.شراکت عشق. پارت۲
که یهو دست ینفر اومد وسط در اسانسور در باز شد و یه مرد جذاب اومد داخل اسانسور گفتم سلام و ۲۴ رو زدم
ویو یونگ
سریع رسیدم به منشی سلامی گفتم و تا خواستم سوار اسانسور شم دیدم در داره بسته میشه سریع دستم بردم جلو که درباز شد و یه دختر داخل بود خیلی خشگل بود سلامی کرد و منم گفتم سلام صداش خیلی ملایم و یکمم بچگونه بود
ویو هایون
از اون مرد جذاب پرسیدم که شماهم میرید طبقه ی ۲۴ و باصدای بم و یکم ترسناکش گفت بله رسیدیم از اسانسور اومدم بیرون رومو برگردوندم به سمت اون مرد جذاب و گفتم فعلا لبخندی زدم و رفتم سمت اتاق ۳۶ عجیب بود این مردم اومد سمت همون اتاق توجهی نکردم رفتم نشستم و اونم رو به روم نشست و گفت فک کنم اتاق اشتباهی اومدی و گفتم نه فک کنم شما اشتباهی اومدید و سریع گف شما خانم؟ گفتم هایون کیم هایون و شما اقای؟ گفت یونگ وو گفتم اهان پس شما باید مدیر شرکت فشن شو باشی درسته؟
سرشو به نشونه ی تایید تکون داد
بعد از کلی صحبت گفتم خب اقای یونگ شما همکاری ماری می پذرید و گفت بله یه لبخند زدم وگفتم پس اینم شماره ی من پس فردا باهاتون هماهنگ میکنم که چه ساعتی به شرکت من بیاین تا لباس هام و بقیه ی محصولات شرکتم رو نشونتون بدم
گفتم خدافظ و اونم گفت خدانگهدار یه لبخند زدم از اتاق بیرون اومدم منو یونگ رفتیم تو اسانسور و همکف رو زدم و وقتی اسانسو وایساد بیرون اومدم و سوار ماشینم شدم و به سمت خونه حرکت کردم رسیدم خونه سریع لباسام رو عوض کردم ارایشم رو پاک کردم و رو تختم خوابیدم
ویو یونگ
نمیدونم چرا لبخند اون دختر اینقد به دلم می نشست اسمشم مث خودش زیبا و تک بود سوار ماشینم شدم و راه افتادم سمت خونم تا رسیدم رفتم لباسام رو عوض کردم و رفتم رو تختم داشتم به هایون فکر میکردم که یهو خوابم برد
ویو یونگ
سریع رسیدم به منشی سلامی گفتم و تا خواستم سوار اسانسور شم دیدم در داره بسته میشه سریع دستم بردم جلو که درباز شد و یه دختر داخل بود خیلی خشگل بود سلامی کرد و منم گفتم سلام صداش خیلی ملایم و یکمم بچگونه بود
ویو هایون
از اون مرد جذاب پرسیدم که شماهم میرید طبقه ی ۲۴ و باصدای بم و یکم ترسناکش گفت بله رسیدیم از اسانسور اومدم بیرون رومو برگردوندم به سمت اون مرد جذاب و گفتم فعلا لبخندی زدم و رفتم سمت اتاق ۳۶ عجیب بود این مردم اومد سمت همون اتاق توجهی نکردم رفتم نشستم و اونم رو به روم نشست و گفت فک کنم اتاق اشتباهی اومدی و گفتم نه فک کنم شما اشتباهی اومدید و سریع گف شما خانم؟ گفتم هایون کیم هایون و شما اقای؟ گفت یونگ وو گفتم اهان پس شما باید مدیر شرکت فشن شو باشی درسته؟
سرشو به نشونه ی تایید تکون داد
بعد از کلی صحبت گفتم خب اقای یونگ شما همکاری ماری می پذرید و گفت بله یه لبخند زدم وگفتم پس اینم شماره ی من پس فردا باهاتون هماهنگ میکنم که چه ساعتی به شرکت من بیاین تا لباس هام و بقیه ی محصولات شرکتم رو نشونتون بدم
گفتم خدافظ و اونم گفت خدانگهدار یه لبخند زدم از اتاق بیرون اومدم منو یونگ رفتیم تو اسانسور و همکف رو زدم و وقتی اسانسو وایساد بیرون اومدم و سوار ماشینم شدم و به سمت خونه حرکت کردم رسیدم خونه سریع لباسام رو عوض کردم ارایشم رو پاک کردم و رو تختم خوابیدم
ویو یونگ
نمیدونم چرا لبخند اون دختر اینقد به دلم می نشست اسمشم مث خودش زیبا و تک بود سوار ماشینم شدم و راه افتادم سمت خونم تا رسیدم رفتم لباسام رو عوض کردم و رفتم رو تختم داشتم به هایون فکر میکردم که یهو خوابم برد
۸۴
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.