سناریو درخواستی
وقتی بهت توی دعوا سیلی میزنن و میگن اکسم ازتو بهتر بود(الان پشیمونن )
چان:از حرفی که گفته بود خیلی پشیمون و ناراحت بود،اون واقعا نمیخواست این کارو بکنه،میخواست بیاد و دلتو بدست بیاره و ازت معذرت خواهی کنه ولی عذاب وجدان و خجالت نمیزاشت
لینو:صدای گریه هات که از اتاق میومد آزارش میداد،قلبش بخاطر صدات داشت تیر میکشید،و هزاران بار برای اون حرف و کارش به خودش لعنت میفرستاد
چانگبین:پشیمون و اواره داشت به تویی وسایلتو جمع میکردی نگاه میکرد،زبونش بند اومده بود نمیتونست هیچی بگه،حتی نمیتونست اینو بگه که معذرت میخوام عشق زندگیم لطفا از پیشم نرو
هیونجین:با سیلی محکمی که زد روی زمین افتادی ولی این بهتر بود اون حرفی بهت گفت که مثل تیز به قلبت اصابت کرد،وقتی وضعیتت رو دید اومد بغلت کنه و ازت عذرخواهی کنه اما تو پسش زدی و مثل یه آدمی که میخواد از دست کسی که اونو گروگان گرفته فرار کنه،فرار کردی به طبقه ی بالا رفتی ،و اونو با هزاران لعنت و پشیمونی تنها گذاشتی
هان:بخاطر اعصبانیت شدیدی که داشت از خونه رفت بیرون ، و بعد چند دقیقه با پشیمونی اومد خونه،ولی تو دیگه خونه نبودی
فلیکس:بعد اینکه اون حرف بهت زد،به سمت طبقه ی بالا رفت در اتاقو باز کردو روی تخت نشست،سرشو بین دستاش قرار داده بود و توی افکارش فرو رفته بود که با صدای شکستن چیزی از افکارش اومد بیرون،درو باز کردو به طبقه ی پایین اومد، تورو غرق در خون دید و تازه فهمید چه کار اشتباهی کرده
سونگمین:چند دقیقه بعد اون اتفاق،در اتاق مشترک تو و سونگمین خورده شد،چون میدونستی سونگمینه و خیلی لجبازه حتی اگه توهم نگیی نیا میاد،هیچی نگفتی،وقتی اومد تو با کلی اشک گریه اومد پیشت و با دستای لرزونش دستاتو گرفت و گریه کنان و التماس کنان ابراز پشیمونی میکرد و معذرت میخواست،اون خیلی پشیمون بود خیلی، و ولی تو با این حال بازم دوستش داشتی بااینکه اون کار حرفش خیلی سنگین بود ولی تو یه ذره هم از عشقت به اون کمنمیشد پس بغلش کردی و گذاشتی تو بغلت آرامش بگیره که این کار نشانه بخششت بود
جونگین:اون خیلی دوستت داشت، بخاطر همین اینکارش دست خودش نبود وقتی افتادی زمین خیلی سریع پشیمون شد و به سمتت اومد و گریه کنان و زمزمه کنان میگفت معذرت میخوام زندگیم،منو ببخش
چان:از حرفی که گفته بود خیلی پشیمون و ناراحت بود،اون واقعا نمیخواست این کارو بکنه،میخواست بیاد و دلتو بدست بیاره و ازت معذرت خواهی کنه ولی عذاب وجدان و خجالت نمیزاشت
لینو:صدای گریه هات که از اتاق میومد آزارش میداد،قلبش بخاطر صدات داشت تیر میکشید،و هزاران بار برای اون حرف و کارش به خودش لعنت میفرستاد
چانگبین:پشیمون و اواره داشت به تویی وسایلتو جمع میکردی نگاه میکرد،زبونش بند اومده بود نمیتونست هیچی بگه،حتی نمیتونست اینو بگه که معذرت میخوام عشق زندگیم لطفا از پیشم نرو
هیونجین:با سیلی محکمی که زد روی زمین افتادی ولی این بهتر بود اون حرفی بهت گفت که مثل تیز به قلبت اصابت کرد،وقتی وضعیتت رو دید اومد بغلت کنه و ازت عذرخواهی کنه اما تو پسش زدی و مثل یه آدمی که میخواد از دست کسی که اونو گروگان گرفته فرار کنه،فرار کردی به طبقه ی بالا رفتی ،و اونو با هزاران لعنت و پشیمونی تنها گذاشتی
هان:بخاطر اعصبانیت شدیدی که داشت از خونه رفت بیرون ، و بعد چند دقیقه با پشیمونی اومد خونه،ولی تو دیگه خونه نبودی
فلیکس:بعد اینکه اون حرف بهت زد،به سمت طبقه ی بالا رفت در اتاقو باز کردو روی تخت نشست،سرشو بین دستاش قرار داده بود و توی افکارش فرو رفته بود که با صدای شکستن چیزی از افکارش اومد بیرون،درو باز کردو به طبقه ی پایین اومد، تورو غرق در خون دید و تازه فهمید چه کار اشتباهی کرده
سونگمین:چند دقیقه بعد اون اتفاق،در اتاق مشترک تو و سونگمین خورده شد،چون میدونستی سونگمینه و خیلی لجبازه حتی اگه توهم نگیی نیا میاد،هیچی نگفتی،وقتی اومد تو با کلی اشک گریه اومد پیشت و با دستای لرزونش دستاتو گرفت و گریه کنان و التماس کنان ابراز پشیمونی میکرد و معذرت میخواست،اون خیلی پشیمون بود خیلی، و ولی تو با این حال بازم دوستش داشتی بااینکه اون کار حرفش خیلی سنگین بود ولی تو یه ذره هم از عشقت به اون کمنمیشد پس بغلش کردی و گذاشتی تو بغلت آرامش بگیره که این کار نشانه بخششت بود
جونگین:اون خیلی دوستت داشت، بخاطر همین اینکارش دست خودش نبود وقتی افتادی زمین خیلی سریع پشیمون شد و به سمتت اومد و گریه کنان و زمزمه کنان میگفت معذرت میخوام زندگیم،منو ببخش
۲.۵k
۱۳ مهر ۱۴۰۳