زندگی یک شیطان
پارت 10
رسیدیم به عمارت و از پله ها رفتیم بالا و رسیدیم به اتاق کوک درو باز کرد و گفت بفرما تو بشین دو دقیقه ای میام
ویو پگی
اتاقش شبیه اتاق فرار بود رو پشمااااام رو دیوار تاکسی درمی سر انسان بوود😱😱کم مونده بود شلوارمو خیس کنم چیییی تخت خوابش تابوت بوووود بابا من اگه اینجا بمونم تا صبح کابوس میبینم تازه اگه بتونم بخوابم
ویو کوک
تق تق تق (مثلا صدا دره🤣🤣😂😂😂)
+بیا تو
*سلام بابا بزرگ
+سلام کوک حالت چطوره اوضاع چطوره خودت چطوری خواهرت چطوره ..
*بابا بزرگ
+جان
*همه خوبن بزار حرفمو بگم
+بگو عزیزم
همه چیو بهش گفتم اینم گفتم که قرار پگی پیشم بمونه اولش تو سوکت غرق شد منم فک کردم قرار مخالفت کنه ولی موافقت کرد🌝😌
ازش تشکر کردم و اومدم بیرون
گرسی رو دیدم که داشت میرفت سمت اتاق من صداش زدم
*گریسی
%داییییییییس
و پرید بغلم از این کار خوشم نمیاد ولی وقتی گریسی بغلم میکنه آرامش خاصی میگیرم این کوچولو از بچگیشم آرامش خاصی بهم منتقل می کرد
*دنبال من میگشتی
%اهم اومدم باهات گیم بازی کنم
*اووم اوکی بریم بازی کنیم
در اتاقو که باز کردم پگی پشت در بود انگار می خواست درو باز کن تا من و دیدم گفت
-می گم کوک ممنون من تو اتاق خودم راحت ترم
*(پوزخند) ترسیدی؟ نترس تو اینجا نمی مونی دستشو انداخت دور گردنم و برد ته ته اتاق دوتا ضربه به دیوار زد جلل خالق دیوار تبدیل به در شد درو باز کرد یه اتاق گوگولی بود (عکسشو میزارم)
*تو اینجا میمونی منو گریسی اینور داریم بازی می کنیم تو هم اگه خسته ای برو استراحت کن اگه نه بیا بازی
بعد رفتنو بازی کردن منم رفت تو اتاق اونجا یه حموم بود رفتم حموم و در اومدم موهامو خوشک نکردم چون خوابم میومد و حوصله نداشتم یه لباس راحتی پوشیدم (عکسشو میزارم) و خوابیدم
4 ظهر از خواب که بلند شدم رفتم باهاشون بازی کنم ولی اونا خواب بودن گریسی بغل کوک خوابیده بود واااااااااااای لعنتی کوک تو خواب خیلی کیوتههههههههههه دلم کباب شد رفتم یه پتو آوردمو انداختم روشون اومدم موهامو شونه کردم آخه شبیه پشم گوسفند بود از اونجایی که حوصله نداشتم فقط یه ماسک گذاشتم و 20 دقیقه نشستم با گوشیم ور رفتم بعد 20 دقیقه ماسکو از صورتم برداشتم شارژ گوشیم ده درصد بود (چ قد منه🌝😅) ولی خوشبختانه تو کشو یه شارژر بود گوشیمو گذاشتم شارژ ساعت 5 بود از اتاق کوک رفتم بیرون و رفتم طبقه پایین یه رستوران ب چشم خورد و رفتم غذا بخورم با این که این چند روز غذای درست حسابی نخوردم ولی گشنم نبود ب خاطر همین فقط یدونه رامیون سفارش دادم بعد خوردنش صورت حسابو آورد روش نوشته بود ده دقیقه منم اولش نفهمیدم اما بعدش دیدم اینا ب جای پول عمر از آدم می گیرن و این آقا هم ده دقیقه از عمر منو میخاست..
ادامه دارد.
رسیدیم به عمارت و از پله ها رفتیم بالا و رسیدیم به اتاق کوک درو باز کرد و گفت بفرما تو بشین دو دقیقه ای میام
ویو پگی
اتاقش شبیه اتاق فرار بود رو پشمااااام رو دیوار تاکسی درمی سر انسان بوود😱😱کم مونده بود شلوارمو خیس کنم چیییی تخت خوابش تابوت بوووود بابا من اگه اینجا بمونم تا صبح کابوس میبینم تازه اگه بتونم بخوابم
ویو کوک
تق تق تق (مثلا صدا دره🤣🤣😂😂😂)
+بیا تو
*سلام بابا بزرگ
+سلام کوک حالت چطوره اوضاع چطوره خودت چطوری خواهرت چطوره ..
*بابا بزرگ
+جان
*همه خوبن بزار حرفمو بگم
+بگو عزیزم
همه چیو بهش گفتم اینم گفتم که قرار پگی پیشم بمونه اولش تو سوکت غرق شد منم فک کردم قرار مخالفت کنه ولی موافقت کرد🌝😌
ازش تشکر کردم و اومدم بیرون
گرسی رو دیدم که داشت میرفت سمت اتاق من صداش زدم
*گریسی
%داییییییییس
و پرید بغلم از این کار خوشم نمیاد ولی وقتی گریسی بغلم میکنه آرامش خاصی میگیرم این کوچولو از بچگیشم آرامش خاصی بهم منتقل می کرد
*دنبال من میگشتی
%اهم اومدم باهات گیم بازی کنم
*اووم اوکی بریم بازی کنیم
در اتاقو که باز کردم پگی پشت در بود انگار می خواست درو باز کن تا من و دیدم گفت
-می گم کوک ممنون من تو اتاق خودم راحت ترم
*(پوزخند) ترسیدی؟ نترس تو اینجا نمی مونی دستشو انداخت دور گردنم و برد ته ته اتاق دوتا ضربه به دیوار زد جلل خالق دیوار تبدیل به در شد درو باز کرد یه اتاق گوگولی بود (عکسشو میزارم)
*تو اینجا میمونی منو گریسی اینور داریم بازی می کنیم تو هم اگه خسته ای برو استراحت کن اگه نه بیا بازی
بعد رفتنو بازی کردن منم رفت تو اتاق اونجا یه حموم بود رفتم حموم و در اومدم موهامو خوشک نکردم چون خوابم میومد و حوصله نداشتم یه لباس راحتی پوشیدم (عکسشو میزارم) و خوابیدم
4 ظهر از خواب که بلند شدم رفتم باهاشون بازی کنم ولی اونا خواب بودن گریسی بغل کوک خوابیده بود واااااااااااای لعنتی کوک تو خواب خیلی کیوتههههههههههه دلم کباب شد رفتم یه پتو آوردمو انداختم روشون اومدم موهامو شونه کردم آخه شبیه پشم گوسفند بود از اونجایی که حوصله نداشتم فقط یه ماسک گذاشتم و 20 دقیقه نشستم با گوشیم ور رفتم بعد 20 دقیقه ماسکو از صورتم برداشتم شارژ گوشیم ده درصد بود (چ قد منه🌝😅) ولی خوشبختانه تو کشو یه شارژر بود گوشیمو گذاشتم شارژ ساعت 5 بود از اتاق کوک رفتم بیرون و رفتم طبقه پایین یه رستوران ب چشم خورد و رفتم غذا بخورم با این که این چند روز غذای درست حسابی نخوردم ولی گشنم نبود ب خاطر همین فقط یدونه رامیون سفارش دادم بعد خوردنش صورت حسابو آورد روش نوشته بود ده دقیقه منم اولش نفهمیدم اما بعدش دیدم اینا ب جای پول عمر از آدم می گیرن و این آقا هم ده دقیقه از عمر منو میخاست..
ادامه دارد.
۱۰.۰k
۲۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.