تصادف عشقp13
(گشادم دیگه میدونین، میرن صبحانه میخورن بعدش دیگه نمیدونم چیکار میکند که ساعت ۵ عصر میشه)
نشسته بودیم داشتیم فیلم میدیدم که گوشی کوک زنگ خورد
-چیشده
……..
-چ..چیی گف..تی (استرس)
……
-با..باشه
+چیزی شده؟
-یه چیزیو باید بهت بگم
+بگو
-قول میدی بهم نریزی
+اره قول میدم
-بهت گفتم دشمن بابات حمله کرده
+جون به لبم کردی دیگه بگو
-…بابات…
+بابام چی؟(نگران)
-مرده…
+(شک میشه)چی چیگفتی
-ا.ت آروم باش(ا.ت و بغل میکنه)
تو بغل کوک آرامش خاصی داشتم سرم و سینش گذاشتم و گریه میکردم. مادرم و از دست داده بودم و بعد مرگ مادرم پدرم با یه زن دیگه ازدواج کرد، تنها کسی که داشتم پدرم بود که اونم..(زنه همونیه که وقتی ا.ت دید کوک خیانت کرد گفت باید از کوک جدا بشی)
داشتم گریه میکردم که سیاهی
کوک ویو.
داشت گریه میکرد که با منظم شدن نفساش فهمیدم خوابیده بزاید استایل بغلش کردم و بردم گذاشتمش رو تخت.. اون یه فرشته بود. فرشته ای که درد زیادی کشیده، فرشته ای که عاشق شیطان شده…موهاش و زدم پشت گوشش و بو.سهی سطحی به ل.بش زدم و رفتم بیرون، چطوری بهش بگم باید شرکت و دست بگیره؟
اگه این کارو نکنه دختر عموی هر.زهاش این کارو میکنه…
=بابا
-جانم
=مامان کجاست
-خوابه عزیز دلم
=میشه برام غذا درست کنی گشنمه؟
-باشه چی میخوای؟ کیمچی،جاجامیونگ،مرغ سوخاری؟
=جاجاموینگگگگ
-باشه الان برات درست میکنم
رفتم و برای یونا جاجاموینگ درست کردم
-بفرما پرنسس
=پرنسس؟
-اره دیگه
=من از پرنسسا خوشم نمیاد
-خب چی صدات کنم؟
=مبارز؟
-باشه مبارز کوچولو
=مامانی منو مثل خودش یه جنگجو درست کرده
-مامانت یه ملکهی جنگجوعه
=اره، توهم پادشاهی
-یه پرنس برات بیاریم؟
=منظورت داداشه؟
-اره دوست داری؟
=اوهوم ولی مامانی دوست نداره
-چرا
=همیشه میگه مامان بدیه و اگه یه بچه دیگه بیاره نمیتونم ازش مراقبت کنه
=ولی مامانی فوقالعادست
-بله چی فکر کردی من زنای فوقالعاده و دوست دارم
+آها اگه یکی بهتر از من پیدا بشه منو ول میکنی؟
-بیدار شدی؟
+اره، جواب بده
-معلومه که نه، عشق اول و آخرم تویی
=رمانتیک بازی در نیارین الان بالا میارم
+یونااااا
=بله
+میزنمتا
=(زبون درازی)
+دختره پرو
(ا.ت بدو یونا بدو )
+گرفتمتتتت
=(جیغ)بابا به مامان بگو منو بزاره زمینینسننسنسمس
-(یونا و از ا.ت میگیره) با مبارز من کار نداشته باشششش
+من ملکه ام بهت دستور میده مبارز و به من بدییی
-زارتتت منم پادشاهممم (مود کوک و خریدارممم)
(خلاصه کلی میخندن و ا،ت با داستان باباش کنار میاد)
.
.
.
.
.
گفتم میخوام یکو بکشم😘باید یه اعترافی بکنم اونم اینه که قرار نبود فیک اینجوری بشه قرار بود تو همون پارت ۳ به هم بریسن که ریدم بهش 🎀💕
لایک۵
نشسته بودیم داشتیم فیلم میدیدم که گوشی کوک زنگ خورد
-چیشده
……..
-چ..چیی گف..تی (استرس)
……
-با..باشه
+چیزی شده؟
-یه چیزیو باید بهت بگم
+بگو
-قول میدی بهم نریزی
+اره قول میدم
-بهت گفتم دشمن بابات حمله کرده
+جون به لبم کردی دیگه بگو
-…بابات…
+بابام چی؟(نگران)
-مرده…
+(شک میشه)چی چیگفتی
-ا.ت آروم باش(ا.ت و بغل میکنه)
تو بغل کوک آرامش خاصی داشتم سرم و سینش گذاشتم و گریه میکردم. مادرم و از دست داده بودم و بعد مرگ مادرم پدرم با یه زن دیگه ازدواج کرد، تنها کسی که داشتم پدرم بود که اونم..(زنه همونیه که وقتی ا.ت دید کوک خیانت کرد گفت باید از کوک جدا بشی)
داشتم گریه میکردم که سیاهی
کوک ویو.
داشت گریه میکرد که با منظم شدن نفساش فهمیدم خوابیده بزاید استایل بغلش کردم و بردم گذاشتمش رو تخت.. اون یه فرشته بود. فرشته ای که درد زیادی کشیده، فرشته ای که عاشق شیطان شده…موهاش و زدم پشت گوشش و بو.سهی سطحی به ل.بش زدم و رفتم بیرون، چطوری بهش بگم باید شرکت و دست بگیره؟
اگه این کارو نکنه دختر عموی هر.زهاش این کارو میکنه…
=بابا
-جانم
=مامان کجاست
-خوابه عزیز دلم
=میشه برام غذا درست کنی گشنمه؟
-باشه چی میخوای؟ کیمچی،جاجامیونگ،مرغ سوخاری؟
=جاجاموینگگگگ
-باشه الان برات درست میکنم
رفتم و برای یونا جاجاموینگ درست کردم
-بفرما پرنسس
=پرنسس؟
-اره دیگه
=من از پرنسسا خوشم نمیاد
-خب چی صدات کنم؟
=مبارز؟
-باشه مبارز کوچولو
=مامانی منو مثل خودش یه جنگجو درست کرده
-مامانت یه ملکهی جنگجوعه
=اره، توهم پادشاهی
-یه پرنس برات بیاریم؟
=منظورت داداشه؟
-اره دوست داری؟
=اوهوم ولی مامانی دوست نداره
-چرا
=همیشه میگه مامان بدیه و اگه یه بچه دیگه بیاره نمیتونم ازش مراقبت کنه
=ولی مامانی فوقالعادست
-بله چی فکر کردی من زنای فوقالعاده و دوست دارم
+آها اگه یکی بهتر از من پیدا بشه منو ول میکنی؟
-بیدار شدی؟
+اره، جواب بده
-معلومه که نه، عشق اول و آخرم تویی
=رمانتیک بازی در نیارین الان بالا میارم
+یونااااا
=بله
+میزنمتا
=(زبون درازی)
+دختره پرو
(ا.ت بدو یونا بدو )
+گرفتمتتتت
=(جیغ)بابا به مامان بگو منو بزاره زمینینسننسنسمس
-(یونا و از ا.ت میگیره) با مبارز من کار نداشته باشششش
+من ملکه ام بهت دستور میده مبارز و به من بدییی
-زارتتت منم پادشاهممم (مود کوک و خریدارممم)
(خلاصه کلی میخندن و ا،ت با داستان باباش کنار میاد)
.
.
.
.
.
گفتم میخوام یکو بکشم😘باید یه اعترافی بکنم اونم اینه که قرار نبود فیک اینجوری بشه قرار بود تو همون پارت ۳ به هم بریسن که ریدم بهش 🎀💕
لایک۵
۱۸۳
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.