رمان ازدواج اجباری پارت 11
ویو جونگکوک
یکم اعصابنی شدم انگار داشتم به ات حساست پیدا میکردم این منو اعصابنی میکرد نمیدوستم چرا
انگار اتم فهیمید و ناراحت شده بود من دلم نمیموده ناراحتشو ببینم نمیدوستم باید چکار کنم بهش گفتم
جونگکوک _میای بریم بیرون ؟
ات_کجا با جدیت
جونگکوک _هرجی که تو دوست داری
ات_ بیا بریم بستنی بخوریم با خنده
جونگکوک _تو جون بخا با خنده
بعد رفتیم تو ای مغازی بستی خوردیم
بعدش بهش گفتم بیا بریم شهربازی ولش جونگکوک راضی نشد بعد قهر کردم وقتی منو دید که قهر کردم گفت بیا بریم
بعد رفتیم شهر بازی انقدر خوش گذاشت که نگممم😂🙂
شب شده بود
و مامانم هی بهم زنگ میزد اهه این مامان هم ول کن نیست نمیشه ای دقیقه مث ادم حسابی بمونم بیرون
ات_بله مامان
مامان ا_ دختری تو کجای تا الان بابات اعصابنی شد گفت اگ ات الان نیاد میکشمم منم با خودت میکشه زود بیا خونه فهمیدی
بعد گوشیو قط کرد تو صورتم
ات _ عجب مگ من فرار کردم 😐با شوهرم بیرون اخه این چه ترظ فکریههه
جونگکوک_مامانت راس میگه دیگ دیر وقته بیا برگردیم خونه
ات_باش
تو راه بودیم
رسیدم خونم
ات_چیز مرسی امروز کالا بهم خوش گذاشت ممنونم
جونگکوک_قابلشو داشتی 😂🦋
ات _داشتم در باز میکردمم که برم ولی ای فکر شیطونکیی به مغزمم افتاد
زود رفتم ل٫ب هاشو جونگکوک بوسیدم و فرار کردم رفتم داخل واییی لباش بوسیدم اییی خداییی منننن لباشو بوسدیم انقدر ذوق داشتمممممممم میخاستم خودمو بکششمم از ذوقق
رفتم داخل وقتی رفتم داخلل جیمین دادیم از خوشحال رفتم بغلش کردمممم
دادش کجا بودی توو نمیدونم چرا گریم گرفت
جیمین _عه فرشته من چرا گریه میکنی این ماروارید خوشگلتو هدر نده خوشگلم
ات_تو چرا فرار کردی چرا بم نگفتی یعنی انقدر برات ارزش ندارم با گریه
جیمین _ اخه من فدای خواهرم شم اونموق. نمیدوستم به کی بگم و باید چکار تنها چیزی که به مغزم میرسید باید با یونا و بچم باشم
ات_ خب حق میگفت اون باید پیش زن بچش باشه
ات_ دیگ این اخریشه اگ میخای کار کنی اول باید بم بگی هااااباشش
جیمین _ با لبخند باشه قشنگم
ات_ بازم رفتم بغلش کردمممم
مامان ا_ ای دختر بسه دیگ پسرو نکشی
ات_ اون دادش منههه هرکاری میخام میکنم
مامان ا_ گوه نخور من اونا به دنیا اوردم
پدر ا_ وای بسه کنین هر دوتاتون بزارین پسرم راهت شه اهه
ات و مامان ا_ خفه ببینم
جیمین _ خندش گرفت بسه کنین تروخدا اصلن من رفتم بخابم
ات_ شب خوش دادشی
مامان ا_ شب خوش پسرم
بدر ا_ شب شیک پسر گلم
بعد جیمین رفت اتاق بخوابه منم میخاستم برم که مامانم منو گرفت
یکم اعصابنی شدم انگار داشتم به ات حساست پیدا میکردم این منو اعصابنی میکرد نمیدوستم چرا
انگار اتم فهیمید و ناراحت شده بود من دلم نمیموده ناراحتشو ببینم نمیدوستم باید چکار کنم بهش گفتم
جونگکوک _میای بریم بیرون ؟
ات_کجا با جدیت
جونگکوک _هرجی که تو دوست داری
ات_ بیا بریم بستنی بخوریم با خنده
جونگکوک _تو جون بخا با خنده
بعد رفتیم تو ای مغازی بستی خوردیم
بعدش بهش گفتم بیا بریم شهربازی ولش جونگکوک راضی نشد بعد قهر کردم وقتی منو دید که قهر کردم گفت بیا بریم
بعد رفتیم شهر بازی انقدر خوش گذاشت که نگممم😂🙂
شب شده بود
و مامانم هی بهم زنگ میزد اهه این مامان هم ول کن نیست نمیشه ای دقیقه مث ادم حسابی بمونم بیرون
ات_بله مامان
مامان ا_ دختری تو کجای تا الان بابات اعصابنی شد گفت اگ ات الان نیاد میکشمم منم با خودت میکشه زود بیا خونه فهمیدی
بعد گوشیو قط کرد تو صورتم
ات _ عجب مگ من فرار کردم 😐با شوهرم بیرون اخه این چه ترظ فکریههه
جونگکوک_مامانت راس میگه دیگ دیر وقته بیا برگردیم خونه
ات_باش
تو راه بودیم
رسیدم خونم
ات_چیز مرسی امروز کالا بهم خوش گذاشت ممنونم
جونگکوک_قابلشو داشتی 😂🦋
ات _داشتم در باز میکردمم که برم ولی ای فکر شیطونکیی به مغزمم افتاد
زود رفتم ل٫ب هاشو جونگکوک بوسیدم و فرار کردم رفتم داخل واییی لباش بوسیدم اییی خداییی منننن لباشو بوسدیم انقدر ذوق داشتمممممممم میخاستم خودمو بکششمم از ذوقق
رفتم داخل وقتی رفتم داخلل جیمین دادیم از خوشحال رفتم بغلش کردمممم
دادش کجا بودی توو نمیدونم چرا گریم گرفت
جیمین _عه فرشته من چرا گریه میکنی این ماروارید خوشگلتو هدر نده خوشگلم
ات_تو چرا فرار کردی چرا بم نگفتی یعنی انقدر برات ارزش ندارم با گریه
جیمین _ اخه من فدای خواهرم شم اونموق. نمیدوستم به کی بگم و باید چکار تنها چیزی که به مغزم میرسید باید با یونا و بچم باشم
ات_ خب حق میگفت اون باید پیش زن بچش باشه
ات_ دیگ این اخریشه اگ میخای کار کنی اول باید بم بگی هااااباشش
جیمین _ با لبخند باشه قشنگم
ات_ بازم رفتم بغلش کردمممم
مامان ا_ ای دختر بسه دیگ پسرو نکشی
ات_ اون دادش منههه هرکاری میخام میکنم
مامان ا_ گوه نخور من اونا به دنیا اوردم
پدر ا_ وای بسه کنین هر دوتاتون بزارین پسرم راهت شه اهه
ات و مامان ا_ خفه ببینم
جیمین _ خندش گرفت بسه کنین تروخدا اصلن من رفتم بخابم
ات_ شب خوش دادشی
مامان ا_ شب خوش پسرم
بدر ا_ شب شیک پسر گلم
بعد جیمین رفت اتاق بخوابه منم میخاستم برم که مامانم منو گرفت
۵.۶k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.