشین ممکنه...
که یدفعه قایق چپ شدو افتادیم تو دریا
ات: کووک
بزور از زیر اب بیرون اومدم پسره گرفته بودم
کوک: پسره الدنگ ولم کن
پسره: ال.. الدنگ خودتی
چند نفر گرفتنمون و اوردنمون تو قایق
پسره: راضی شدی حالا
کوک: اگه دیگه به دوست دخترم نزدیک نشی راضیم
ات: باشه خب دیگه دعوا نکن...الان خیس شدی ممکنه سر ما بخوری
اقا لطفا برگردین
قایق ران: چشم
برگشتیم سمت ساحل
کوک: نمیخوای بری جت اسکی؟
ات: یوقت دیگه میریم الان ممکنه سر ما بخوری
کوک: باشع
رفتیم خونه ربتم لباسمو عوض کردم که دیدم ات با یه حوله اومد پیشم
ات: بزار موهاتو خشک کنم
کوک: باشه
اومد موهامو خشم کرد تمرکز کرده بود خیلیه کیوتهه عرر
ات: تموم شد.... کوک میگم تموم شد کجایی؟
کوک: ها، درسته مرسی
ات:(خنده) کاری نکردم
رفتم یه بوسه رو لبش گذاشتم
کوک: اینم برای تشکر.... اینجا دیگه بابات نیست بهونه بیاری
ات: من بهونه نمیاوردم
کوک:(خنده) تو که راست میگی... گرسنت نیست؟
ات: چرا اتفاقا خیلی گشنمه
کوک: میرم کیمچی درست کنم
ات: منم کمکت می کنم
کوک: نمیخواد تو برو استراحت کن
ات باشه پس
ات ویو *
کوک رفت کیمچی درست کنه منم رفتم کتاب برداشتم تا بخونم، لباسمو عوض کردم و یه شلوارک لی با تیشرت لش طوسی پوشیدم و رفتم تو ساحل نشستم و کتاب خوندم دریا تو شب خیلی قشنگه
کوک ویو *
ات رفت بیرون کتاب دستش بود منم کیمچی درست کردم تا بخوریم بعد از اینکه درست کردم رفتم بیرون تا اتو صدا بزنم دیدم غرق کتاب خوندنه، فکر کنم کتاب خیلی دوست داره
کوک: ات بیا تو کیمچی حاظره
ات: باشه الان میام
اومد تو، بهش کیمچی دادم
ات: خیلی خوشمزست اشپزیت خوبه ها
کوک:(خنده) مرسی... اما من تاحالا دستپخت تو رو نخوردم
ات: فردا خودم صبحونه درست می کنم دیگه میخوری
کوک: باشه
بعد از یه مدت گفت خستم منم خسته بودم پس رفتیم بخوابیم رفتیم تو اتاق خواب محکم بغلش کرده بودم
ات: من میخوام بخوابم ولی اینطوریکه تو بغل کردی فردا بیدار نمیشم
کوک:(خنده) باشه *حلقه ی دستشو شل کرد
ات: مرسی
ات ویو *
صبح که بیدار شدم کوک هنوز خواب بود وقتی خوابه خییلیی نازه داشتم نگاش می کردم که دیدم کم کم چشماشو باز کرد
کوک: همیشه ادما رو موقع خواب دید میزنی؟
ات: تو مگه خواب نبودی؟ تازه منم دید نمیزدم
کوک: اصلا هر چی تو بگی
پاشدم رفتم دوش گرفتم موهامو خشک کردمو لباس راحت پوشیدم رفتم صبحونه درست کردم
ات: خب، پنکیک درست می کنم
رفتم شروع کردم به اشپزی بعد از یمدت کوکم اومد تو اشپزخونه
کوک: داری چی درست می کنی؟
ات: پنکیک
کوک: گشنمه
ات: الان تموم میشه
کوک: اوک
بعد یه مدت حاظر شدو صبحونرو خوردیم
کوک: خیلی خوشمزست، عالیع
ات:(لبخند) مرسی
کوک: بعدا بریم جت اسکی؟
ات: اره بریم
کوک: اوک
ادامه دارد...
شرط
۱٠ لایک
۵ کامنت
که یدفعه قایق چپ شدو افتادیم تو دریا
ات: کووک
بزور از زیر اب بیرون اومدم پسره گرفته بودم
کوک: پسره الدنگ ولم کن
پسره: ال.. الدنگ خودتی
چند نفر گرفتنمون و اوردنمون تو قایق
پسره: راضی شدی حالا
کوک: اگه دیگه به دوست دخترم نزدیک نشی راضیم
ات: باشه خب دیگه دعوا نکن...الان خیس شدی ممکنه سر ما بخوری
اقا لطفا برگردین
قایق ران: چشم
برگشتیم سمت ساحل
کوک: نمیخوای بری جت اسکی؟
ات: یوقت دیگه میریم الان ممکنه سر ما بخوری
کوک: باشع
رفتیم خونه ربتم لباسمو عوض کردم که دیدم ات با یه حوله اومد پیشم
ات: بزار موهاتو خشک کنم
کوک: باشه
اومد موهامو خشم کرد تمرکز کرده بود خیلیه کیوتهه عرر
ات: تموم شد.... کوک میگم تموم شد کجایی؟
کوک: ها، درسته مرسی
ات:(خنده) کاری نکردم
رفتم یه بوسه رو لبش گذاشتم
کوک: اینم برای تشکر.... اینجا دیگه بابات نیست بهونه بیاری
ات: من بهونه نمیاوردم
کوک:(خنده) تو که راست میگی... گرسنت نیست؟
ات: چرا اتفاقا خیلی گشنمه
کوک: میرم کیمچی درست کنم
ات: منم کمکت می کنم
کوک: نمیخواد تو برو استراحت کن
ات باشه پس
ات ویو *
کوک رفت کیمچی درست کنه منم رفتم کتاب برداشتم تا بخونم، لباسمو عوض کردم و یه شلوارک لی با تیشرت لش طوسی پوشیدم و رفتم تو ساحل نشستم و کتاب خوندم دریا تو شب خیلی قشنگه
کوک ویو *
ات رفت بیرون کتاب دستش بود منم کیمچی درست کردم تا بخوریم بعد از اینکه درست کردم رفتم بیرون تا اتو صدا بزنم دیدم غرق کتاب خوندنه، فکر کنم کتاب خیلی دوست داره
کوک: ات بیا تو کیمچی حاظره
ات: باشه الان میام
اومد تو، بهش کیمچی دادم
ات: خیلی خوشمزست اشپزیت خوبه ها
کوک:(خنده) مرسی... اما من تاحالا دستپخت تو رو نخوردم
ات: فردا خودم صبحونه درست می کنم دیگه میخوری
کوک: باشه
بعد از یه مدت گفت خستم منم خسته بودم پس رفتیم بخوابیم رفتیم تو اتاق خواب محکم بغلش کرده بودم
ات: من میخوام بخوابم ولی اینطوریکه تو بغل کردی فردا بیدار نمیشم
کوک:(خنده) باشه *حلقه ی دستشو شل کرد
ات: مرسی
ات ویو *
صبح که بیدار شدم کوک هنوز خواب بود وقتی خوابه خییلیی نازه داشتم نگاش می کردم که دیدم کم کم چشماشو باز کرد
کوک: همیشه ادما رو موقع خواب دید میزنی؟
ات: تو مگه خواب نبودی؟ تازه منم دید نمیزدم
کوک: اصلا هر چی تو بگی
پاشدم رفتم دوش گرفتم موهامو خشک کردمو لباس راحت پوشیدم رفتم صبحونه درست کردم
ات: خب، پنکیک درست می کنم
رفتم شروع کردم به اشپزی بعد از یمدت کوکم اومد تو اشپزخونه
کوک: داری چی درست می کنی؟
ات: پنکیک
کوک: گشنمه
ات: الان تموم میشه
کوک: اوک
بعد یه مدت حاظر شدو صبحونرو خوردیم
کوک: خیلی خوشمزست، عالیع
ات:(لبخند) مرسی
کوک: بعدا بریم جت اسکی؟
ات: اره بریم
کوک: اوک
ادامه دارد...
شرط
۱٠ لایک
۵ کامنت
۳۴.۳k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.