🏝🗽🛍ماجراجویی یا کشتارگاه🏚🔪💣 part 32
حالا کهــــ میـــخــوایــــد بــــدونــــیــد بـــراتـــــونــــــ تـــــعــــریــــفــــ مــیــــــکـــنــمــ
* سه سال قبل*
ویوی جیـــســـو:
امروز خیلی خوشحالم قراره با جین برم خرید عروسی. ولی نمی خوام مجلل باشه، عروسی من هفته ی بعده و عروسی جنی پس فردا جیهوپ و رزی هم ازدواج کردن لیسا و جونگ کوک هم همینطور، شوگا هم با سولگی نامزد کرده و نامجون هم با هواسا بقیه هم سینگل به گورن 😁 سوجون رفت پی کارش و ما هم برگشتیم کره ی جنوبی، از وقتی جیهوپ و رزی ازدواج کردن جیمین افسردگی گرفته فک کنم که رزی رو هنوز دوست داره. خب بیخیال آماده شیم.
رفتم یه دوش اب سرد گرفتم بعدش روتین پوستی ام رو انجام دادم بعدش رفتم لباس پوشیدم و یه آرایش خیلی کم کردم بعد هم موهام رو درست کردم کیفم رو برداشتم و داخلش ارپاد، رژ لب، گوشیم، عینک آفتابی، یک کش موی اضافی و کیف پولم رو گذاشتم داشتم از در میرفتم بیرون که جنی گفتــــ:
جنی: کجا با این عجله؟
جیسو: یا هفت جد یونتان تو کی اومدی؟
جنی: عه به هفت جد پسرم قسم نخور
جیسو: از کی تاحالا یونتان پسرته؟
جنی: وقتی تهیونگ باباشه و ما دو روز دیگه ازدواج میکنیم پس یونتان میشه پسرم دیگه
جیسو: یا خدا خودت اینو شفا بده، راس میگی ها کل اینترنت پر شده از اینکه مامان یونتان پیدا شد😂😂
جنی: هر هر خب بگذریم کجا میری؟
جیسو: میرم خرید عروسی با جین
جنی: من که پس فردا عروسیمه هنوز نرفتم خرید عروسی بعد تو داری میری که یک هفته بعد عروسیته؟ ملت دیوانن
جیسو: دیگه دیگه من رفتم بای
جنی: با کی میری؟
جیسو: خودم با ماشین میرم و جین هم اونجاس
جنی: آها اوکی
خ
م
ا
ر
ی
🌹نـــویــــســــنـــدهــ.:🌹 پــــــــارکــــــ رزیـــــــ🌹
پارت بعد تا دقایقی بعد
* سه سال قبل*
ویوی جیـــســـو:
امروز خیلی خوشحالم قراره با جین برم خرید عروسی. ولی نمی خوام مجلل باشه، عروسی من هفته ی بعده و عروسی جنی پس فردا جیهوپ و رزی هم ازدواج کردن لیسا و جونگ کوک هم همینطور، شوگا هم با سولگی نامزد کرده و نامجون هم با هواسا بقیه هم سینگل به گورن 😁 سوجون رفت پی کارش و ما هم برگشتیم کره ی جنوبی، از وقتی جیهوپ و رزی ازدواج کردن جیمین افسردگی گرفته فک کنم که رزی رو هنوز دوست داره. خب بیخیال آماده شیم.
رفتم یه دوش اب سرد گرفتم بعدش روتین پوستی ام رو انجام دادم بعدش رفتم لباس پوشیدم و یه آرایش خیلی کم کردم بعد هم موهام رو درست کردم کیفم رو برداشتم و داخلش ارپاد، رژ لب، گوشیم، عینک آفتابی، یک کش موی اضافی و کیف پولم رو گذاشتم داشتم از در میرفتم بیرون که جنی گفتــــ:
جنی: کجا با این عجله؟
جیسو: یا هفت جد یونتان تو کی اومدی؟
جنی: عه به هفت جد پسرم قسم نخور
جیسو: از کی تاحالا یونتان پسرته؟
جنی: وقتی تهیونگ باباشه و ما دو روز دیگه ازدواج میکنیم پس یونتان میشه پسرم دیگه
جیسو: یا خدا خودت اینو شفا بده، راس میگی ها کل اینترنت پر شده از اینکه مامان یونتان پیدا شد😂😂
جنی: هر هر خب بگذریم کجا میری؟
جیسو: میرم خرید عروسی با جین
جنی: من که پس فردا عروسیمه هنوز نرفتم خرید عروسی بعد تو داری میری که یک هفته بعد عروسیته؟ ملت دیوانن
جیسو: دیگه دیگه من رفتم بای
جنی: با کی میری؟
جیسو: خودم با ماشین میرم و جین هم اونجاس
جنی: آها اوکی
خ
م
ا
ر
ی
🌹نـــویــــســــنـــدهــ.:🌹 پــــــــارکــــــ رزیـــــــ🌹
پارت بعد تا دقایقی بعد
۳.۸k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.