عشق یا قتل ادامه پارت ۵
پ ۵ ق ۵ : نشستم رو تخت یونگی اومد تو
- آرایشگر پایین منتظره
+ باشه ممنون
بعد رفت
عروسی بودم که از عروسیش میخواست فرار کنه کار سختیه خیلی سخت یارو وقتی بابابزرگمو راضی کرده حتما یه کاره ای هست ولی چی؟ این سوال هنوز تو سرم بود هرچند دیگه اهمیتی نداشت چون داشتم فرار میکردم
+ جینهو کجا موندی تو پس؟
که اومد تو اتاق سریع ایستادم
+ چرا دیر کردی کجا بودی؟
- ببخشید رفتم اونو رو خبر کنم
+ باشه
- هی میگم جلو در خیلی نگهبانه سخته بتونی رد شی
+ با نقشت میریم دیگه
- اهوم
جینهو لباسو پوشید تور لباسو انداختم رو صورتش فهمیده نشه
+ تموم شد
- من میرم در پشتی در پشتی
+ اوکی اوکی
جینهو رف بیردن منم گوشمو چسبوندم به در ببینم چی میشه
پ۵ ق ۶ :
صداهاشون میومد
جینهو : ببخشید شما میتونین یه کمکی به من بدید؟
نگهبانا : ببخشید ما از دستورات پیروی میکنیم
جینهو : اون وقت من با این لباس سنگین و این کفشا اگه بخوام برم پایین میزنم اون عکسای تو راه روتون میوفته بعد مجبورین به رئیستون جواب بدینا یه دقیقه به من کمک کنین چیزی نمیشع ک
نگهبانا : خوب ........ باشه
انگار رفتن صدای پاهاشون کم گم شد زدم بیرون اصلن خونه رو نمیشناختم! خوب ولی مجبور بودم از طرف مخالفی که دفعه قبل اومده بودیم رفتم از پله ها رفتم پایین ک سر از ی راه رو عمودی در آوردم یه بالکن جلوم بود و دور و بر پنجره سرمو چسبوندم و در پشتی خونه رو دیدم لبخندی زدم
+ خوب حالا چپ برم یا راست؟ میرم راست
رفتم جلو پله بود انگار میخورد ب طبقه پایین خواستم از پله ها برم پایین که صدای دو نفر که حرف میزدن اومد.
( انتقال پارت ۵ به ۶ ) با صورت جدیدش آشنا میشه ......از خونه خارج شدم...........فک کردی میزارم نابودم کنی؟...........ا/ت اون فرار میکنه............از نوه ام فاصله میگیری!!.........با خودتون چی خیال کردین
به نظرتون ا/ت میتونه فرار کنه یا ن؟
- آرایشگر پایین منتظره
+ باشه ممنون
بعد رفت
عروسی بودم که از عروسیش میخواست فرار کنه کار سختیه خیلی سخت یارو وقتی بابابزرگمو راضی کرده حتما یه کاره ای هست ولی چی؟ این سوال هنوز تو سرم بود هرچند دیگه اهمیتی نداشت چون داشتم فرار میکردم
+ جینهو کجا موندی تو پس؟
که اومد تو اتاق سریع ایستادم
+ چرا دیر کردی کجا بودی؟
- ببخشید رفتم اونو رو خبر کنم
+ باشه
- هی میگم جلو در خیلی نگهبانه سخته بتونی رد شی
+ با نقشت میریم دیگه
- اهوم
جینهو لباسو پوشید تور لباسو انداختم رو صورتش فهمیده نشه
+ تموم شد
- من میرم در پشتی در پشتی
+ اوکی اوکی
جینهو رف بیردن منم گوشمو چسبوندم به در ببینم چی میشه
پ۵ ق ۶ :
صداهاشون میومد
جینهو : ببخشید شما میتونین یه کمکی به من بدید؟
نگهبانا : ببخشید ما از دستورات پیروی میکنیم
جینهو : اون وقت من با این لباس سنگین و این کفشا اگه بخوام برم پایین میزنم اون عکسای تو راه روتون میوفته بعد مجبورین به رئیستون جواب بدینا یه دقیقه به من کمک کنین چیزی نمیشع ک
نگهبانا : خوب ........ باشه
انگار رفتن صدای پاهاشون کم گم شد زدم بیرون اصلن خونه رو نمیشناختم! خوب ولی مجبور بودم از طرف مخالفی که دفعه قبل اومده بودیم رفتم از پله ها رفتم پایین ک سر از ی راه رو عمودی در آوردم یه بالکن جلوم بود و دور و بر پنجره سرمو چسبوندم و در پشتی خونه رو دیدم لبخندی زدم
+ خوب حالا چپ برم یا راست؟ میرم راست
رفتم جلو پله بود انگار میخورد ب طبقه پایین خواستم از پله ها برم پایین که صدای دو نفر که حرف میزدن اومد.
( انتقال پارت ۵ به ۶ ) با صورت جدیدش آشنا میشه ......از خونه خارج شدم...........فک کردی میزارم نابودم کنی؟...........ا/ت اون فرار میکنه............از نوه ام فاصله میگیری!!.........با خودتون چی خیال کردین
به نظرتون ا/ت میتونه فرار کنه یا ن؟
۳۶.۹k
۲۷ خرداد ۱۴۰۰