دوست و دشمنه من
#دوست_و_دشمنه_من
#پارت_هفدهم
ات : مامان مامان نمیخواد مسابقه بزای
مامان ات : پس چی ؟؟؟
ات : من میدونم که کیو دوست دارم
مامان ات کیو :
ات : مامان من هوانگ رو دوست دارم
ویو جیهوپ
بعد این حرف زدم بیرون از خونه ات و رفتم با موتور بیرون اونقدر حالم بد بود که میتونستم جیهوپ رو بگیرم و از وسط نصفش کنم اونقدر با سرعت میرفتم که کم مونده بود بخورم به یه ماشین موتور رو نگاه داشتم و رفتم خلوت ترین جا و تا میتونستم گریه کردم و خودمو به در و دیوار کوبوندم🙂
ویو فردا صبح
ویو ات
دوباره بلند شدم و اماده شدم و به سمت مدرسه رفتم و جیوپ رو دیدم و دویدیم و لز پشت بغلش کردم
ولی اون منو هل داد و گفت به من دست نزن
ات : چیشده ؟؟؟
جیهوپ : چیزی نشده فقط دیگه نمیخوام باهات دوست باشم و دیگه جلو چشمام آفتابی نشو
ات : ولی
ویو ات
خب پس جیهوپ دوست داری دختر بدی باشم پس همین کارو میکنیم
یهو هوانگ اومد
سلام عزیزم
سلام عزیزم
ات عشقم بیا بریم تو کلاس
هوانگ : بریم
بچه ها خیلیا گفتن ار زیبای حقیقی تقلید نکن منم از این قسمت به بعد قراره دوباره از ذهن خودم استفاده کنم 🌚😂
شرط ها
لایک ۳۵
کامنت ۳۸
#پارت_هفدهم
ات : مامان مامان نمیخواد مسابقه بزای
مامان ات : پس چی ؟؟؟
ات : من میدونم که کیو دوست دارم
مامان ات کیو :
ات : مامان من هوانگ رو دوست دارم
ویو جیهوپ
بعد این حرف زدم بیرون از خونه ات و رفتم با موتور بیرون اونقدر حالم بد بود که میتونستم جیهوپ رو بگیرم و از وسط نصفش کنم اونقدر با سرعت میرفتم که کم مونده بود بخورم به یه ماشین موتور رو نگاه داشتم و رفتم خلوت ترین جا و تا میتونستم گریه کردم و خودمو به در و دیوار کوبوندم🙂
ویو فردا صبح
ویو ات
دوباره بلند شدم و اماده شدم و به سمت مدرسه رفتم و جیوپ رو دیدم و دویدیم و لز پشت بغلش کردم
ولی اون منو هل داد و گفت به من دست نزن
ات : چیشده ؟؟؟
جیهوپ : چیزی نشده فقط دیگه نمیخوام باهات دوست باشم و دیگه جلو چشمام آفتابی نشو
ات : ولی
ویو ات
خب پس جیهوپ دوست داری دختر بدی باشم پس همین کارو میکنیم
یهو هوانگ اومد
سلام عزیزم
سلام عزیزم
ات عشقم بیا بریم تو کلاس
هوانگ : بریم
بچه ها خیلیا گفتن ار زیبای حقیقی تقلید نکن منم از این قسمت به بعد قراره دوباره از ذهن خودم استفاده کنم 🌚😂
شرط ها
لایک ۳۵
کامنت ۳۸
۱۶.۰k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.