تو درون من
تو درون من
پارت دوم
۲ ماه گذشت و اون دختر و پسر هر روز هم رو ملاقات میکردن
اما هیج کدوم از زندگی همدیگه مطلع نبودن
پس به روز دختر تصمیم گرفت بپرسه
جی یون:سلام
کوک:سلام(سرد)
جی یون:میشه....بپرسم....کی رو از دست دادید....که هر روز میاید؟
جسارت نباشه البته
کوک:عیبی نداره.....همه کسمو از دست دادم.....
کسی که مادرم بود.....بچم بود......زنم بود.....فرشته نجاتم بود.....همه کسم بود
شما چی!!؟
جی یون:من؟من....پدرمو از دست دادم
۲ سالی میشه اما...بوسان بودم....نمیتونستم بیام پیشش
اما تازه برگشتم سئول
کوک:تسلیت میگم(یکم به نشانه احترام سرشو خم کرد)
جی یون:اوه منم همینطور(دست پاچه و کاملا خم شد)
یه مدت طولانی گذشت
۱ سال تمام.....
هر روز همو میدیدن....تقریبا باهم دوست شده بودن
تا اینکه یه روز تهیونگ از این موضوع با خبر شد
ته:بهتر نیست دوباره ازدواج کنی؟
کوک:شوخی خوبی نبود
ته:شوخی نبود....به خاطر بچه ها....
نمیتونن بدون محبت مادرانه بزرگ بشن که
هر طوری که بود ته کوک رو راضی به این کار کرد
پارت دوم
۲ ماه گذشت و اون دختر و پسر هر روز هم رو ملاقات میکردن
اما هیج کدوم از زندگی همدیگه مطلع نبودن
پس به روز دختر تصمیم گرفت بپرسه
جی یون:سلام
کوک:سلام(سرد)
جی یون:میشه....بپرسم....کی رو از دست دادید....که هر روز میاید؟
جسارت نباشه البته
کوک:عیبی نداره.....همه کسمو از دست دادم.....
کسی که مادرم بود.....بچم بود......زنم بود.....فرشته نجاتم بود.....همه کسم بود
شما چی!!؟
جی یون:من؟من....پدرمو از دست دادم
۲ سالی میشه اما...بوسان بودم....نمیتونستم بیام پیشش
اما تازه برگشتم سئول
کوک:تسلیت میگم(یکم به نشانه احترام سرشو خم کرد)
جی یون:اوه منم همینطور(دست پاچه و کاملا خم شد)
یه مدت طولانی گذشت
۱ سال تمام.....
هر روز همو میدیدن....تقریبا باهم دوست شده بودن
تا اینکه یه روز تهیونگ از این موضوع با خبر شد
ته:بهتر نیست دوباره ازدواج کنی؟
کوک:شوخی خوبی نبود
ته:شوخی نبود....به خاطر بچه ها....
نمیتونن بدون محبت مادرانه بزرگ بشن که
هر طوری که بود ته کوک رو راضی به این کار کرد
۵.۰k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.