بی نهایت
p : ³
روی گردنم بوسه های آرومی میزاشت و سعی در آروم کردنم داشت .
فلش بک ⁵ سال پیش :
ا.ت : چراااا .. اون فقط دوستمه تهیونگگگ !
تهیونگ : گفتم نه ! وقتی هم میگم نه یعنی نه بفهم «داد»
ا.ت : چرا همچین تصور بدی ازش داری ؟ اون از بچگی باهام دوست بوده من نمیتونم اینقدر یهویی اونم بعد 16 سال همینجوری یهو ولش کنم ! سهون واقعا پسر بدی نیست ! من اصلا متوجه این رفتارت نمیشم !
کوک : حتما یه چیزی میدونیم که میگیم نه !
ا.ت : من نمیخوام ! ما فقط قراره با دوستامون بریم و سهون هم هست . تازه شما هم میتونید بیاید . این خیلی بی انصافیه سهون حتی باهاتون بد رفتاری هم نمیکنه و همیشه باهاتون گرم و صمیمی برخورد میکنه ! اگه اینجوری باشه منم میگم جولیا رو ول کنید !
با حرفم تهیونگ با پوزخند گفت : اون واقعا دوستمونه ! نمیتونیم !
با خنده ی حرصی گفتم : یعنی داری میگی سهون دوستم نیست ؟ اینقدر راجبم بی اعتمادید ؟ انتظار دارید یه آدم که ده ساله رفیقشم رو بفروشم، ولی شما رفیق دوساله تون رو ول نکنید ؟
کوک : داری زیاد روی میکنی ات برو داخل اتاق !
ا.ت : نمیخوام !
تهیونگ : نه بزار ببینم چی میشه دیگه !
ا.ت : اصن قهرممم !
کوک : برو لباستو بپوش، دوساعت دیگه باید اونجا باشیم .
با حرص وارد اتاق شدم و در رو محکم کوبیدم. سریع رفتم داخل حم ..وم تا کمی با دوش گرفتن خودمو آروم کنم .
روی گردنم بوسه های آرومی میزاشت و سعی در آروم کردنم داشت .
فلش بک ⁵ سال پیش :
ا.ت : چراااا .. اون فقط دوستمه تهیونگگگ !
تهیونگ : گفتم نه ! وقتی هم میگم نه یعنی نه بفهم «داد»
ا.ت : چرا همچین تصور بدی ازش داری ؟ اون از بچگی باهام دوست بوده من نمیتونم اینقدر یهویی اونم بعد 16 سال همینجوری یهو ولش کنم ! سهون واقعا پسر بدی نیست ! من اصلا متوجه این رفتارت نمیشم !
کوک : حتما یه چیزی میدونیم که میگیم نه !
ا.ت : من نمیخوام ! ما فقط قراره با دوستامون بریم و سهون هم هست . تازه شما هم میتونید بیاید . این خیلی بی انصافیه سهون حتی باهاتون بد رفتاری هم نمیکنه و همیشه باهاتون گرم و صمیمی برخورد میکنه ! اگه اینجوری باشه منم میگم جولیا رو ول کنید !
با حرفم تهیونگ با پوزخند گفت : اون واقعا دوستمونه ! نمیتونیم !
با خنده ی حرصی گفتم : یعنی داری میگی سهون دوستم نیست ؟ اینقدر راجبم بی اعتمادید ؟ انتظار دارید یه آدم که ده ساله رفیقشم رو بفروشم، ولی شما رفیق دوساله تون رو ول نکنید ؟
کوک : داری زیاد روی میکنی ات برو داخل اتاق !
ا.ت : نمیخوام !
تهیونگ : نه بزار ببینم چی میشه دیگه !
ا.ت : اصن قهرممم !
کوک : برو لباستو بپوش، دوساعت دیگه باید اونجا باشیم .
با حرص وارد اتاق شدم و در رو محکم کوبیدم. سریع رفتم داخل حم ..وم تا کمی با دوش گرفتن خودمو آروم کنم .
۹۷۲
۲۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.