وانشانت مافیا جیمین (پارت ۱۴).
چیزی که رام گفتو. باورم نشد وقتی کوک اون حرفو زد دیگه مطمعنا شدم اشکام خود به خود میریختن دیگه تاقت نیاوردم زدم زیره گریه که جیهوپ. بغلم. کرد
ت/ا: هروقت بهش فکر میکردم گریم. بیشتر. بیشتر میشود گریه هام کل خونه. رو. برداشته بود بچه هاهم دست کمی. از من نداشتن ولی سعی میکردن.نشون ندن ولی با گریه های من گریشون بیشتر میشود.
کوک: حالمون اصلا خوب نبود وقتی ت/ا گریه میکرد گریه ماهم بیشتر میشود چند دقیقه بعد دیدم ت/ا گریه نمیکنه رفتم پیشش دیدم خوابه. بغلش کردم بردمش توی اتاق گذاشتمش روی تخت چشمم به میز جیمین خورد رفتم سمت میزش گریم گرفت انقدر گریم. شدت گرفت جلومو نمیدیدم سریع از اتاق اومدم بیرون. رفتم بیرون از خونه
چند مین بعد
ت/ا: چشمامو. باز کردم به سردرد خیلی شدیدی گرفتم بلند شدم نشستم انقدر حالم بد بود یادم رفت چه اتفافی افتاده رفتم بیرون از پله ها اومدم پایین
ت/ا: خبری از جیمین نشد؟
جین:(سرشو تکون داد) نهه
گریم گرفت رفتم سمت اتاق درو بستم سرمو تکیه دادم به در دلم میخواست هرچی اونجابود خراب کنم اما نمیتونستم تنها کاری که میتونستم بکنم. فقط زار زدن بود
رام: بچه ها ت/ا با این کار به خودش اسیب میزنه اون فقط میره تو اتاق گریه میکنه
جیهوپ: درسته اما کاری از دستمون بر نمیاد.
جین: حال کوکم خوب نیست همش به بهانه یه چیزی میره بیرون. وقتی حالش بهتر شد میاد خونه
شوگا: الان باید چیکار کنیم تنها چیزی که حالشونو. خوب میکنه زنده شدنه جیمینه
رام: درسته ما که مطمئن نیستیم که مرده... من بازم بیشتر میگردم شاید چیزی پیدا کردم
چند روز. بعد
رام: بچه ها من یه چیزی پیدا کردم مطمعن نیستم اما شواهد میگه که شاید خودش باشه
کوک: خیله. خوب بگو ببینم چیه
رام: من اینجا چنتا از مریضای که توی اون. روز زخمی یا مردنو پیدا کردم بهتره که بریم. ببینیم اما تا مطمعن نشدیم نباید به ت/ا بگیم...باشه؟.. حالا کی میره
کوک: من میرم
شوگا: منم میام
رام: خیله خوب الان ادرسشو میگم
کوک: ادرسو از رام گرفتیم رفیتم سمت بیمارستانی که قرار بود بریم.
شوگا: بنظرم اول بریم بخشه مرده ها(زبونتو گاز بگیر😐)
کوک چرا اونجا
شوگا: چون باید مطمعن باشیم که زندس
کوک: خیله خوب بریم😑 خدا خدا میکردم که نباشه انقدر استرس داشتم تمام دستام سفید شدن
شوگا: چرا انقدر رنگت پریده میخوای خودم برم؟
کوک: لازم نکرده
مردی که اونجا بود مرده رو نشون داد
کوک: اووف خداروشکر دلم میخواست بال درارم
شوگا: الان بریم بخش زخمیا سه تا بیمارن که باید ببینیم.
رفتیم اونجا از پرستار خواستیم که بهمون نشون. بده وقتی رفتیم تو دیدیم یه پیره مرده که زخمی شده
شوگا: هه هه هه چقدرم شبیه جیمین مخصوصا. با اون سیبیلی که پشت لبشه
کوک: هه هه هه خندیدیم بسه بیا بریم
رفتیم سمت مریض دومی پرستار گفته بود سطح هوشیاریش پایینه ولی احتمال بهشوش اومدنش هست
وقتی رفتیم تو خشکمون. زد اشک تو چشمام جمع شده بود
ت/ا: هروقت بهش فکر میکردم گریم. بیشتر. بیشتر میشود گریه هام کل خونه. رو. برداشته بود بچه هاهم دست کمی. از من نداشتن ولی سعی میکردن.نشون ندن ولی با گریه های من گریشون بیشتر میشود.
کوک: حالمون اصلا خوب نبود وقتی ت/ا گریه میکرد گریه ماهم بیشتر میشود چند دقیقه بعد دیدم ت/ا گریه نمیکنه رفتم پیشش دیدم خوابه. بغلش کردم بردمش توی اتاق گذاشتمش روی تخت چشمم به میز جیمین خورد رفتم سمت میزش گریم گرفت انقدر گریم. شدت گرفت جلومو نمیدیدم سریع از اتاق اومدم بیرون. رفتم بیرون از خونه
چند مین بعد
ت/ا: چشمامو. باز کردم به سردرد خیلی شدیدی گرفتم بلند شدم نشستم انقدر حالم بد بود یادم رفت چه اتفافی افتاده رفتم بیرون از پله ها اومدم پایین
ت/ا: خبری از جیمین نشد؟
جین:(سرشو تکون داد) نهه
گریم گرفت رفتم سمت اتاق درو بستم سرمو تکیه دادم به در دلم میخواست هرچی اونجابود خراب کنم اما نمیتونستم تنها کاری که میتونستم بکنم. فقط زار زدن بود
رام: بچه ها ت/ا با این کار به خودش اسیب میزنه اون فقط میره تو اتاق گریه میکنه
جیهوپ: درسته اما کاری از دستمون بر نمیاد.
جین: حال کوکم خوب نیست همش به بهانه یه چیزی میره بیرون. وقتی حالش بهتر شد میاد خونه
شوگا: الان باید چیکار کنیم تنها چیزی که حالشونو. خوب میکنه زنده شدنه جیمینه
رام: درسته ما که مطمئن نیستیم که مرده... من بازم بیشتر میگردم شاید چیزی پیدا کردم
چند روز. بعد
رام: بچه ها من یه چیزی پیدا کردم مطمعن نیستم اما شواهد میگه که شاید خودش باشه
کوک: خیله. خوب بگو ببینم چیه
رام: من اینجا چنتا از مریضای که توی اون. روز زخمی یا مردنو پیدا کردم بهتره که بریم. ببینیم اما تا مطمعن نشدیم نباید به ت/ا بگیم...باشه؟.. حالا کی میره
کوک: من میرم
شوگا: منم میام
رام: خیله خوب الان ادرسشو میگم
کوک: ادرسو از رام گرفتیم رفیتم سمت بیمارستانی که قرار بود بریم.
شوگا: بنظرم اول بریم بخشه مرده ها(زبونتو گاز بگیر😐)
کوک چرا اونجا
شوگا: چون باید مطمعن باشیم که زندس
کوک: خیله خوب بریم😑 خدا خدا میکردم که نباشه انقدر استرس داشتم تمام دستام سفید شدن
شوگا: چرا انقدر رنگت پریده میخوای خودم برم؟
کوک: لازم نکرده
مردی که اونجا بود مرده رو نشون داد
کوک: اووف خداروشکر دلم میخواست بال درارم
شوگا: الان بریم بخش زخمیا سه تا بیمارن که باید ببینیم.
رفتیم اونجا از پرستار خواستیم که بهمون نشون. بده وقتی رفتیم تو دیدیم یه پیره مرده که زخمی شده
شوگا: هه هه هه چقدرم شبیه جیمین مخصوصا. با اون سیبیلی که پشت لبشه
کوک: هه هه هه خندیدیم بسه بیا بریم
رفتیم سمت مریض دومی پرستار گفته بود سطح هوشیاریش پایینه ولی احتمال بهشوش اومدنش هست
وقتی رفتیم تو خشکمون. زد اشک تو چشمام جمع شده بود
۶۰.۸k
۱۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.