تو مال منی بیبی دال پارت اخر
از خواب بیدار شد و دست و صورتشو شست و میکاپ کرد و لباس هاش رو پوشید لبخند زد
+امروز کریسمسه بهترین روز زندگیم آغاز سال۲۰۲۷
بیرون رفت و به سمت باز حرکت کرد بالاخره سال نو بود و میخواست واسه خودش خرید کنه به بازار رسیده بود که با چهره ی اشنا رو به رو شد جنی کیم کسی که زندگیشو به گند کشید مثل اینکه جنی هم اون رو دید برای همین به سمتش رفت و لبخند زد برف روی موها و صورت لیسا زیباییش رو چند هزار برابر کرده بود و جنی میتونست بخاطرش همونجا جون بده
لیسا پا تند کرد تا فرار کنه و مثل اینکه متوجه این موضوع شد و یک تیر به بدنش شلیک کرد و باعث شد لیسا از درد داد بزنه و به تقلا کردن برای فرار ادامه بده و سعی کن دردشو نادیده بگیره سرعت جنی بیشتر بود و بهش رسید
_بالاخره گیرت آوردم
+ازت متنفرم جنی کیم مایه تمام بدبختی های من تویی کاشکی اون روز که فرصت داشتم میشکتمت ولی چجوری بکشمت وقتی دوستت دارم
جنله آخر رو زمزمه کرد بدنش سست شد و توی دستای جنی فرود اومد ضربان قلبش کند شده بود و بدنش داشت رنگ پریده تر میشد و دمای بدنش کاهش پیدا میکرد
جنی فورا براید استایل بغلش کرد و به سمت بیمارستان دوید وقتی به بیمارستان رسید بلند داد زد
_آهای کمک کنید لطفا اوضاعش وخیمه
همون موقع پرستار ها و دکتر ها با برانکارد سمتش اومدن و لیسا رو روش گذاشتن
€از ناحیه شکم تیر خورده وضعیتش وخیمه خون زیادی از دست داده
$باید فورا عمل بشه
£اتاق عمل رو حاظر کنید بیمار اورژانسی داریم
جنی دختری که هیچ وقت گریه نمیکرد حالا داشت اشک میریخت و نگران بود داشت میدید که امید زندگیش رو دارن به اتاق عمل میبرن جایی که نمیتونست بفهمه حالش چطوره، زندست، قراره دوباره ببینتش یا نه
(۵ ساعت بعد)
بالاخره عمل لیسا تموم شد و اون رو بیرون آوردند میگفتن وضعیتش بهتره ه زودی میتونه ببینتش
بعد از گذشت ۱ ساعت بالاخره لیسا به هوش اومد و یواش یواش چشماشو باز کرد جنی رو دید که کنارش خوابیده لبخند زد و سعی کرد بلند بشه اما با پیچیدن دردی توی شکمش "اخی" گفت و باعث شد جنی بیدار بشه
_حالت خوبه؟ درد که نداری؟
+حالم بهتره
جنی دوباره بغض کرد و بغلش کرد
_فکر کردم دیگه نمیبینمت
+خفم کردی ولم کن لطفا
_باشه باش
(دو ماه بعد)
رابطه جنلیسا باهم خوب شده بود و الان باهم رفته بودن بیرون تا خرید کنن برای عروسیشون لیسا سر لباس عروس وسواس داشت و از هیچ کدوم خوشش نمی اومد و همش یه لباس دیگه میپوشید جنی هم لباسشو انتحاب کرده بود و منتظر لیسا بود اون دختر زیادی حساس شده بود شاید حساسیت و مودی بودن بیش از حدش به خاطر این بود که حاملست؟:)
+امروز کریسمسه بهترین روز زندگیم آغاز سال۲۰۲۷
بیرون رفت و به سمت باز حرکت کرد بالاخره سال نو بود و میخواست واسه خودش خرید کنه به بازار رسیده بود که با چهره ی اشنا رو به رو شد جنی کیم کسی که زندگیشو به گند کشید مثل اینکه جنی هم اون رو دید برای همین به سمتش رفت و لبخند زد برف روی موها و صورت لیسا زیباییش رو چند هزار برابر کرده بود و جنی میتونست بخاطرش همونجا جون بده
لیسا پا تند کرد تا فرار کنه و مثل اینکه متوجه این موضوع شد و یک تیر به بدنش شلیک کرد و باعث شد لیسا از درد داد بزنه و به تقلا کردن برای فرار ادامه بده و سعی کن دردشو نادیده بگیره سرعت جنی بیشتر بود و بهش رسید
_بالاخره گیرت آوردم
+ازت متنفرم جنی کیم مایه تمام بدبختی های من تویی کاشکی اون روز که فرصت داشتم میشکتمت ولی چجوری بکشمت وقتی دوستت دارم
جنله آخر رو زمزمه کرد بدنش سست شد و توی دستای جنی فرود اومد ضربان قلبش کند شده بود و بدنش داشت رنگ پریده تر میشد و دمای بدنش کاهش پیدا میکرد
جنی فورا براید استایل بغلش کرد و به سمت بیمارستان دوید وقتی به بیمارستان رسید بلند داد زد
_آهای کمک کنید لطفا اوضاعش وخیمه
همون موقع پرستار ها و دکتر ها با برانکارد سمتش اومدن و لیسا رو روش گذاشتن
€از ناحیه شکم تیر خورده وضعیتش وخیمه خون زیادی از دست داده
$باید فورا عمل بشه
£اتاق عمل رو حاظر کنید بیمار اورژانسی داریم
جنی دختری که هیچ وقت گریه نمیکرد حالا داشت اشک میریخت و نگران بود داشت میدید که امید زندگیش رو دارن به اتاق عمل میبرن جایی که نمیتونست بفهمه حالش چطوره، زندست، قراره دوباره ببینتش یا نه
(۵ ساعت بعد)
بالاخره عمل لیسا تموم شد و اون رو بیرون آوردند میگفتن وضعیتش بهتره ه زودی میتونه ببینتش
بعد از گذشت ۱ ساعت بالاخره لیسا به هوش اومد و یواش یواش چشماشو باز کرد جنی رو دید که کنارش خوابیده لبخند زد و سعی کرد بلند بشه اما با پیچیدن دردی توی شکمش "اخی" گفت و باعث شد جنی بیدار بشه
_حالت خوبه؟ درد که نداری؟
+حالم بهتره
جنی دوباره بغض کرد و بغلش کرد
_فکر کردم دیگه نمیبینمت
+خفم کردی ولم کن لطفا
_باشه باش
(دو ماه بعد)
رابطه جنلیسا باهم خوب شده بود و الان باهم رفته بودن بیرون تا خرید کنن برای عروسیشون لیسا سر لباس عروس وسواس داشت و از هیچ کدوم خوشش نمی اومد و همش یه لباس دیگه میپوشید جنی هم لباسشو انتحاب کرده بود و منتظر لیسا بود اون دختر زیادی حساس شده بود شاید حساسیت و مودی بودن بیش از حدش به خاطر این بود که حاملست؟:)
۱.۱k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.