مروارید عشق پارت ۳۲
- از خواب بیدار شدم فهمیدم رو جونگ کوک افتاد یه دستش رو کمرم بود که اونم چشماشو وا کرد یه لبخند زد منو برگردوند خوابوند یه پاشو انداخت روم کوک:صبح بخیر خانومم من:صبح توهم بخیر نفسم دستشو رو موهام کشید کنار زد موهامو صورتشو نزدیک لبام کرد و لبامو بوسید پنج دقیقه منم همراهی کردم بعد جدا شدیم از روم بلند شد نشست منم بلند شدم نشستم تکیه داد به تخت بعد منو گرفت کشید بالا منم یکم خودمو برگردوندم و سرمو بالای سینش گذاشتم دستمم گذاشتم روش دستمو گرفت سرمو گرفتم بالا نگاش کردم کوک:دوست ندارم از رو تخت بریم من:آره ولی بریم حوصلم میپوکه کوک:باشه پاشدم رفتم لباس پوشید جونگ کوک هنوز نشسته بود کوک:از گشنگی دارم میمیرم من:منم نشستم رو تخت اون رفت لباسشو عوض کرد اومد جلو صورتم کوک:اول یه بوس بهم بده بعد بریم لباشو بوسیدم اونم همراهی کرد ولی اون بیشتر دیگه جداشدیم کوک:بریم من:بریم رفتیم صبحونه رو درست کردیم و نشستیم خوردیم بعد پاشدیم میزو جمع کردم جونگ کوک رفت رو مبل نشست منم بعدش رفتم پیشش دستمو گرفت برد تو بغلش من:جونگ کوک کوک:جونم من:یه چیز بگم ناراحت نمیشی کوک:بستگی داره چی باشه ولی بگو من:خوب ام اگه من بمیرم تو چیکار میکنی کوک:الان این چه حرفی بود زدی از تو بغلش اومدم بیرون من:فقط سوال پرسیدم کوک:الان این سوال تو نمیدونی چیکار میکنم همون موقع دیگه بهم نگاه نکردی من:عه جونگ کوک قهر نکن دیگه ببخشید پاشد کنارم رفت من دنبالش اینه جوجه اردک پشت سرش میرفتم میومدم میرفتم میومدم من:جونگ کوک ببخشید خوب الان دلت میاد باهام قهر کنی رفتم جلوشو گرفتم که نره دیگه من:ببخشید من خرم غلط کردم ببخشید دیگه نمیگم ببخشید یکم کیوت بازی در آوردم کوک:نکن اونجوری نمی تونی خرم کنی بیشتر کردم من:چجولی دلت میات با م قهل تونی هان ببجید نوموگم دیجه تو لو خدا جونگ کوک سریع اومد جلو دوتا دستاشو رو صورتم گذاشت
۱۱۴.۱k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.