پارت ۴
کاترین: رفتم نشسنم تو ماشین چند دقبقه بعد اونم اومد نشیت پشت فرمون.....
وسط راه*
جونگ کوک: تو چرا با لباس اسپرت اومده بودی مهمونی
کاترین: میخواستم ببینم فضولش کیه😒
جونگ کوک: درست صحبت کن من دوستات نیستم هرطور بخوای باهام صحبت کنی
کاتزین: منم نمیموام که دوستم باشی....اهه بزن بغل پیا ه میشم..
زد بغل اومدم پیادهه شم!!
جونگ کوک: وسط بیابون میخوای وایسی گرگ ها بخورنت؟!
کاترین: شاید.ً.....پیاده شدم وایسادم بغل جاده تا کسی رد شه شاید منو برسونه....
جونگ کوکم رفت😒😒ایشش مرتبکن رو مخ........یعو یه ماشین مدل بالا اومد جلوم وایساد
پسره: سلام....میخوای کمکت کنم
کاترین: چاره ای نداشتم وگرنه تا صبح جسدم و پیدا میکردن.....نشستم تو ماشینش....خیلی ممنونم که بهم کمک کردید
پسره: خواهش میکنم😈
کاتربن: رفتم جلو رسید به یه پرتگاه....امم ببخشید فک کنم راهو اشتباه اومدید
پسره: نه خوشگله اشتباه نیومدم.......
کاتربن: یهو دیدم ماشینو خاموش کرد و داشت میومد جلو.....هوییی داری کجا میای؟؟
پسره: الان میفهمی...
کاترین: بهو یقه لباسمو گرفت پارع کرد......فهمیدم میخواد چ گوهی بخوره....
عوضی ولم کن مرتیکه بی ناموس......یکی هستتت کمکککک
پسره: کسی صدات و نمیشنوه
کاتربن: یدونه چک زدم تو گوشش سریع پیداه شدم انقدر تاریک بود هیجارو نمیدیدم........دیدم پشت سرم داره میاد و داد میزنه
پسره: با زبون خوش بیا اینجا وگرنه گیرت بیارم بد میشه....
کاترین: نیا جلو بخدا به پلیس زنگ میزنم گوشیمو برداشتم زنگ بزنم اما..انتن نمیداد لعنت به این شانس....خدایا خودت کمکم کن😭
یهو دیدم یکی افتاده رو پسره و داره میزنش.........نمیتونستم ببینم خیلی تاربک بود.....دیدم پسره افتاد اونور اما هیچکارب نمیکرد نکنه مرد!!!😱تو..تو کی هستی!؟
یهو چراغ قوه گوشیشو روشن کرد.....چی اون جونگ کوک بود
جونگ کوک: میدونستم یکار دست خودش میده برای همین اون طرف یکم جلو تر وایسادم دیدم یع ماشین مدل بالا سوارش کرد همون موقع فهمیدم نقشش چیه....برای همین دنبالشون راه افتادم تا دیدم بله درست حدس زدم منم تا جایی که جا داشت کتکش زدم مردک بی ناموس
کاترین!!!!خوبی؟؟باهات که کاری نکرد....دیدم لباسش پاره شده .....کتمو دراوردم و انداختم رو قسمتی که پاره شده بود......داشت گریه میکرد......ینو محکم بغلم کرد و بلند بلند گریه میکرد
هیشش اروم باش نترس...هیچی نشد...اروم باش....
کاترین: نمیدونستم چرا بغلش کردم اما بغلش احساس ارامش میکردم......😭خیلی ممنونم که. نجاتم دادی وگرنه....
جونگ کوک: هیشش اروم باش....باشه.....چیزی نیست کاری نکردم......وظیفم بود.....بیا بریم از اینجا....
کاترین: منو تو بلندم کرد و گذاشت تو ماشینش.......تا اخرش داشتم گریه میکردم و اونم سعی داشت ارومم کنه اما فایده ای نداشت😭😭😭
جونگ کوک: کاترین!! رسیدیم......
کاتربن: خیلی ممنونم.....بیا اینم کتت
جونگ کوک: نمیخواد الان برو داخل اومدی شرکت بهم بدخ....راستی فردا نیا سرکار استراحت کن...
کاترین: اما....
جونگ کوک: اماو ولی نداره.....برو داخل دیگه هم بهش فک نکن
کاتربن: باشه ای گفتم و از ماشین اومدم پایین رفتم سمت در و درو باز کردم.....مامان وزبابام با دیدن حالم سریع اومدن جلوم...
م ک: دخترمممم!!!چیشده؟؟؟
ب ک: کی این بلارو سرت اورده چیشده؟؟؟نکنه اون رئیس...😡
کاتربن: نه بابا یدقه بشینید برم لباسامو عوض کنم بیام همچیو براتون توضیع میدم.......
م ک: باشن دخترم منتظریم
کاتربن: رفتم لباسمو عوض کردم.....کت جونگ کوک و اویزون کزدم.....میخواستم برم اما یهو رفتم جلو و کتشو بو کردم ناخوداگاه لبخند زدم.........دیگه در کمدمو بستم و رفتم پایین......همچیو برای مادر پدرم تعریف کردم.......
وسط راه*
جونگ کوک: تو چرا با لباس اسپرت اومده بودی مهمونی
کاترین: میخواستم ببینم فضولش کیه😒
جونگ کوک: درست صحبت کن من دوستات نیستم هرطور بخوای باهام صحبت کنی
کاتزین: منم نمیموام که دوستم باشی....اهه بزن بغل پیا ه میشم..
زد بغل اومدم پیادهه شم!!
جونگ کوک: وسط بیابون میخوای وایسی گرگ ها بخورنت؟!
کاترین: شاید.ً.....پیاده شدم وایسادم بغل جاده تا کسی رد شه شاید منو برسونه....
جونگ کوکم رفت😒😒ایشش مرتبکن رو مخ........یعو یه ماشین مدل بالا اومد جلوم وایساد
پسره: سلام....میخوای کمکت کنم
کاترین: چاره ای نداشتم وگرنه تا صبح جسدم و پیدا میکردن.....نشستم تو ماشینش....خیلی ممنونم که بهم کمک کردید
پسره: خواهش میکنم😈
کاتربن: رفتم جلو رسید به یه پرتگاه....امم ببخشید فک کنم راهو اشتباه اومدید
پسره: نه خوشگله اشتباه نیومدم.......
کاتربن: یهو دیدم ماشینو خاموش کرد و داشت میومد جلو.....هوییی داری کجا میای؟؟
پسره: الان میفهمی...
کاترین: بهو یقه لباسمو گرفت پارع کرد......فهمیدم میخواد چ گوهی بخوره....
عوضی ولم کن مرتیکه بی ناموس......یکی هستتت کمکککک
پسره: کسی صدات و نمیشنوه
کاتربن: یدونه چک زدم تو گوشش سریع پیداه شدم انقدر تاریک بود هیجارو نمیدیدم........دیدم پشت سرم داره میاد و داد میزنه
پسره: با زبون خوش بیا اینجا وگرنه گیرت بیارم بد میشه....
کاترین: نیا جلو بخدا به پلیس زنگ میزنم گوشیمو برداشتم زنگ بزنم اما..انتن نمیداد لعنت به این شانس....خدایا خودت کمکم کن😭
یهو دیدم یکی افتاده رو پسره و داره میزنش.........نمیتونستم ببینم خیلی تاربک بود.....دیدم پسره افتاد اونور اما هیچکارب نمیکرد نکنه مرد!!!😱تو..تو کی هستی!؟
یهو چراغ قوه گوشیشو روشن کرد.....چی اون جونگ کوک بود
جونگ کوک: میدونستم یکار دست خودش میده برای همین اون طرف یکم جلو تر وایسادم دیدم یع ماشین مدل بالا سوارش کرد همون موقع فهمیدم نقشش چیه....برای همین دنبالشون راه افتادم تا دیدم بله درست حدس زدم منم تا جایی که جا داشت کتکش زدم مردک بی ناموس
کاترین!!!!خوبی؟؟باهات که کاری نکرد....دیدم لباسش پاره شده .....کتمو دراوردم و انداختم رو قسمتی که پاره شده بود......داشت گریه میکرد......ینو محکم بغلم کرد و بلند بلند گریه میکرد
هیشش اروم باش نترس...هیچی نشد...اروم باش....
کاترین: نمیدونستم چرا بغلش کردم اما بغلش احساس ارامش میکردم......😭خیلی ممنونم که. نجاتم دادی وگرنه....
جونگ کوک: هیشش اروم باش....باشه.....چیزی نیست کاری نکردم......وظیفم بود.....بیا بریم از اینجا....
کاترین: منو تو بلندم کرد و گذاشت تو ماشینش.......تا اخرش داشتم گریه میکردم و اونم سعی داشت ارومم کنه اما فایده ای نداشت😭😭😭
جونگ کوک: کاترین!! رسیدیم......
کاتربن: خیلی ممنونم.....بیا اینم کتت
جونگ کوک: نمیخواد الان برو داخل اومدی شرکت بهم بدخ....راستی فردا نیا سرکار استراحت کن...
کاترین: اما....
جونگ کوک: اماو ولی نداره.....برو داخل دیگه هم بهش فک نکن
کاتربن: باشه ای گفتم و از ماشین اومدم پایین رفتم سمت در و درو باز کردم.....مامان وزبابام با دیدن حالم سریع اومدن جلوم...
م ک: دخترمممم!!!چیشده؟؟؟
ب ک: کی این بلارو سرت اورده چیشده؟؟؟نکنه اون رئیس...😡
کاتربن: نه بابا یدقه بشینید برم لباسامو عوض کنم بیام همچیو براتون توضیع میدم.......
م ک: باشن دخترم منتظریم
کاتربن: رفتم لباسمو عوض کردم.....کت جونگ کوک و اویزون کزدم.....میخواستم برم اما یهو رفتم جلو و کتشو بو کردم ناخوداگاه لبخند زدم.........دیگه در کمدمو بستم و رفتم پایین......همچیو برای مادر پدرم تعریف کردم.......
۱۳.۶k
۰۱ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.