پارت ~9~
اونو دیدم اون کوک بود وایی اگه منو ببینه زود به جیمین خبر میده برای همین به جنی گفتم
+جنی بیا بریم این فروشگاه(نگران)
$ات چیزی شده چرا انقدر نگرانی
+اون اینجاست
$کی؟
+کوک دست راست جیمین
$چی
جنی نگاهی به پشتش انداخت واقعا کوک اونجا بود
$خب باشه زودباش بریم داخل
+اوهوم
از زبان نویسنده(من🔮)
ات و جنی رفتن داخل و خوشبختانه کوک اونا رو ندید وهمزمان اونجا لباس هم گرفتن بعد از اینکه از پاساژ اومدن بیرون رفتن شهربازی و کلی خوش گذروندن و بعد رفتن رستوران غذا خوردن و اومدن بیرون که جنی گفت
ویو ات
از رستوران اومدیم بیرون که جنی گفت
$امشب بریم بار
+نه حوصله ندارم
$چرا ،لطفا بریم
+خب....باشه ساعت چند؟
$ 8اماده باش میام دنبالت
+اوکی بای
$خداحافط
من رفتم سوار تاکسی شدم و رفتم خونه رسیدم خونه که یهو...
+جنی بیا بریم این فروشگاه(نگران)
$ات چیزی شده چرا انقدر نگرانی
+اون اینجاست
$کی؟
+کوک دست راست جیمین
$چی
جنی نگاهی به پشتش انداخت واقعا کوک اونجا بود
$خب باشه زودباش بریم داخل
+اوهوم
از زبان نویسنده(من🔮)
ات و جنی رفتن داخل و خوشبختانه کوک اونا رو ندید وهمزمان اونجا لباس هم گرفتن بعد از اینکه از پاساژ اومدن بیرون رفتن شهربازی و کلی خوش گذروندن و بعد رفتن رستوران غذا خوردن و اومدن بیرون که جنی گفت
ویو ات
از رستوران اومدیم بیرون که جنی گفت
$امشب بریم بار
+نه حوصله ندارم
$چرا ،لطفا بریم
+خب....باشه ساعت چند؟
$ 8اماده باش میام دنبالت
+اوکی بای
$خداحافط
من رفتم سوار تاکسی شدم و رفتم خونه رسیدم خونه که یهو...
۱۱.۰k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.