فیک فداکاری پارت 6
ا. ت: اوهوم
شوگا با دستاش صورتمو قاب کرد شروع کرد به بوسید
5دقیقه گذاشت زدم به شونش
ا. ت: کبود شد نفس بزار برام دیگه
شوگا: آخه خیلی لبات خوشمزه
قرمز شدم
شوگا: قیافشو ، کیوت
رفتم تو بغلش خوابیدم
پرش زمانی به صبح
بیدار شدم
ا. ت: بیدار شو دیگه( خواب آلو )
شوگا: ساعت4صبح
ا. ت: عه، بخواب
پرش زمانی به 2ماه بعد
شب بود شام داشتیم میخوردیم
تلفنم زنگ خورد
مامانم بود
ا. ت : الو سلام چطوری، مرسی
داشتیم شام میخوردیم جات خالی
مرسی
عه جدی
کدوم بدبختی بهش زن داد
شوگا با دستاش صورتمو قاب کرد شروع کرد به بوسید
5دقیقه گذاشت زدم به شونش
ا. ت: کبود شد نفس بزار برام دیگه
شوگا: آخه خیلی لبات خوشمزه
قرمز شدم
شوگا: قیافشو ، کیوت
رفتم تو بغلش خوابیدم
پرش زمانی به صبح
بیدار شدم
ا. ت: بیدار شو دیگه( خواب آلو )
شوگا: ساعت4صبح
ا. ت: عه، بخواب
پرش زمانی به 2ماه بعد
شب بود شام داشتیم میخوردیم
تلفنم زنگ خورد
مامانم بود
ا. ت : الو سلام چطوری، مرسی
داشتیم شام میخوردیم جات خالی
مرسی
عه جدی
کدوم بدبختی بهش زن داد
۸.۵k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.