Im nothing without you part 17
_همه چی درسته؟باید خوب پذیرایی بشهها
جین به کارکنها گفت و وقتی اونها "بله"ای گفتن به سمت در محوطهای رفت که جونگکوک و جیمین و یه آرایشگر خانم داخلش بودن.با برگشتِ جیمین گفت_وایی پسر خیلی جذاب شدی
جیمین با استرس لبخندی زد و جونگکوک،بهش گفت_جیمین مگه بهت نگفتم عادی باش چرا انقدر استرس داری؟
جیمین با نگرانی پرسید_خیلی معلومه؟ _باید عادی رفتار کنی جیم اینجوری هوسوک فکر میکنه چه دست بالاییه.
جین گفت و جیمین سری تکون داد و با نفس عمیقی که کشید به سمت آینه برگشت و برای بار هزارم خودشو چک کرد_همه چی عالی شده جیمین
کوک با لبخندی گفت و جین درحالی که روی صندلی مینشست گفت_بزارین به نامجون زنگ بزنم بگم بیان الاناست مهمونا برسن....الو؟سلام عزیزم کجایین؟..باشه ما حاضریم سریع بیاین دیر نشه
تماسو قطع کرد و گفت_گفت الان میان
جیمین با این حرف دوباره استرس گرفت و نفس عمیقی کشید.جین با خنده گفت_حالا استرستو بزار واسه شب عروسی...البته اولین بارتونم نیست
جیمین سرشو کج کرد و با لحن کلافهای غرید_هیونگ!
و صدای خنده کوک و جین بلند شد
~
هوسوک جلوی آینه،کراوات سرمهای رنگش که با کتش همرنگ بود رو سفت کرد.رو به تهیونگ و نامجون که نگاهش میکردن گفت_راستشو بگین واقعا خوب شدم؟
نامجون که مثل هوسوک کت سرمهای تنش بود جلود اومد و سری تکون داد.دستی به پشت هوسوک کشید_نگران نباش خیلی خوب شدی
تهیونگ هم جلو اومد و همونطور که به خودش نگاه میکرد،دستی به کت مشکیش که دکمههاش رو بسته بود و موهای بالا دادهشدش کشید_نامجون فعلا که باید مراقب خودمون باشیم.مبادا کوک و جین داماد رو ببینن و ما رو فراموش کنن _هوسوک از الان بهت هشدار داده باشم اگه به خاطر تو به ما بی توجهی کنن ما هم میچسبیم به دونگسنگ عزیزمون جیمین
نامجون با خنده گفت و هوسوک جواب داد_راستش فکر نمیکنم اونم با دیدن من به شما اهمیت بده _این همونی نبود میگفت اگه جذاب نشم روز عروسی جیمین ولم میکنه؟
تهیونگ از آینه بهشون نگاه کرد و گفت.هوسوک گفت_آره ولی الان که دیگه جذابم خیالم راحته
و با لبخندی که زد همه خندیدن. _درسته ولی کار امشبه که ثابت میکنه چقدر خوبی آقای هوسوک
نامجون که دستاش رو روی شونههای هوسوک گذاشته بود گفت و ته بحث رو ادامه داد_اونا که اولین بارشون نیست انجامش میدن _آره ولی شب عروسی مهمه.منم اولین بارم نبود اما همون شب باعث شد جین انقدر دلدادم شه(که اینطور..)
هوسوک گفت_بسه نصیحتاتونو واسه خودتون نگه دارین.میخوام سریعتر همسرمو ببینم
و در حالی که از مغازه خارج میشدن تهیونگ جواب داد_باشه ولی هنوز همسرت نشده
~
ادامه در کامنت
like please??
جین به کارکنها گفت و وقتی اونها "بله"ای گفتن به سمت در محوطهای رفت که جونگکوک و جیمین و یه آرایشگر خانم داخلش بودن.با برگشتِ جیمین گفت_وایی پسر خیلی جذاب شدی
جیمین با استرس لبخندی زد و جونگکوک،بهش گفت_جیمین مگه بهت نگفتم عادی باش چرا انقدر استرس داری؟
جیمین با نگرانی پرسید_خیلی معلومه؟ _باید عادی رفتار کنی جیم اینجوری هوسوک فکر میکنه چه دست بالاییه.
جین گفت و جیمین سری تکون داد و با نفس عمیقی که کشید به سمت آینه برگشت و برای بار هزارم خودشو چک کرد_همه چی عالی شده جیمین
کوک با لبخندی گفت و جین درحالی که روی صندلی مینشست گفت_بزارین به نامجون زنگ بزنم بگم بیان الاناست مهمونا برسن....الو؟سلام عزیزم کجایین؟..باشه ما حاضریم سریع بیاین دیر نشه
تماسو قطع کرد و گفت_گفت الان میان
جیمین با این حرف دوباره استرس گرفت و نفس عمیقی کشید.جین با خنده گفت_حالا استرستو بزار واسه شب عروسی...البته اولین بارتونم نیست
جیمین سرشو کج کرد و با لحن کلافهای غرید_هیونگ!
و صدای خنده کوک و جین بلند شد
~
هوسوک جلوی آینه،کراوات سرمهای رنگش که با کتش همرنگ بود رو سفت کرد.رو به تهیونگ و نامجون که نگاهش میکردن گفت_راستشو بگین واقعا خوب شدم؟
نامجون که مثل هوسوک کت سرمهای تنش بود جلود اومد و سری تکون داد.دستی به پشت هوسوک کشید_نگران نباش خیلی خوب شدی
تهیونگ هم جلو اومد و همونطور که به خودش نگاه میکرد،دستی به کت مشکیش که دکمههاش رو بسته بود و موهای بالا دادهشدش کشید_نامجون فعلا که باید مراقب خودمون باشیم.مبادا کوک و جین داماد رو ببینن و ما رو فراموش کنن _هوسوک از الان بهت هشدار داده باشم اگه به خاطر تو به ما بی توجهی کنن ما هم میچسبیم به دونگسنگ عزیزمون جیمین
نامجون با خنده گفت و هوسوک جواب داد_راستش فکر نمیکنم اونم با دیدن من به شما اهمیت بده _این همونی نبود میگفت اگه جذاب نشم روز عروسی جیمین ولم میکنه؟
تهیونگ از آینه بهشون نگاه کرد و گفت.هوسوک گفت_آره ولی الان که دیگه جذابم خیالم راحته
و با لبخندی که زد همه خندیدن. _درسته ولی کار امشبه که ثابت میکنه چقدر خوبی آقای هوسوک
نامجون که دستاش رو روی شونههای هوسوک گذاشته بود گفت و ته بحث رو ادامه داد_اونا که اولین بارشون نیست انجامش میدن _آره ولی شب عروسی مهمه.منم اولین بارم نبود اما همون شب باعث شد جین انقدر دلدادم شه(که اینطور..)
هوسوک گفت_بسه نصیحتاتونو واسه خودتون نگه دارین.میخوام سریعتر همسرمو ببینم
و در حالی که از مغازه خارج میشدن تهیونگ جواب داد_باشه ولی هنوز همسرت نشده
~
ادامه در کامنت
like please??
۳.۰k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.