عشق خوناشامی من پارت اخر
عشق خوناشامی من پارت ۲۰ پارت اخر
ویو جونگکوک
از جدا شدم و پیشونیم رو به پیشونیش چسبوندم که حرف زد
ا/ت: سرورم میشه بگید دارید چیکار میکنید من میترسم
ناگهان ازش جدا شدم مگه این ا/ت من نیست پس
جونگکوک: یعنی چی
ا/ت : من واقعا نمیدونم منظورتون چیه
واقعا متعجب بودم یعنی چی و با کمال ناباوری گفتم میتونه بره و بلند شدم و از پنجره بزرگ اتاقم بیرون رو نگاه میکردم که ا/ت سریع اومد سمتم و شروع کرد به بوسیدنم منم متوجه شیطنتش شدن و همراهیش کردم
نفس کم آوردیم و جدا شدیم و پیشونیمون رو به هم چسبوندیم با خنده بهش گفتم که هنوز مثل قبل شیطونی
ولی ا/ت انگار خیلی دل تنگ یود خودش رو تو بغلم جا کرد و سرش رو گذاشت رو سینم منم موهاش رو نوازش میکردم که در با صدای وحشتناکی باز شد که دیدم اجوما و وزیر اعظم داخل اومدن با اسلحه
ا/ت رو به خودم چسبوندم
جونگکوک: اینجا چه خبره(عصبی)
وزیر اعظم: هع یعنی تو هنوز نمیدونی من اون جاسوسم
جونگکوک: یعنی اجوما هم
وزیر اعظم: بله درسته
جونگکوک: آخه چرا
وزیر اعظم : من یه گرگینهام طبیعیه بخوام انتقام بگیرم
جونگکوک: شما ها همتون موجود های اضافهای هستین
وزیر اعظم تفنگش رو به سمتمون گرفت حس میکردم ا/ت خیلی ترسیده بخاطر همین بیشتر به خودم چسبوندم
نزدیک بود شلیک کنه که اون و اجوما از پشت گلوله خوردن و مردن
نگاه کردم دیدم پسران
جیمین: بلاخره دو موجود بی مصرف از روی زمین کم شدن
جونگکوک: چطوری
تهیونگ: ما فهمیدیم که اونا جاسوس هستن
خوشحال شدم که همچی تموم شد نفس عمیقی کشیدم و سرم رو داخل گردن ا/ت فرو بردم و گردنش رو بوسیدم
سه سال بعد
ا/ت: وای نیلا ندو الآن میخوری زمین
جونگکوک: اشکال نداره عشقم بزاره با سوتا(دختر جیمین) بازیش رو کنه تو دهنت رو باز کنم این میوه رو بخور بگو عاااااا
ا/ت:واییییی نه جونگکوک دیگه نمیتونم مدام داری چیز به خوردم میدی ترکیدممم
جونگکوک: نه ببین تو حاملهای باید چیز بخوری
ا/ت : ولی نمیتونمم
جونگکوک: تو هنور داغی حالیت نمیشه بیا این شیرموز هم بخور بگو عاااااااا
ا/ت : جونگکوک میکشمتتت
پایان
ویو جونگکوک
از جدا شدم و پیشونیم رو به پیشونیش چسبوندم که حرف زد
ا/ت: سرورم میشه بگید دارید چیکار میکنید من میترسم
ناگهان ازش جدا شدم مگه این ا/ت من نیست پس
جونگکوک: یعنی چی
ا/ت : من واقعا نمیدونم منظورتون چیه
واقعا متعجب بودم یعنی چی و با کمال ناباوری گفتم میتونه بره و بلند شدم و از پنجره بزرگ اتاقم بیرون رو نگاه میکردم که ا/ت سریع اومد سمتم و شروع کرد به بوسیدنم منم متوجه شیطنتش شدن و همراهیش کردم
نفس کم آوردیم و جدا شدیم و پیشونیمون رو به هم چسبوندیم با خنده بهش گفتم که هنوز مثل قبل شیطونی
ولی ا/ت انگار خیلی دل تنگ یود خودش رو تو بغلم جا کرد و سرش رو گذاشت رو سینم منم موهاش رو نوازش میکردم که در با صدای وحشتناکی باز شد که دیدم اجوما و وزیر اعظم داخل اومدن با اسلحه
ا/ت رو به خودم چسبوندم
جونگکوک: اینجا چه خبره(عصبی)
وزیر اعظم: هع یعنی تو هنوز نمیدونی من اون جاسوسم
جونگکوک: یعنی اجوما هم
وزیر اعظم: بله درسته
جونگکوک: آخه چرا
وزیر اعظم : من یه گرگینهام طبیعیه بخوام انتقام بگیرم
جونگکوک: شما ها همتون موجود های اضافهای هستین
وزیر اعظم تفنگش رو به سمتمون گرفت حس میکردم ا/ت خیلی ترسیده بخاطر همین بیشتر به خودم چسبوندم
نزدیک بود شلیک کنه که اون و اجوما از پشت گلوله خوردن و مردن
نگاه کردم دیدم پسران
جیمین: بلاخره دو موجود بی مصرف از روی زمین کم شدن
جونگکوک: چطوری
تهیونگ: ما فهمیدیم که اونا جاسوس هستن
خوشحال شدم که همچی تموم شد نفس عمیقی کشیدم و سرم رو داخل گردن ا/ت فرو بردم و گردنش رو بوسیدم
سه سال بعد
ا/ت: وای نیلا ندو الآن میخوری زمین
جونگکوک: اشکال نداره عشقم بزاره با سوتا(دختر جیمین) بازیش رو کنه تو دهنت رو باز کنم این میوه رو بخور بگو عاااااا
ا/ت:واییییی نه جونگکوک دیگه نمیتونم مدام داری چیز به خوردم میدی ترکیدممم
جونگکوک: نه ببین تو حاملهای باید چیز بخوری
ا/ت : ولی نمیتونمم
جونگکوک: تو هنور داغی حالیت نمیشه بیا این شیرموز هم بخور بگو عاااااااا
ا/ت : جونگکوک میکشمتتت
پایان
۸.۳k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
comments (۱۹)
no_comment