طلوعی پس از خورشید part: 10
طلوعی پس از خورشید
part: 10
مینهو: سلام
ا/ت: شما کی هستید
مینهو: لی نو یا همون مینهو
ا/ت: عا همون پسری که دلیل رو می دونست من دیگه نمی خوام بدونم چرا منو اینجا فرستادن خیلی ممنون
درو روش بستم
ذهن مینهو: واوو
به سمت حموم رفتم
ا/ت: ویکی ببخشید رفتم
شامپو رو برداشتم کمی ریختم تو دستم و باهاش موهای پشمالو ویکی رو شستم و بعدش اب شستم و یه زره دوباره از نرم کننده شاپو ریختم او به موهاش زدم و دوباره شستمش برش داشتم از وان و با دور کند سشوار خشکش کردم با شونه موهاش رو ساف کردم
ا/ت: ویکی خیلی خوشگل شدی جدی می گم
رفتم تو پذیرایی اونم دنبالم می اومد
گلارو داخل گلدون گزاشتم و به سمت اشپز خونه رفتم
ا/ت: اوو ویکی من هیچی از سگا ندارم نظرت چیه بریم خریدم برات
به سمت کمد رفتم یه لباس پوشیدم
روی میز یه کارت بانکی بود
ا/ت: لاگارتا ممنونم که به فکر همه چی هستی
ویکی رو برداشتم و از خونه زدم بیرون سوار ماشین شدم
ویکی رو گزاشتم روداون یکی صندلی از قیافش و رفتارش معلوم بود خیلی خوشحاله خوبه حداقل یکی رو تو این جهان تنهایی دارم
به سمت شهر رفتم
بنظرم این سوپر مارکت خوبه
ویکی رو بغل کردم داخل فروشگاه رفتم
یه سبد بزرگ برداشتم و اول ویکی رو داخلش گزاشتم اول دنبال قفسه سگا گشتم
دیدم یه کارمند اونجا وایستاده
ا/ت: ببخشید کودوم غذا برای سگم خوبه
دختره اومد جلو یه نگاهی به سگم انداخت
زن: فک کنم این براش خوب باشه بفرمایید
ا/ت: ممنون
وسایل مورد نیازم رو گرفتم
زن: ببخشید باید یه چی رو چک کنم
اومد نزدیکم
زن: انسانی؟
ا/ت: درمورد چی حرف می زنی
یاد حرف کوک افتادم
جونگکوک: اینجا همه یا گرگینه ان یا خوناشام شانس اوردی دست من افتادی
همین که به این حرفش یادم افتاد ترس برم داشت ولی به روی خودم نیاوردم
ا/ت: یه بار دیگه بهم تحمت بزنی همینجا می کشمت
زن: شرمنده
پسر: یا نونا هنوز نمی تونی خودم ادما رو بشناسی اخه کی اینجا و شهر انسان می تونه باشه
زن: یا تهیونگا من بهتر از تو می فهمم حداقل
چه اتفاقی افتاد تهیونگ اون پسره تهیونگ ع همونی که غیبش زده بود
زن: تهیونگ بورو زیاد اینجا افتابی نشو نمی فهمن
نمی تونم درک کنم چی رو می فهمن
وسایل ها رو حساب کردم و ویکی رو گزاشتم زمین
ا/ت: ببخشید می شه تا جلوی ماشین کمکم کنید بیاریدشون
تهیونگ: نونا من می برم
کیسه ها رو گرفت
تهیونگ: ماشینوتون کجاس
ا/ت: از این طرف
رفتم به سمت ماشین در عقب رو باز کردم
کیسه ها رو اونجا گزاشت
ا/ت: ممنون
تهیونگ: خواهش می کنم فقط می تونم بدونم اسمتون چیه صداتون برام اشنا ع
ا/ت: من ا ا
نه نه اگه بگم می فهمه
ا/ت: انا هستم
تهیونگ: قشنگه
از دید تهیونگ☆
خداحافظی کردم اومدم این ور ولی صداش با ا/ت مو نمی زد
حتا حالت چشماش و صداش ولی رنگ پوستش فرق داشت شاید کرم زده من نمی دونم
سوار موتورو شدم و ماشینش رو دنبال کردم داخل یه جنگل شد
این همون جنگلی ع ک ا/ت چاقو خورد کیل خاطرات اینجا هست
از دید ا/ت♡
جلوی خونه ماشینم رو پارک کردم پیداه شدم یه هو یه صدایی شندیم اومدم این ور که احساس کردم یه از کنارم رد شد یه اهو بود یه لحظه ی چی خورد به قفسه سینم
چشام سیاهی و رفت و افتادم زمین
از دید کوک♡
امروز می رم شکار کنم حوصلم واقعا داره سر می ره
لباس مخصوص رو پوشیدم و به سمت جنگل رفتم
داشتم با دوربین نگا می کردم که یه اهو دیدم
سری فرار کرد منم دنبالش دویدم تیرکمونم رو در اوردم که یه هو دستم درد گرفت و تیر خطا رفت یه لحظه صدای پارس سگ رو شنیدم دنبالش رفتم و دیدم ات افتاده زمین تیرم خورده بهش
هول شدم و دویدم سمتش
جونگکوک: یاا ا/ت اینجا چی کار می کنی چرا تیر خورده بهت بیدار شو
از دید تهیونگ♡
تا رسیدم دیدم دختره افتاده زمین کوک گرفته بغلش
بهش نزدیک شدم حدس ام درست بود اون ا/ت بود
تهیونگ: اون ا/ت ع باورم نمی شه جونگکوک چه بلایی سرش اوردی اینجا چی کار می کنی
جونگکوک: برا منم سواله تو اینجا چی کار می کنی......
ادامه دارد...
(کامنت و لایک باعث می شه شور اشتیاق من برای ادامه دادن و فیک بیشتر شه اگه کامنت نمی زارید حداقل لایک کنید ممنون از کسایی که همایت می کنن فایتینگ)
part: 10
مینهو: سلام
ا/ت: شما کی هستید
مینهو: لی نو یا همون مینهو
ا/ت: عا همون پسری که دلیل رو می دونست من دیگه نمی خوام بدونم چرا منو اینجا فرستادن خیلی ممنون
درو روش بستم
ذهن مینهو: واوو
به سمت حموم رفتم
ا/ت: ویکی ببخشید رفتم
شامپو رو برداشتم کمی ریختم تو دستم و باهاش موهای پشمالو ویکی رو شستم و بعدش اب شستم و یه زره دوباره از نرم کننده شاپو ریختم او به موهاش زدم و دوباره شستمش برش داشتم از وان و با دور کند سشوار خشکش کردم با شونه موهاش رو ساف کردم
ا/ت: ویکی خیلی خوشگل شدی جدی می گم
رفتم تو پذیرایی اونم دنبالم می اومد
گلارو داخل گلدون گزاشتم و به سمت اشپز خونه رفتم
ا/ت: اوو ویکی من هیچی از سگا ندارم نظرت چیه بریم خریدم برات
به سمت کمد رفتم یه لباس پوشیدم
روی میز یه کارت بانکی بود
ا/ت: لاگارتا ممنونم که به فکر همه چی هستی
ویکی رو برداشتم و از خونه زدم بیرون سوار ماشین شدم
ویکی رو گزاشتم روداون یکی صندلی از قیافش و رفتارش معلوم بود خیلی خوشحاله خوبه حداقل یکی رو تو این جهان تنهایی دارم
به سمت شهر رفتم
بنظرم این سوپر مارکت خوبه
ویکی رو بغل کردم داخل فروشگاه رفتم
یه سبد بزرگ برداشتم و اول ویکی رو داخلش گزاشتم اول دنبال قفسه سگا گشتم
دیدم یه کارمند اونجا وایستاده
ا/ت: ببخشید کودوم غذا برای سگم خوبه
دختره اومد جلو یه نگاهی به سگم انداخت
زن: فک کنم این براش خوب باشه بفرمایید
ا/ت: ممنون
وسایل مورد نیازم رو گرفتم
زن: ببخشید باید یه چی رو چک کنم
اومد نزدیکم
زن: انسانی؟
ا/ت: درمورد چی حرف می زنی
یاد حرف کوک افتادم
جونگکوک: اینجا همه یا گرگینه ان یا خوناشام شانس اوردی دست من افتادی
همین که به این حرفش یادم افتاد ترس برم داشت ولی به روی خودم نیاوردم
ا/ت: یه بار دیگه بهم تحمت بزنی همینجا می کشمت
زن: شرمنده
پسر: یا نونا هنوز نمی تونی خودم ادما رو بشناسی اخه کی اینجا و شهر انسان می تونه باشه
زن: یا تهیونگا من بهتر از تو می فهمم حداقل
چه اتفاقی افتاد تهیونگ اون پسره تهیونگ ع همونی که غیبش زده بود
زن: تهیونگ بورو زیاد اینجا افتابی نشو نمی فهمن
نمی تونم درک کنم چی رو می فهمن
وسایل ها رو حساب کردم و ویکی رو گزاشتم زمین
ا/ت: ببخشید می شه تا جلوی ماشین کمکم کنید بیاریدشون
تهیونگ: نونا من می برم
کیسه ها رو گرفت
تهیونگ: ماشینوتون کجاس
ا/ت: از این طرف
رفتم به سمت ماشین در عقب رو باز کردم
کیسه ها رو اونجا گزاشت
ا/ت: ممنون
تهیونگ: خواهش می کنم فقط می تونم بدونم اسمتون چیه صداتون برام اشنا ع
ا/ت: من ا ا
نه نه اگه بگم می فهمه
ا/ت: انا هستم
تهیونگ: قشنگه
از دید تهیونگ☆
خداحافظی کردم اومدم این ور ولی صداش با ا/ت مو نمی زد
حتا حالت چشماش و صداش ولی رنگ پوستش فرق داشت شاید کرم زده من نمی دونم
سوار موتورو شدم و ماشینش رو دنبال کردم داخل یه جنگل شد
این همون جنگلی ع ک ا/ت چاقو خورد کیل خاطرات اینجا هست
از دید ا/ت♡
جلوی خونه ماشینم رو پارک کردم پیداه شدم یه هو یه صدایی شندیم اومدم این ور که احساس کردم یه از کنارم رد شد یه اهو بود یه لحظه ی چی خورد به قفسه سینم
چشام سیاهی و رفت و افتادم زمین
از دید کوک♡
امروز می رم شکار کنم حوصلم واقعا داره سر می ره
لباس مخصوص رو پوشیدم و به سمت جنگل رفتم
داشتم با دوربین نگا می کردم که یه اهو دیدم
سری فرار کرد منم دنبالش دویدم تیرکمونم رو در اوردم که یه هو دستم درد گرفت و تیر خطا رفت یه لحظه صدای پارس سگ رو شنیدم دنبالش رفتم و دیدم ات افتاده زمین تیرم خورده بهش
هول شدم و دویدم سمتش
جونگکوک: یاا ا/ت اینجا چی کار می کنی چرا تیر خورده بهت بیدار شو
از دید تهیونگ♡
تا رسیدم دیدم دختره افتاده زمین کوک گرفته بغلش
بهش نزدیک شدم حدس ام درست بود اون ا/ت بود
تهیونگ: اون ا/ت ع باورم نمی شه جونگکوک چه بلایی سرش اوردی اینجا چی کار می کنی
جونگکوک: برا منم سواله تو اینجا چی کار می کنی......
ادامه دارد...
(کامنت و لایک باعث می شه شور اشتیاق من برای ادامه دادن و فیک بیشتر شه اگه کامنت نمی زارید حداقل لایک کنید ممنون از کسایی که همایت می کنن فایتینگ)
۸۳.۱k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.