مدرسه ی ما

از زبان دازای: رفتم توی اتاق و دیدم چویا افتاده رو زمین و نفس هاشم به شماره افتاده سریع بغلش کردم و بردمش به درمانگاه نفس هاش رو برگردوندن و گفتن باید استراحت کنه انگار از غم زیاد اینجوری شده بود
چند ساعت بعد که بهوش اومده رفتم توی اتاق و دیدم دوباره داره آهنگ می خونه:
این همه آدم👬
چرا قلبمو باید به تو می‌دادم❤️
چرا باید بشم عاشق اونی که منو اصلا نمیخوادم💔
این همه آدم👬
چرا بین همه من اینقدر ساده ام🥺
چرا با اینکه میدونم تهش چی میشه
باز پای تو وایسادم😅
من نه بد دیدم ازت🥲
نه بد میگم ازت🙃
فقط میرم فقط فاصله می‌گیرم ازت 🚶🏻
نه میگم بهترم از تو نه دلگیرم ازتو❤️
فقط میرم فقط فاصله می‌گیرم ازت🚶🏻
اصلاً گیرم که بعد تو بمیرم🖤
بمیرم بهتر از اینکه دستاتو بخوام زوری بگیرم🥀
خودم میرم 🚶🏻
دلم می‌خواد اصلأ از درد این دوری بمیرم🖤
اینجوری بمیرم بهتر از اینکه دستاتو
بخوام زوری بگیرم 💔
بعد شنیدم که گفت
_ فکر کنم اگه بمیرم دازای هم راحت بشه اونم شاید یکی بهتر از منو پیدا کنه دوست داشتنی تر مهربون تر و اینکه یه نفر که واقعا بیشتر از من عاشقش باشه کسی که مثل من بقیه ترکش نکرده باشن
رفتم و محکم بغلش کردم و گفتم چویا ترکم نکن اگه بمیری منم میمیرم هیچ کسی برام مثل تو نمیشه من برام فرقی نداره که گذشتت چقدر بد الان فقط می خوام با تو باشم
با بغض گفت واقعا؟!
_آره قشنگم