𝙿𝚊𝚛𝚝 🪶¹¹
𝒪𝓋ℯ𝓇 𝓉𝒽ℯ 𝒽ℴ𝓇𝒾𝓏ℴ𝓃 💫
"۷:۴۵"
راوی: با باز شدن در همه توجه شونو سمت در دادن.
طبق معمول جیمین خسته تر از همیشه اومد خونه و همین طور هوسوک به استقبالش رفت.
جیمین: سلام
هوسوک: سلام...خوبی
جیمین: ممنون
یونگی: سلام
جیمین: هیونگ...سلام ، خوبی؟
یونگی: ممنون تو خوبی
جیمین: .....خوبم ممنون.
یونگی: جیم میدونم خسته ای ولی میشه باهم صحبت کنیم.
جیمین: البته که...
راوی: حرفش با دیدن ا/ت نصفه موند و خیره شد بهش..
ا/ت: سلام
جیمین: سلام راوی: روبه هوسوک و یونگی کرد و ...
جیمین: ایشون کیه؟
هوسوک: بریم بشینیم میفهمی.
"۲۰دقیقه بعد"
ا/ت: این تمام چیزی بود که گفتم.
یونگی: میشه اینجا بمونه؟
جیمین: خب من که مشکل ندارم ، هوپی هیونگ؟
هوسوک: نه منم مشکل ندارم
یونگی: ازتون ممنونم
ا/ت: لطف کردید.
راوی: بعد از شام ، یونگی میخواست بره خونه خودش چون میدونست اون آدما برمیگردن تا دوباره خونشو بگردن.
بعد از خدافظی داشت میرفت که هوسوک گفت:
هوسوک: تا پایین باهات میام.
یونگی: نمیخواد زحمت بکشی خودم میرم.
هوسوک: چه زحمتی ، میام
یونگی: ......باشه
◆◇◇◇◇◇◇◇◆
هوسوک: یونگی بهتر نیست خودتم شبا بیای اینجا و پیش ما بمونی؟
یونگی: خیلی دوس داشتم این کارو کنم ولی ممکنه اون آدمایی که دنبال ا/ت هستن شک کنن و بخوان که جاشو پیدا کنن.
هوسوک: درک میکنم ، پس باید خیلی مواظب خودت باشی
یونگی: اوهوم، حتما
هوسوک: یه سوال دیگه بپرسم هیونگ؟
یونگی: هووم؟
هوسوک: تو از ا/ت خوشت میاد؟
یونگی: چی من؟ ..... ههههه ، نه بابا
هوسوک: ولی رفتارات اینو نمیگه.
یونگی: من فقط از سر انسانیت دارم کمکش میکنم.
هوسوک: هعی من که میدونم عاشقش شدی ولی...هوووف بیخیالش 😹
یونگی: یااا
هوسوک: 😌🤚🏼
یونگی: بهتره برگردی بالا
هوسوک: باشه...مواظب خودت باش
یونگی: ممنون که بهش پناه دادی
هوسوک: بخاطر تو کردم
یونگی: بازم ممنون
•ادامه دارد•
▪︎آن سوی افق▪︎
"بچه ها میدونم ربطی به این فیک نداره ولی دوس دارید فصل دو پدر خوانده رو داشته باشیم؟"
مایل به فصل دو؟
"پدر خوانده ، جیمین
"۷:۴۵"
راوی: با باز شدن در همه توجه شونو سمت در دادن.
طبق معمول جیمین خسته تر از همیشه اومد خونه و همین طور هوسوک به استقبالش رفت.
جیمین: سلام
هوسوک: سلام...خوبی
جیمین: ممنون
یونگی: سلام
جیمین: هیونگ...سلام ، خوبی؟
یونگی: ممنون تو خوبی
جیمین: .....خوبم ممنون.
یونگی: جیم میدونم خسته ای ولی میشه باهم صحبت کنیم.
جیمین: البته که...
راوی: حرفش با دیدن ا/ت نصفه موند و خیره شد بهش..
ا/ت: سلام
جیمین: سلام راوی: روبه هوسوک و یونگی کرد و ...
جیمین: ایشون کیه؟
هوسوک: بریم بشینیم میفهمی.
"۲۰دقیقه بعد"
ا/ت: این تمام چیزی بود که گفتم.
یونگی: میشه اینجا بمونه؟
جیمین: خب من که مشکل ندارم ، هوپی هیونگ؟
هوسوک: نه منم مشکل ندارم
یونگی: ازتون ممنونم
ا/ت: لطف کردید.
راوی: بعد از شام ، یونگی میخواست بره خونه خودش چون میدونست اون آدما برمیگردن تا دوباره خونشو بگردن.
بعد از خدافظی داشت میرفت که هوسوک گفت:
هوسوک: تا پایین باهات میام.
یونگی: نمیخواد زحمت بکشی خودم میرم.
هوسوک: چه زحمتی ، میام
یونگی: ......باشه
◆◇◇◇◇◇◇◇◆
هوسوک: یونگی بهتر نیست خودتم شبا بیای اینجا و پیش ما بمونی؟
یونگی: خیلی دوس داشتم این کارو کنم ولی ممکنه اون آدمایی که دنبال ا/ت هستن شک کنن و بخوان که جاشو پیدا کنن.
هوسوک: درک میکنم ، پس باید خیلی مواظب خودت باشی
یونگی: اوهوم، حتما
هوسوک: یه سوال دیگه بپرسم هیونگ؟
یونگی: هووم؟
هوسوک: تو از ا/ت خوشت میاد؟
یونگی: چی من؟ ..... ههههه ، نه بابا
هوسوک: ولی رفتارات اینو نمیگه.
یونگی: من فقط از سر انسانیت دارم کمکش میکنم.
هوسوک: هعی من که میدونم عاشقش شدی ولی...هوووف بیخیالش 😹
یونگی: یااا
هوسوک: 😌🤚🏼
یونگی: بهتره برگردی بالا
هوسوک: باشه...مواظب خودت باش
یونگی: ممنون که بهش پناه دادی
هوسوک: بخاطر تو کردم
یونگی: بازم ممنون
•ادامه دارد•
▪︎آن سوی افق▪︎
"بچه ها میدونم ربطی به این فیک نداره ولی دوس دارید فصل دو پدر خوانده رو داشته باشیم؟"
مایل به فصل دو؟
"پدر خوانده ، جیمین
۱۵.۷k
۰۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.