Part 11...ادامه
* هی آقای پررو دیشب اصلا نتونستم بخوابم میفهمییییییی ؟ یکم صدای ناله های فاکیتون رو کنترل کنین عههه مگه من مسخره شمام کل شب رو شنونده گیرم آوردینننن ، اصلا خواب من به کنار ، بدتون نمیاد بقیه صداتون رو میشنون ؟ دیشب چه فکرایی که که به سرم نزد میفهمییییییی ؟ میدونی چه حس بدیه که داری به صدای لذت و درد بقیه گوش میدی ؟ مگه من منحرف جنسی ای چیزی هستم لعنتییییی ؟ میدونی فکر کردم مگه یک پسر چقدر میتونه وحشی باشه که انقدر صداش بلنده ؟ یا میدونی فکر کردم مگه یه دختر چقدر میتونه عقده ای باشه که رابطه هاش رو بکنه توی چشم سینگلا ؟ اگه راست میگی ساکت نمون حرف بزنننن
هممون ساکت شده بودیم . ریوجین واقعا عصبی و جدی بود . فلیکس و هه این هم با شوک به ریوجین خیره شده بودن . توی اینهمه سال هیچوقت ریوجین رو انقدر عصبی ندیده بودم ، البته به جز وقتایی که کم خوابیده بود یا پریود بود ، پس قطعا عادیه .
بعد از چند ثانیه از روی اپن پایین پرید ، رفت بالا توی اتاقش و در رو محکم بست .
^^ م..من میرم پیشش ، ا.ت میشه میز رو بچینی ؟
با نگرانی اوهومی زیر لب گفتم و شروع کردم به چیدن سفره .
@ ریوجین همیشه اینجوری عصبی میشه ؟
+ فقط وقتایی اینجوریه که یا کم خوابیده یا پریوده ، فکر کنم هردوشون باهم اومدن سراغش .
فلیکس با کلافگی کنار هه این نشست و سرش رو کرد توی گوشیش .
_ پسر مگه صداتون چقدر بد بود که اینجوری بهم ریخته ؟
& کوک ، لطفا
بعد از چند دقیقه یجی هم اومد پایین و وقتی میز رو چیدیم ، بقیه رو هم صدا کردیم تا بیان برای صبحانه .
همه نشستن ولی همه فقط به میز خیره شده بودن . صدای در اتاق ریوجین به گوشمون رسید و باعث شد نگاه همه برگرده به سمت راه پله ها .
ریوجین خیلی ریلکس سر میز نشست و بدون هیچ حرفی شروع کرد به غذا خوردن .
+ ریوجین ، خوبی ؟
* هوم
@ خب ... حالا ... چرا انقدر عصبی بودی ؟
* چیزای خصوصی
همچنان نگاهش روی ظرف غذاش بود و غذا میخورد . هه این خیلی حرصی و رو مخ پرسید
$ بخاطر مسائل خصوصیت سر دوست پسرم داد میزنی ؟
ریوجین هم خیلی ریلکس جوابش رو داد .
* بخاطر لذت خودت مانع خواب بقیه میشی ؟
$ مهم اینه که ما توی اتاق خودمون اینکار رو انجام دادیم
* قطعا وقتی توی ماشین انجامش میدادی هم با خودت میگفتی بالاخره که توی ماشین خودتون انجامش دادین ؟
$ چی داری میگی ؟
ریوجین جوابی نداد ، بقیه هم آروم شروع کردن به غذا خوردن .
ادامش بدم ؟
هممون ساکت شده بودیم . ریوجین واقعا عصبی و جدی بود . فلیکس و هه این هم با شوک به ریوجین خیره شده بودن . توی اینهمه سال هیچوقت ریوجین رو انقدر عصبی ندیده بودم ، البته به جز وقتایی که کم خوابیده بود یا پریود بود ، پس قطعا عادیه .
بعد از چند ثانیه از روی اپن پایین پرید ، رفت بالا توی اتاقش و در رو محکم بست .
^^ م..من میرم پیشش ، ا.ت میشه میز رو بچینی ؟
با نگرانی اوهومی زیر لب گفتم و شروع کردم به چیدن سفره .
@ ریوجین همیشه اینجوری عصبی میشه ؟
+ فقط وقتایی اینجوریه که یا کم خوابیده یا پریوده ، فکر کنم هردوشون باهم اومدن سراغش .
فلیکس با کلافگی کنار هه این نشست و سرش رو کرد توی گوشیش .
_ پسر مگه صداتون چقدر بد بود که اینجوری بهم ریخته ؟
& کوک ، لطفا
بعد از چند دقیقه یجی هم اومد پایین و وقتی میز رو چیدیم ، بقیه رو هم صدا کردیم تا بیان برای صبحانه .
همه نشستن ولی همه فقط به میز خیره شده بودن . صدای در اتاق ریوجین به گوشمون رسید و باعث شد نگاه همه برگرده به سمت راه پله ها .
ریوجین خیلی ریلکس سر میز نشست و بدون هیچ حرفی شروع کرد به غذا خوردن .
+ ریوجین ، خوبی ؟
* هوم
@ خب ... حالا ... چرا انقدر عصبی بودی ؟
* چیزای خصوصی
همچنان نگاهش روی ظرف غذاش بود و غذا میخورد . هه این خیلی حرصی و رو مخ پرسید
$ بخاطر مسائل خصوصیت سر دوست پسرم داد میزنی ؟
ریوجین هم خیلی ریلکس جوابش رو داد .
* بخاطر لذت خودت مانع خواب بقیه میشی ؟
$ مهم اینه که ما توی اتاق خودمون اینکار رو انجام دادیم
* قطعا وقتی توی ماشین انجامش میدادی هم با خودت میگفتی بالاخره که توی ماشین خودتون انجامش دادین ؟
$ چی داری میگی ؟
ریوجین جوابی نداد ، بقیه هم آروم شروع کردن به غذا خوردن .
ادامش بدم ؟
۳.۶k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.