چند پارتی از تهیونگ✨☕🧸
ا.ت :نه ،نه مامان ولم نکن خواهش میکنم ولم نکن ،منو تنها نزار لطفاً پیشم بمون ،مامان من فقط تورو دارم خواهش میکنم تنهام نزار ،مامانننننن
.
ا.ت :با گریه از خواب پریدم ،پیشونیم عرق کرده بود و نفس نفس میزدم ،این چندمین باریه که این کابوس رو میبینم .
یه هفته از مرگ مامانم میگذره و من بدون اون دیوونه شده بودم اون همه ی دارایی من بود و تنها کسی که داشتم ،هر شب کابوس میدیدم و چند بار خواستم خودکشی کنم ولی تهیونگ نذاشت و جلومو گرفت .
ا.ت :تهیونگ بعد مادرم تنها دوستی بود که داشتم ،همیشه پشتم بود و هوامو داشت ،از بچگی باهم بزرگ شده بودیم و خیلی خوب همو میشناختیم ،هر دفعه که خواستم برم پیش مامانم اون رسید و نجاتم داد .
فردا باید باهم بریم دکتر ،فردا بهترین زمان برای تموم کردنه این زندگی کوفتیه .
آره فردا تمومش میکنم ،منو ببخش تهیونگ ولی زندگی بدون مامان خیلی سخته من بدون اون نمیتونم ،ممنونم بابت همه چی ،تو خیلی برام زحمت کشیدی ولی من نتونستم خوب جوابتو بدم ،منو ببخش :)
ا.ت :اشکامو پاک کردم و دوباره دراز کشیدم ،صبح زود باید بلند میشدم .
.
(ساعت ۷:۱۹ دقیقه)
ا.ت :روی تخت غلطی خوردم و گوشیم رو از روی میز عسلی کنار تخت برداشتم و نگاهی به ساعت انداختم ،اه امیدوارم دیر نکرده باشم .
رفتم دستشویی و دست و صورتم رو شستم ،اومدم بیرون و لباسام رو عوض کردم و یه لباس بیرونی پوشیدم
از اتاق رفتم بیرون و از پله ها اومدم پایین که دیدم تهیونگ لم داده به مبل و داره تلویزیون میبینه
الحق که خیلی پرو و خودیه ،وایسا ببینم این کلید خونه ی منو از کجا آورده ؟
وقتی رفتم داخل حال چشمش به من خورد و بلند شد...
تهیونگ:عا ا.ت بیدار شدی... سلام صبحت بخیر
ا.ت :سلام ،تو اینجا چیکار میکنی ؟ و چطوری اومدی تو خونه ؟
تهیونگ :اومده بودم دنبالت اگه یادت نرفته باشه امروز باید میرفتیم دکتر.... و اینکه چطور اومدم داخل خونه ،مامانت کلیدشو داده بود به من تا هروقت خواستم بیام بهت سر بزنم
ا.ت :با شنیدن کلمه مامان اشک تو چشام جمع شد ،حتی تو آخرین لحظات هم به فکر من بوده...
تهیونگ :یااا ا.ت خواهش میکنم گریه نکن ،این یه اتفاقی که افتاده و ما نمیتونیم هیچ کاری بکنیم ،مطمئنم اگه خاله اینجا بود حتما دعوات میکرد که چرا داری با خودت این کارو میکنی
ا.ت :تهیونگ من مامانم و میخوام (با گریه)
تهیونگ اومد جلو و منو بغل کرد و سرمو گذاشت رو سینش
تهیونگ :گریه نکن عزیزم گریه نکن ،اروم باش ا.ت باشه ؟
اگه تو خوشحال باشی خاله هم خوشحال میشه ،اون همیشه کنار توعه و هیچوقت تنهات نمیزارع
ا.ت :ولی من نمیتونم اونو ببینم ،تهیونگ من میخوام برم پیش مامانم
تهیونگ منو از خودش جدا کرد و زل زد تو چشمام
ا.ت دیگه هیچوقت این حرفو نزن ،من همیشه و هرجا که بخوای پیشتم ولی خواهشا دیگه هیچوقت اینو نگو ،اگه تو بری من چیکار کنم هوم ؟ من تو این. نیا فقط تورو دارم اگه تورم از دست بدم میمیرم ا.ت ،هیچ فکر نکردی من بدون تو چیکار باید بکنم ؟
تو همه چیزه منی ،یه دوست یه خواهر یه یار یه دیوونه که همیشه باهامه ،لطفا همچنین حرفی و به زبون نیار و سعی نکن دوباره انجامش بدی...
ا.ت :تهیونگ اشکامو پاک کرد و دستمو گرفت نشوندم روی صندلی ،منم بدون تو نمیتونم ولی مامانم اونجا توی بهشت تنهاست (توی دلش)
تهیونگ:خب حالا قشنگ صبحونتو بخور و تمومش کن منم اینجا کنارت میشینم
ا.ت :تو نمیخوری ؟
تهیونگ :من خوردم ،تو بخور
ا.ت :باشه
تهیونگ :یه لبخند بهش زدم و با گوشیم مشغول شدم ،امروز باید خیلی مراقب ا.ت باشم چون ممکنه دوباره بخواد بلایی سر خودش بیاره ،من نمیخوام اونو از دست بدم
ا.ت :موقع خوردم ذهنم درگیر این بود که چیکار باید بکنم ،از یه طرف ته از یه طرف مامان ،خدایا چیکار باید بکنم؟...
.
ا.ت :با گریه از خواب پریدم ،پیشونیم عرق کرده بود و نفس نفس میزدم ،این چندمین باریه که این کابوس رو میبینم .
یه هفته از مرگ مامانم میگذره و من بدون اون دیوونه شده بودم اون همه ی دارایی من بود و تنها کسی که داشتم ،هر شب کابوس میدیدم و چند بار خواستم خودکشی کنم ولی تهیونگ نذاشت و جلومو گرفت .
ا.ت :تهیونگ بعد مادرم تنها دوستی بود که داشتم ،همیشه پشتم بود و هوامو داشت ،از بچگی باهم بزرگ شده بودیم و خیلی خوب همو میشناختیم ،هر دفعه که خواستم برم پیش مامانم اون رسید و نجاتم داد .
فردا باید باهم بریم دکتر ،فردا بهترین زمان برای تموم کردنه این زندگی کوفتیه .
آره فردا تمومش میکنم ،منو ببخش تهیونگ ولی زندگی بدون مامان خیلی سخته من بدون اون نمیتونم ،ممنونم بابت همه چی ،تو خیلی برام زحمت کشیدی ولی من نتونستم خوب جوابتو بدم ،منو ببخش :)
ا.ت :اشکامو پاک کردم و دوباره دراز کشیدم ،صبح زود باید بلند میشدم .
.
(ساعت ۷:۱۹ دقیقه)
ا.ت :روی تخت غلطی خوردم و گوشیم رو از روی میز عسلی کنار تخت برداشتم و نگاهی به ساعت انداختم ،اه امیدوارم دیر نکرده باشم .
رفتم دستشویی و دست و صورتم رو شستم ،اومدم بیرون و لباسام رو عوض کردم و یه لباس بیرونی پوشیدم
از اتاق رفتم بیرون و از پله ها اومدم پایین که دیدم تهیونگ لم داده به مبل و داره تلویزیون میبینه
الحق که خیلی پرو و خودیه ،وایسا ببینم این کلید خونه ی منو از کجا آورده ؟
وقتی رفتم داخل حال چشمش به من خورد و بلند شد...
تهیونگ:عا ا.ت بیدار شدی... سلام صبحت بخیر
ا.ت :سلام ،تو اینجا چیکار میکنی ؟ و چطوری اومدی تو خونه ؟
تهیونگ :اومده بودم دنبالت اگه یادت نرفته باشه امروز باید میرفتیم دکتر.... و اینکه چطور اومدم داخل خونه ،مامانت کلیدشو داده بود به من تا هروقت خواستم بیام بهت سر بزنم
ا.ت :با شنیدن کلمه مامان اشک تو چشام جمع شد ،حتی تو آخرین لحظات هم به فکر من بوده...
تهیونگ :یااا ا.ت خواهش میکنم گریه نکن ،این یه اتفاقی که افتاده و ما نمیتونیم هیچ کاری بکنیم ،مطمئنم اگه خاله اینجا بود حتما دعوات میکرد که چرا داری با خودت این کارو میکنی
ا.ت :تهیونگ من مامانم و میخوام (با گریه)
تهیونگ اومد جلو و منو بغل کرد و سرمو گذاشت رو سینش
تهیونگ :گریه نکن عزیزم گریه نکن ،اروم باش ا.ت باشه ؟
اگه تو خوشحال باشی خاله هم خوشحال میشه ،اون همیشه کنار توعه و هیچوقت تنهات نمیزارع
ا.ت :ولی من نمیتونم اونو ببینم ،تهیونگ من میخوام برم پیش مامانم
تهیونگ منو از خودش جدا کرد و زل زد تو چشمام
ا.ت دیگه هیچوقت این حرفو نزن ،من همیشه و هرجا که بخوای پیشتم ولی خواهشا دیگه هیچوقت اینو نگو ،اگه تو بری من چیکار کنم هوم ؟ من تو این. نیا فقط تورو دارم اگه تورم از دست بدم میمیرم ا.ت ،هیچ فکر نکردی من بدون تو چیکار باید بکنم ؟
تو همه چیزه منی ،یه دوست یه خواهر یه یار یه دیوونه که همیشه باهامه ،لطفا همچنین حرفی و به زبون نیار و سعی نکن دوباره انجامش بدی...
ا.ت :تهیونگ اشکامو پاک کرد و دستمو گرفت نشوندم روی صندلی ،منم بدون تو نمیتونم ولی مامانم اونجا توی بهشت تنهاست (توی دلش)
تهیونگ:خب حالا قشنگ صبحونتو بخور و تمومش کن منم اینجا کنارت میشینم
ا.ت :تو نمیخوری ؟
تهیونگ :من خوردم ،تو بخور
ا.ت :باشه
تهیونگ :یه لبخند بهش زدم و با گوشیم مشغول شدم ،امروز باید خیلی مراقب ا.ت باشم چون ممکنه دوباره بخواد بلایی سر خودش بیاره ،من نمیخوام اونو از دست بدم
ا.ت :موقع خوردم ذهنم درگیر این بود که چیکار باید بکنم ،از یه طرف ته از یه طرف مامان ،خدایا چیکار باید بکنم؟...
۷۳.۲k
۰۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.