پارت : ۸ نام رمان: عاشقانه ای برای تو

ا/ت: شو...شو..شوگا
جیهوپ:آره چرا میترسی؟ من الان کنارتم
ا/ت:ردم رو زدن. اونا دستشون به من برسه این بار کشتنم.
حیهوپ :آروم باش عزیزم ت الان من رو داری یون رو داری
ا/ت:😊
فردا صبح
از زبان ا/ت
لبا حس دست هایی لطیف از خواب بیدار شدم یون بود بغلش کردم
یون :مامان بیا بریم صبحونه بقولیم(با صدای بچه گونه)
ا/ت:اومدم مامان جان بزار لباسم رو عوض کردم و ماهام رو شونه کردم
*جیغ*
جیهوپ و یون برام تولد گرفته بودم. تو اون خونه بعد اون اتفاق نحس خبری از تولد نبود اما جیهوپ هرسال برام تولد می‌گرفت و کادو میخرید
جیهوپ و یون: تولدت مباااارک
ا/ت:ممنونم
جیهوپ: حالا بیا آرزو کن
یون: اره مامان منم گشنمه کیک رو بخورم
ا/ت :قربونت بره مامان
ماجرای دیروز رو به کل فراموش کرده‌بودم
که صدای در اومد
یون: من باز میکنم
*بعد باز شدن در*
یون :بفرمایید (لحن بچه گونه)
فرد پشت در: خانم ا/ت اینجاست
یون: خیر ما اینجا کسی رو با این نام نمیشناسم(لحن بچه گونه)
در دل ا/ت: صدا خیلی آشنا بود.نکنه....نکنه صدای شوگا بود.
به جیهوپ چشمک زدم و از در مخفی به سمت یک اتاقک رفتم
شوگا:میشه بیام تو
یون :حتما
شوگا :ممنون
*شوگااومد تو*