دوپارتی هانما-پارت 1
موضوع: مهمونی خانوادگی هانما
ویو راوی...
خودت رو داخل آینه ی اتاق نگاه کردی و لبخند زدی.خوشگل شده بودی ولی خب باید یادت میبود که کلی طول کشید تا این لباس رو هانما تایید کنه.
پیرهن دکلته ی زرشکی رنگ که تا روی رون هات بود و روی پارچه ی زرشکی روی سینه هاش تور مشکی کشیده شده بود.
برای آخرین بار آرایشت رو تمدید کردی و کیفت رو برداشتی.
از اتاق بیرون اومدی و به سمت هال رفتی. هانما رو دیدی که با کت و شلوار روی کاناپه نشسته بود و سیگارش رو روشن میکرد.
نفس عمیقی کشیدی.امشب خیلی جذاب شده بود.لبخند زدی.
ا.ت: شوجی هانما ساما به این بنده ی حقیر افتخار همراهی میده؟
هانما سرش رو به سمتت چرخوند و کامی از سیگارش گرفت.پوزخندی زد و دود رو به بیرون هدایت کرد.
هانما: اوه بیب این محشره. خیلی بهت میاد عزیزم.
ا.ت: جدی؟ممنونم.البته هیچ وقت به جذابی تو توی این کت و شلوارت نمیشم.
هانما از روی کاناپه بلند شد و به سمتت اومد.دستش رو دور کمرت حلقه کرد.
هانما: لیدی مایلی منو همراهی کنی؟
بله ای گفتی و از خونه در اومدید.سوار ماشین شدید.
* بعد چند دقیقه در مهمونی* ویو راوی *
روی صندلی جلوی میز بار کوچیک مهمونی نشستی و روت رو به سمت بارمن کردی.
ا.ت: یه شات ویسکی
بارمن چشمکی بهت زد و گلس رو پر ویسکی کرد.شات رو جلوت گذاشت و لبخند زد.
متقابلا لبخندی تحویلش دادی و شات رو سر کشیدی.
متوجه شدی پسر جوونی کنارت نشسته...
ویو راوی...
خودت رو داخل آینه ی اتاق نگاه کردی و لبخند زدی.خوشگل شده بودی ولی خب باید یادت میبود که کلی طول کشید تا این لباس رو هانما تایید کنه.
پیرهن دکلته ی زرشکی رنگ که تا روی رون هات بود و روی پارچه ی زرشکی روی سینه هاش تور مشکی کشیده شده بود.
برای آخرین بار آرایشت رو تمدید کردی و کیفت رو برداشتی.
از اتاق بیرون اومدی و به سمت هال رفتی. هانما رو دیدی که با کت و شلوار روی کاناپه نشسته بود و سیگارش رو روشن میکرد.
نفس عمیقی کشیدی.امشب خیلی جذاب شده بود.لبخند زدی.
ا.ت: شوجی هانما ساما به این بنده ی حقیر افتخار همراهی میده؟
هانما سرش رو به سمتت چرخوند و کامی از سیگارش گرفت.پوزخندی زد و دود رو به بیرون هدایت کرد.
هانما: اوه بیب این محشره. خیلی بهت میاد عزیزم.
ا.ت: جدی؟ممنونم.البته هیچ وقت به جذابی تو توی این کت و شلوارت نمیشم.
هانما از روی کاناپه بلند شد و به سمتت اومد.دستش رو دور کمرت حلقه کرد.
هانما: لیدی مایلی منو همراهی کنی؟
بله ای گفتی و از خونه در اومدید.سوار ماشین شدید.
* بعد چند دقیقه در مهمونی* ویو راوی *
روی صندلی جلوی میز بار کوچیک مهمونی نشستی و روت رو به سمت بارمن کردی.
ا.ت: یه شات ویسکی
بارمن چشمکی بهت زد و گلس رو پر ویسکی کرد.شات رو جلوت گذاشت و لبخند زد.
متقابلا لبخندی تحویلش دادی و شات رو سر کشیدی.
متوجه شدی پسر جوونی کنارت نشسته...
۱۴.۱k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.