پسر◞پسـر عمـو مـن ـ پـٰارت1🔮..◟ ᯽╾╾╾•╾╾╾╾᯽
پسر◞پسـر عمـو مـن ـ پـٰارت1🔮..◟ ᯽╾╾╾•╾╾╾╾᯽
تو رخت خوابم غلتی میخورم ،اما با یادآوری شکمم
صاف سر جام میشینم.گوشیمو از رو میز کنار تختم
برمیدارم و به ساعت نگاه میکنم که ساعت۸ رو نشون
میداد.
از دیشب ساعت ۲۱خوابیده بودم و الان ساعت۸شب
بود.
میدونستم اینا از نشانه های بارداری پس خیلی توجه
نمیکنم و با احتیاط از روی تخت بلند میشم.بعد از اینکه
دست و صورتمو میشورم به سمت آینه میرم.
پوزخندی رو لبم میشینه؛ هنوز24سالم نشده،که باردارم
باز این یکم قابل هضم بود اما اینکه تو سن ۲۱سالگی
توسط پسرعموم بهم ..... شد واقعاً درکش سخت بود.
۲۱سالم بیشتر نبود که توسط پسرعموم توی یه مهمونیِ
خانوادگی بهم تجاوز شد اونم وقتی مست بود.
فرداییش به لطف پر کلیسا ، دو آیه بینمون خونده شد.
تو رخت خوابم غلتی میخورم ،اما با یادآوری شکمم
صاف سر جام میشینم.گوشیمو از رو میز کنار تختم
برمیدارم و به ساعت نگاه میکنم که ساعت۸ رو نشون
میداد.
از دیشب ساعت ۲۱خوابیده بودم و الان ساعت۸شب
بود.
میدونستم اینا از نشانه های بارداری پس خیلی توجه
نمیکنم و با احتیاط از روی تخت بلند میشم.بعد از اینکه
دست و صورتمو میشورم به سمت آینه میرم.
پوزخندی رو لبم میشینه؛ هنوز24سالم نشده،که باردارم
باز این یکم قابل هضم بود اما اینکه تو سن ۲۱سالگی
توسط پسرعموم بهم ..... شد واقعاً درکش سخت بود.
۲۱سالم بیشتر نبود که توسط پسرعموم توی یه مهمونیِ
خانوادگی بهم تجاوز شد اونم وقتی مست بود.
فرداییش به لطف پر کلیسا ، دو آیه بینمون خونده شد.
۱۱۰
۱۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.