پارت پنجم افول ستاره
بی توجه به وی كه با چهره ی تو هم سعی داشت دست های سفيد جين رو از روی شونه
هاش كنار بكشه ، به بيمارستان مقابل اشاره كرد:
-اونجا رو ببين...جئون جانگ كوک 20 ساله داخل اتاق 614 منتظر يه دوسته.
عصبی دست های جين رو از رو شونه هاش جدا كرد:
-منظورت چيه ؟؟
به نشونه ی تسليم دست هاش رو بالا آورد و با اون لبخند رو اعصابش گفت:
-آروم باش پسر...بايد ٦٠ روز با اون پسر دوست باشی...فقط ٦٠ روز تا لحظه ای كه مرگش
برسه (زبونم لال) بعد از اون می تونی روحش رو بگيری
و به آسمون برگردی... فقط همين.
نمی تونست باور كنه همچين ماموريتی رو بهش سپردن!
وی فرشته ی مرگ بود نه يه دوست...چه طور باهاش دوست ميشد و بعد جونش رو
مي گرفت؟!
كلافه پوفی كشيد.
-راهی نيست انجامش ندم؟!
جين سری به مخالفت نشون داد و بعد از دو ضربه ی اروم به شونه های پهن خوش فرم فرشته ی
مرگ ، در چشم به هم زدنی ناپديد شد.
برگه كاهی ای رو كه همچنان تو هوا معلق بود تو دست گرفت...
«جئون جانگ كوک ٢٠ ساله...زمان مرگ ٦ آگست ساعت ١٢ نيمه شب زير آسمون پر
ستاره»
هاش كنار بكشه ، به بيمارستان مقابل اشاره كرد:
-اونجا رو ببين...جئون جانگ كوک 20 ساله داخل اتاق 614 منتظر يه دوسته.
عصبی دست های جين رو از رو شونه هاش جدا كرد:
-منظورت چيه ؟؟
به نشونه ی تسليم دست هاش رو بالا آورد و با اون لبخند رو اعصابش گفت:
-آروم باش پسر...بايد ٦٠ روز با اون پسر دوست باشی...فقط ٦٠ روز تا لحظه ای كه مرگش
برسه (زبونم لال) بعد از اون می تونی روحش رو بگيری
و به آسمون برگردی... فقط همين.
نمی تونست باور كنه همچين ماموريتی رو بهش سپردن!
وی فرشته ی مرگ بود نه يه دوست...چه طور باهاش دوست ميشد و بعد جونش رو
مي گرفت؟!
كلافه پوفی كشيد.
-راهی نيست انجامش ندم؟!
جين سری به مخالفت نشون داد و بعد از دو ضربه ی اروم به شونه های پهن خوش فرم فرشته ی
مرگ ، در چشم به هم زدنی ناپديد شد.
برگه كاهی ای رو كه همچنان تو هوا معلق بود تو دست گرفت...
«جئون جانگ كوک ٢٠ ساله...زمان مرگ ٦ آگست ساعت ١٢ نيمه شب زير آسمون پر
ستاره»
۶.۱k
۱۶ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.