(نفرت نا تمام)Part.15
ا/ت*ویو
جیمین خیلی مهربون و احساساتی و کیوت هست.
من واقعا عاشقش شدم.
خیلی دوسش دارم.
جیمین*ویو
فردا صبح به ا/ت پیشنهاد دوستی می خوام بدم شاید یکم زود باشه.
ولی مجبورم.
از اینکه مجبورم با ا/ت ازدواج کنم و ولش کنم.
قلبم درد میگیره.
من هیچوقت همچین حسی نداشتم.
من روزی که بل این شهر اومدم قسم خوردم.
امتقام مامان و بابام رو بگیرم.
ولی الان دارم.
اون راه رو برمیگردم.
ولی الان می خوام بخوابم.
تا فردا صبح.
از این میترسم از این بیشتر عاشق ا/ت بشم.
فردا صبح.
دوباره کارای هر روزم رو کردم.
خووم رو اوشگل کردم.
و رفتم دنبال ا/ت.
به بابا بزرگش قول دادم.
دیگه از اون راه نرم.
بخاطر همین امروز از راه همیشگی میرم.
رفتم دنبال ا/ت.
ا/ت سوار شد.
اومد گفتم
جیمین:ا/ت سلام.
ا/ت:سلام جیمین
جیمین:میگم پاهات خوب شد دیگه.
ا/ت:اره خوب خوب شده.
جیمین:خداروشکر.
بعدشم رفتیم.
شرکت.
شب شد.
به ا/ت گفتم
جیمین:میای بریم رستوران.
اونجا می خوام پیشنهاد بدم.
پایان
جیمین خیلی مهربون و احساساتی و کیوت هست.
من واقعا عاشقش شدم.
خیلی دوسش دارم.
جیمین*ویو
فردا صبح به ا/ت پیشنهاد دوستی می خوام بدم شاید یکم زود باشه.
ولی مجبورم.
از اینکه مجبورم با ا/ت ازدواج کنم و ولش کنم.
قلبم درد میگیره.
من هیچوقت همچین حسی نداشتم.
من روزی که بل این شهر اومدم قسم خوردم.
امتقام مامان و بابام رو بگیرم.
ولی الان دارم.
اون راه رو برمیگردم.
ولی الان می خوام بخوابم.
تا فردا صبح.
از این میترسم از این بیشتر عاشق ا/ت بشم.
فردا صبح.
دوباره کارای هر روزم رو کردم.
خووم رو اوشگل کردم.
و رفتم دنبال ا/ت.
به بابا بزرگش قول دادم.
دیگه از اون راه نرم.
بخاطر همین امروز از راه همیشگی میرم.
رفتم دنبال ا/ت.
ا/ت سوار شد.
اومد گفتم
جیمین:ا/ت سلام.
ا/ت:سلام جیمین
جیمین:میگم پاهات خوب شد دیگه.
ا/ت:اره خوب خوب شده.
جیمین:خداروشکر.
بعدشم رفتیم.
شرکت.
شب شد.
به ا/ت گفتم
جیمین:میای بریم رستوران.
اونجا می خوام پیشنهاد بدم.
پایان
۲۱.۳k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.