فرشته نگهبان من...
#فرشته_نگهبان_من
#part61
"ویو شوگا"
نمیدونستم باید چه عکس العملی رو نشون بدم!
توی اتاق پر بود از بادکنک های قرمز و کلی کاغذ با نوشته
کف اتاق کلی شرشره های قرمز بود
توی اتاقش کلیییی عروسک های مخملی ناز بود!!!
ات انگار عصبانی شده بود...
ات:اینجا چه خبره؟...مگه من بچم!
ولی این چیزا فقط برای بچه ها نبود...بود؟
ات پاش و گذاشت توی اتاق و کم کم رفت سمت یکی از برگه ها
که روش نوشته شده بود
《تولدت مبارک خانوم کوچولو》
وقتی این و دیدم خشکم زد...تولد؟...تولد ات؟نع...پس چرا من یادم نبود!!!
ات برگه رو توی دستش مچاله کرد...
ات:هه...تولد!الان این برای من چه اهمیتی داره؟...نه که به دنیا اومدن خیلی برای من خوب بود!
شوگا:ولی برای من خوب بود!
ات:چی؟!
شوگا:هیچی...مهم نیست!
ات:شوگا!من که بهت گفتم...
نمیخواستم ادامه بده...چون با شنیدن اون جملات...احساس بدی میگرفتم!
شوگا:اره...اره میدونم!من برات اهمیتی ندارم...من درحد تو نیستم...من نباید تورو دوست
داشته باشم...!گوشم از این جمله ها پره ات!پس لطفا دیگه ادامه نده!
ات سرش و انداخت پایین...
ات:من...متعاسفم شوگا!
شوگا:متعاسف؟...(لبخند)برای چی؟
ات:چون عشقم رو به تو...پ..پنهان کردم!
خماریییییییییی🙃❤
قشنگام میدونم فیک داره خیلی طولانی میشه....ولی قول میدم زود تمومش کنم...♡
دوستون دارم🙂❤
#part61
"ویو شوگا"
نمیدونستم باید چه عکس العملی رو نشون بدم!
توی اتاق پر بود از بادکنک های قرمز و کلی کاغذ با نوشته
کف اتاق کلی شرشره های قرمز بود
توی اتاقش کلیییی عروسک های مخملی ناز بود!!!
ات انگار عصبانی شده بود...
ات:اینجا چه خبره؟...مگه من بچم!
ولی این چیزا فقط برای بچه ها نبود...بود؟
ات پاش و گذاشت توی اتاق و کم کم رفت سمت یکی از برگه ها
که روش نوشته شده بود
《تولدت مبارک خانوم کوچولو》
وقتی این و دیدم خشکم زد...تولد؟...تولد ات؟نع...پس چرا من یادم نبود!!!
ات برگه رو توی دستش مچاله کرد...
ات:هه...تولد!الان این برای من چه اهمیتی داره؟...نه که به دنیا اومدن خیلی برای من خوب بود!
شوگا:ولی برای من خوب بود!
ات:چی؟!
شوگا:هیچی...مهم نیست!
ات:شوگا!من که بهت گفتم...
نمیخواستم ادامه بده...چون با شنیدن اون جملات...احساس بدی میگرفتم!
شوگا:اره...اره میدونم!من برات اهمیتی ندارم...من درحد تو نیستم...من نباید تورو دوست
داشته باشم...!گوشم از این جمله ها پره ات!پس لطفا دیگه ادامه نده!
ات سرش و انداخت پایین...
ات:من...متعاسفم شوگا!
شوگا:متعاسف؟...(لبخند)برای چی؟
ات:چون عشقم رو به تو...پ..پنهان کردم!
خماریییییییییی🙃❤
قشنگام میدونم فیک داره خیلی طولانی میشه....ولی قول میدم زود تمومش کنم...♡
دوستون دارم🙂❤
۷.۴k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.