●๋•ミ★ عشق اجباری ★彡●๋●
part (2) 🫂🖇🔮
بعد ی ساعت ارایش یونا تموم شد
خدمتکار:وای خانم چقدر خوشگل شدین با ابن چهره زیباتون امشب دل همرو میبرین
یونا:هع دلبری ؟؟دلبری برای کی ؟؟برای کسی که نمیشناسمش؟؟
برای کسی که تاحالا ندیدمش؟؟
به هر حال ممنونم ازت خیلی خوشگل شدم(از خود راضی)
خدمتکار:قابلی نداشت شما فیس زیبایی دارید
اگه با من امری ندارید من برم؟؟
یونا: نه کاریت ندارم مرخصی
خدمتکار از اتاق خارج شد
یونا نشست جلو ایینه با خودش گفت:
چرا من اینقدر بدبختم؟؟
چیمیشد لاقل پدر مادرم باهام خوب رفتار میکردن
بقیه مامان بابا دارن ما هم مامان بابا داریم
یونا بیخیال فکرش شد دیگه این سرنوشتی بود که براش رقم خورده بود کاریش نمیشه کرد ...
م.ی:یونا بدو بیا پایین مهمونا اومدن
یونا:باشه الان میام
سری رفتم پایین تا ببینم این شازده دوماد کیه؟(نه به اینکه خودش راضی نیس نه به این کنجکاویش)
دیگه این سرنوشتیه که برای من رقم خورده کاریشم نمیشه کرد
راوی:شاید فکر کنید که چرا یونا تا الان فراد نکرده؟
چون پدرش تو خود کشور و خارج کشور اینقدر نفوذ داره که بتونه کسی رو خیلی راحت ،مثل اب خوردن پیدا کنه
یونا ویو:/
رفتم پایین جلوی در کنار مادم ایستادم که به مهمونا خوشامد بگیم
سرم پایین بود با باز شدن در سرمو رو به در چرخوم
ی پیرمرد بود که پشتش ی خانم هم وارد شد
(مامان یونا با م.ی،بابای یونا با ب.ی، مامان ته با م.ت، بابای ته با ب.ت، تهیونگ هم با ته یونا هم که همون یونا)
م.ی:سلام خیلی خوش اومدین بفرمایید
ب.ی رو به ب.ت :خیلی وقت بود ندیده بودمت رفیق
ب.ت:*خنده*شوخی میکنی؟؟ ینی اینقدر زود دلت برام تنگ شده؟؟
همین دیروز همدیگه رو دیدیم
بابای ته یونا رو دید:بههههه سلام به عروس گلم حالت خوبه؟؟
یونا:ب...بله خوبم
م.ت:نگا نگا انگاری عروسم خجالت کشیده *خنده*
خجاات نکش چند وقت دیگه عروسمون میشی خوشگلم
م.ی:*خنده*
یونا توی ذهنش*هع زنیکه پفیوز فک کرده کیه *
ب.ت:خانم؟؟پس ته کجاس؟؟
ته:من اینجام پدر
با این حرفش رومو برگردودندم یه سمت در ی پسر با کت و شلوار سرمه ای خیلی خفن بود .. چطور یه پسر میتونست اینهمه خوشتیپ باشه؟؟
من که تا حالا ندیده بودم
...
اسلاید دوم کت و شلوار ته
اسلاید سوم لباس یونا
شرط:
لایک:۱۵
کامنت:۲۵
بعد ی ساعت ارایش یونا تموم شد
خدمتکار:وای خانم چقدر خوشگل شدین با ابن چهره زیباتون امشب دل همرو میبرین
یونا:هع دلبری ؟؟دلبری برای کی ؟؟برای کسی که نمیشناسمش؟؟
برای کسی که تاحالا ندیدمش؟؟
به هر حال ممنونم ازت خیلی خوشگل شدم(از خود راضی)
خدمتکار:قابلی نداشت شما فیس زیبایی دارید
اگه با من امری ندارید من برم؟؟
یونا: نه کاریت ندارم مرخصی
خدمتکار از اتاق خارج شد
یونا نشست جلو ایینه با خودش گفت:
چرا من اینقدر بدبختم؟؟
چیمیشد لاقل پدر مادرم باهام خوب رفتار میکردن
بقیه مامان بابا دارن ما هم مامان بابا داریم
یونا بیخیال فکرش شد دیگه این سرنوشتی بود که براش رقم خورده بود کاریش نمیشه کرد ...
م.ی:یونا بدو بیا پایین مهمونا اومدن
یونا:باشه الان میام
سری رفتم پایین تا ببینم این شازده دوماد کیه؟(نه به اینکه خودش راضی نیس نه به این کنجکاویش)
دیگه این سرنوشتیه که برای من رقم خورده کاریشم نمیشه کرد
راوی:شاید فکر کنید که چرا یونا تا الان فراد نکرده؟
چون پدرش تو خود کشور و خارج کشور اینقدر نفوذ داره که بتونه کسی رو خیلی راحت ،مثل اب خوردن پیدا کنه
یونا ویو:/
رفتم پایین جلوی در کنار مادم ایستادم که به مهمونا خوشامد بگیم
سرم پایین بود با باز شدن در سرمو رو به در چرخوم
ی پیرمرد بود که پشتش ی خانم هم وارد شد
(مامان یونا با م.ی،بابای یونا با ب.ی، مامان ته با م.ت، بابای ته با ب.ت، تهیونگ هم با ته یونا هم که همون یونا)
م.ی:سلام خیلی خوش اومدین بفرمایید
ب.ی رو به ب.ت :خیلی وقت بود ندیده بودمت رفیق
ب.ت:*خنده*شوخی میکنی؟؟ ینی اینقدر زود دلت برام تنگ شده؟؟
همین دیروز همدیگه رو دیدیم
بابای ته یونا رو دید:بههههه سلام به عروس گلم حالت خوبه؟؟
یونا:ب...بله خوبم
م.ت:نگا نگا انگاری عروسم خجالت کشیده *خنده*
خجاات نکش چند وقت دیگه عروسمون میشی خوشگلم
م.ی:*خنده*
یونا توی ذهنش*هع زنیکه پفیوز فک کرده کیه *
ب.ت:خانم؟؟پس ته کجاس؟؟
ته:من اینجام پدر
با این حرفش رومو برگردودندم یه سمت در ی پسر با کت و شلوار سرمه ای خیلی خفن بود .. چطور یه پسر میتونست اینهمه خوشتیپ باشه؟؟
من که تا حالا ندیده بودم
...
اسلاید دوم کت و شلوار ته
اسلاید سوم لباس یونا
شرط:
لایک:۱۵
کامنت:۲۵
۴۱.۹k
۰۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.